۱۳۹۱ اردیبهشت ۱۰, یکشنبه

My Article on the " Cultural Differences" of the Iranian Diplomats... برسد به دست غلامعلی حداد عادل


شنبه ۹ ارديبهشت  ۱۳۹۱

برهنگی فرهنگی دیپلومات ایرانی؟

شرح ما وقع: چندی پیش پلیس برزیل یک دیپلمات سفارت جمهوری اسلامی در برزیلا را برای مدتی بازداشت و سپس بر اساس مصونیت قضایی آزاد کرد. این دیپلمات، به آزار جنسی چند دختر نوجوان در یک استخر متهم شده بود. روزنامه "وال استرات ژورنال" در شماره روز چهارشنبه، ۳۰ فروردین ماه خود، گزارش داد که این دیپلمات ایرانی ۲۶ فروردین ماه، در حالی در یک استخر بازداشت شد که والدین تعدادی از دختران، گرد وی جمع شده بودند. عده ای قصد داشتند به او حمله کنند و گروه دیگری در تلاش بودند تا از ضرب و شتم او جلوگیری کنند. به گفته شاهدان عینی، این دیپلمات ایرانی در حالی که تظاهر میکرد در حال شنا است، به زیر آب رفته و بدن و اندام جنسی چهار دختر بین ۹ تا ۱۵ سال را لمس میکرد که همین امر سبب شد تا تعدادی از این دختران جیغ و داد کرده و یکی از انها با مراجعه به نجات غریق، موضوع را با وی در میان بگذارد. این موضوع خشم والدین آن ها را بر انگیخته تا بدانجا که پدر یکی از دختران قصد حمله به وی را کرده که در نهایت پلیس برزیل موفق میشود پیش از بالا گرفتن درگیریها، این دیپلمات را بازداشت و به مرکز پلیس منتقل کند. این فرد "حکمت الله قربانی" ۵۰ ساله، نفر سوم در سلسله مراتب جمهوی اسلامی در برزیل شناخته شد که در نهایت به دلیل مصونیت قضایی تحویل مقام های سفارت جمهوری اسلامی داده شد.
بر اساس قوانین قضایی برزیل، مجازات آزار جنسی کودکان، " ۸ سال زندان" است.

واکنش دولت ایران کوتاه و مختصر بود: سفارت ایران در برزیل اتهام "تعرض جنسی دیپلمات ایرانی به کودکان" را واهی و حاصل "تفاوت فرهنگی" و "مغایر با سوابق این عضو سفارت ایران در برزیل" دانست. این سفارتخانه هم چنین رسانه ها را به داشتن رفتاری "مغرضانه" با ایران متهم کرده و در بیانیه خود نوشته است نشریات "عموما درمورد موضوعات مربوط به کشورهایی مانند جمهوری اسلامی موضعی تبعیض آمیز اتخاذ می کنند."
این جواب، موجی از بهت و حیرت را در میان ایرانیان به وجود آورد. اما، سوالی که در اینجا به ذهن خطور میکند آن است، که این " فرهنگ" دولت جمهوری اسلامی چیست که "دست دادن" زن و مردی را خلاف عرف و سزاوار مجازات یا حداقل توبیخ میداند ( کم نبوده اند افرادی که چه در داخل ایران و چه در مجامع بین المللی، تنها به دلیل دست دادن و رعایت تشریفات، توبیخ و حتی تنبیه شده اند )، ولی آزار جنسی کودکان توسط دیپلمات ایرانی را مقبول میشمارد ؟ ( و در نهایت هم، دیپلمات ایرانی را تنها به جرم رفتن به استخر مختلط و نه تعرض جنسی به کودکان، احضار و توبیخ میکند.)
 این پاسخ که در نگاه اول بهت آور به نظر می رسد، با نگاهی دقیقتر به قوانین مصوبه مجلس تحت نظارت شورای نگهبان و نیز سیاستهای دولت، روشنتر می شود. از جمله این موارد آن که :

 تفاوت در مفهوم کودک: اول آن که مطابق قوانین ایران، افراد مورد تعرض جنسی، به هیچ عنوان "کودک" نبوده اند، چرا که مطابق قوانین ایران، سن مسولیت کیفری ۹ سال تمام قمری برای دختر و ۱۵ سال تمام قمری برای پسر میباشد. پس لااقل تا این جای خبر که دیپلمات ایرانی به "کودکان" برزیلی تعرض کرده اند، مطابق فرهنگ حکومت ایران اغراق آمیز، مغرضانه و تنها ناشی از پروپاگاندای دولت برزیل در جهت تخریب چهره دیپلماتی است که تاکنون هیچ گونه سابقه آزار جنسی کودکان را در پرونده اش نداشته است !

 تفاوت در مفهوم تجاوز : در قوانین جمهوری اسلامی ایران، بسیاری از اشکال تجاوز، جرم مفروض نشده اند و هیچ نوع مجازاتی هم بر آن مترتب نیست. به عنوان مثال در سیستم حقوقی ایران، "تجاوز توسط شوهر" ( یعنی مجبور کردن زن به رابطه جنسی بدون تمایل وی، از طرف شوهر)، جرم شناخته نمیشود و حتی بر عکس، استنکاف زن از تمکین جنسی از شوهرش، از موجبات قطع نفقه وی است.
از سوی دیگر رابطه جنسی مورد توافق و رضایت طرفین بالغ و عاقل، مستوجب شدید ترین مجازات ها ( حسب مورد شلاق یا سنگسار) است.
در این مورد هم، معلوم نیست که حکومت جمهوری اسلامی کدام برداشت خود را ازتعرض حسب مورد و مصلحت به کار برده است.

تفاوت در جایگاه قربانی و متجاوز: مطابق فرهنگ حکومت جمهوری اسلامی، دختران برزیلی اصولا، حق شکایت نداشته اند، چرا که با پوشش نامناسب خویش، موجب "برانگیخته شدن احساسات جنسی" و "اغفال متجاوز" شده اند. کم نبوده اند قربانیان تجاوزی که از ترس سرزنش شدن به خاطر پوشش به اصطلاح نامناسب و یا حتی این که چرا در شب به تنهایی بیرون از خانه بوده اند و این که اگر دختران "خوب" و "نجیبی" میبودند، اصولا نمیبایست با ان سر و وضع، تنها از خانه بیرون میرفتند، از شکایت خود صرف نظر کرده اند.
 در دوران دبیرستان، مقاله ای در کتاب درسی مان ازغلامعلی حدادعادل داشتیم با عنوان "فرهنگ برهنگی و برهنگی فرهنگی" که در آن نویسنده با انتقاد از فرهنگ غرب از آن به عنوان "فرهنگ برهنگی" یاد میکرد و آن را به مثابه " برهنگی فرهنگی" میدانست.حتی با قبول استدلال حداد عادل که فرهنگ غرب را فرهنگ برهنگی میداند ( که البته نمیتوان نبود حجاب اجباری را برابر با برهنگی دانست)، باید اعتراف کرد که همین "فرهنگ برهنگی" مورد ادعای اقایان، تعرض به حریم دیگران را برنمیتابد و حال آن که در "برهنگی فرهنگی دولتمردان ایرانی از فرهنگ غنی ایرانی"، دست دادن گناهی نابخشودنی و تجاوز مجاز میشود. آب پاشی وتفریح چند جوان در پارک گناهی کبیره و دروغ گویی حلال و جای قربانی و متجاوز، بنا بر مصلحت عوض میگردد. مجازات سرقتی کوچک، قطع دست است.
 البته که ملت ایران، به خوبی نشان داده است که فرهنگ چندین هزار ساله اش با فرهنگ سی و چند ساله حکومتی که سایه چنین شورای نگهبانی را بر سر دارد، متفاوت است. بر جهانیان پوشیده نیست که تفاوت است میان فرهنگ ملتی که دارنده اولین منشور حقوق بشر در تاریخ جهان بوده و احترام به مذاهب و سنت های دیگران را در چندین هزار سال قبل وپیش از نوشته شدن هر گونه منشور و اعلامیه ای در جهان، سر لوحه خویش قرار داده، با فرهنگ سی و چند ساله حکومتی که بخشی از مردمانش را به خاطر دینشان ( بهاییان )از تحصیل محروم ساخته و بخشی دیگر را به خاطر جنسیتشان، مورد تبعیض قرار میدهد. پس، فردا، هیچ ایرانی در هیچ کجای دنیا نباید نگران این موضوع باشد که اگروارد استخری شد، به خاطر "تفاوت فرهنگی سردمداران حکومتش"، به دید یک "متجاوز" نگریسته گردد

http://www.roozonline.com/persian/opinion/opinion-article/archive/2012/april/28/article/-43a34c81f0.html

۱۳۹۱ اردیبهشت ۲, شنبه

A Picture I Found Way More Powerful than Thousands of Anti-war Campaigns





I've heard of thousands of anti-war campaigns across the world ; I have participated in many

workshops on how to achieve political and civil rights without resorting to violence in different

contexts. I have read the stories of many war victims along with peace activists from Kosovo to

Palestine, from Iran to Iraq and etc, but I just ran into this photo last night and I have to confess I

found it way more powerful than all the above mentioned : The photo shows a little Iraqi boy in an

orphanage who drew his mother, so that he can again sleep in her arms. Sometimes imagination can

become our only means of survival...

۱۳۹۱ فروردین ۲۶, شنبه

تصویری از یک فمینیست




چند هفته پیش، به مناسبت عید نوروز و دیدن بچه خواهرم که تازه یک ماهش شده بود ، به بوستون رفتم. یک روزعصر، یکی از دوستان خواهرم برای عید دیدنی و دیدن رادین ( خواهر زادم )، به منزلش آمده بود. دختری تقریبا هم سن و سال خواهرم و تحصیل کرده و بزرگ شده انگلیس وامریکا. خواهرم داشت عکس های مختلف رادین را بهش نشون میداد در حالات و لباس های مختلفی که یا خودشون از چند ماه قبل از تولدش خریده بودند و یا دوستان و آشنایان بعد ازبه دنیا آمدنش فرستاده بودند که  بعضی هاشان هم خیلی بانمک بود . یک دفعه ای گفتم : " راستی یادمان باشه با آن تی شرت " من یک فمینیست هستم  " اش هم یک عکس بگیریم. لباسی بود که یکی از دوستان مادرم فرستاده بود.

خواهرم گفت : " آن لباش الان براش خیلی بزرگه ، باید اقلا ۷، ۸ ماهش بشه

کسی با خنده پرسید حالا از کجا اصلا معلوم که این فسقلی بعدا فمنیست بشه؟ " من هم با خنده گفتم : " از آن جا که بچه حلال زاده قراره به خالش بره " 
مهمان خواهرم یک دفعه ای جا خورد و گفت : " حالا مگه تو فمینیست هستی؟! "
این را با یک حالت بهت و تعجبی پرسید که انگار داره با یک فردی که بیماری مزمن لاعلاجی داره صحبت میکند.
به شوخی گفتم. " اره خوب ،اگه قبول باشه... "
و ازش پرسیدم : " چطور مگه ؟ اشکالی داره ؟ مگه اصلا تو خودت فمینیست نیستی؟  گفت : " نه، اصلا نمیتونم باشم، من مرد ها را دوست دارم !"
... مات مونده بودم چی جوابش را بدم. گفتم : " والا،  فمینیستی به معنای مرد ستیزی نیست. "
گفت : " نه، میدونی راستش اصلا مهمونیه زنانه دوست ندارم."
 گفتم : " خوب من هم مخالفتی با مهمونی های مختلط ندارم."
خلاصه هی آن گفت وهی من جواب دادم تا این که بالاخره بهش فهماندم فمنیسم  ربطی به مرد ستیزی ندارد و تنها به معنای برابری خواهی است.
دیروز در " زن نگار" ، مطلبی را میخواندم از " کلر موزز" که خیلی من را یاد آن  روز و آن مکالمه انداخت.
عنوان متن هست " چه تصویری از یک فمینیست دارید"؟ "

"...  دانشجویان من در سنین ۱۸ تا ۲۵ سال، اغلب خودشان را فمنیست نمی‌خوانند. و این همیشه باعث تعجب من می‌شود چرا که آنها با عقاید من مخالف نیستند ولی با نامی که من به عقاید می‌دهم مخالفند. اگر از آنها بپرسم که آیا به عقیده آنها باید با زن و مرد در مقابل قانون رفتار مساوی شود، همه آنها بدون تردید موافقت می‌کنند. اگر از آنها بپرسم آیا زنان باید شانس مساوی برای تحصیل داشته باشند همه جواب می‌دهند :"بله". اگر بخواهم وارد جزئیات شوم و مثلا بپرسم آیا به عقیده آنها زنان فقط باید ۵ درصد دانشجویان پزشکی را تشکیل دهند (واقعیتی که قبل از تصویب لایحه تساوی تحصیل ۱۹۷۲ وجود داشت) آنها قطعا به این ستم بزرگ اعتراض خواهند کرد. و این اعتراض را به موارد دیگر نیز خواهند کرد، مواردی چون محروم کردن زنان از گرفتن بورس تحصیلی، مجبور کردن دختران به ترک تحصیل و ایجاد درآمد شغلی در سن ۱۸ سالگی برای تامین هزینه تحصیل برادران خود (آنچه برای مادر من و بسیاری از زنان هم دوره او اتفاق افتاد.) اگر از دانشجویانم بپرسم که آیا آنها می‌خواهند خود را برای کار حرفه‌ای آماده سازند، جوابشان صد در صد مثبت خواهد بود. و می‌دانم که نخواهند پذیرفت اگر کارفرمای آینده آنها به ایشان بگوید که فقط مردان را برای مناصب مدیریت استخدام می‌کند، و یا اینکه کارفرمای آینده آنها دو جدول حقوقی جداگانه برای شغل واحدی داشته باشد، یک جدول حقوقی برای مردان و یک جدول حقوقی برای زنان. من و دانشجویانم می‌دانستیم که بسیاری از کسانی که هرگز خود را فمینیست نمی‌نامیدند مخالف حقوق مساوی برای زنان بودند، یعنی مخالف همه تغییراتی که در بالا به آن اشاره کردم. دانشحویان من با این مخالفان فمینیسم موافق نبودند. پس چرا نام‌گذاری آنها با من تفاوت دارد؟ آنها چه تصوری از یک "فمینیست" دارند؟ و چرا فکر می‌کنند که این کلمه شامل آنها نمی‌شود؟
...
مطلبی که در جامعه ما هم صدق میکند و خیلی از افراد ( حتا تحصیل کرده ) فمینیسم را مترادف با مرد ستیزی، دین ستیزی ، غرب زدگی، یا حتی برتری و سلطه جویی زن بر مرد میدانند. و این در حالی که است که ممکن است درواقع  با مفهوم فمینیسم مشکلی نداشته باشند.
تا مدت ها این برای من یک سؤال بود که آیا لزومی دارد که خود را فمینیست دانست و این که چه اشکالی دارد اگر افراد به مفهوم فمینیسم اعتقاد داشته باشند ولی نه به خود آن کلمه. مثلا خود را " برابر خواه" بنامند. من یک برابر خواه هستم. مگر نه این که هدف اندیشه برابر خواهی است و نه به کار بردن اسم و لفظی خاص ؟
کلر موزز اما، از دید دیگری به این مساله نگاه کرده و این سؤال من را این گونه پاسخ داده است :
" ... شاید از خود بپرسید مگر فرقی می‌کند؟ اگر دانشجویان من با ارزش‌های "فمینیسم" موافق هستند، چه فرقی می‌کند اگر اسم "فمینیسم" را رد کنند؟ مگر نام‌گذاری چه اهمیتی دارد؟ اما وقتی من به تاریخ فمینیسم و تاریخ زنان بازمی‌گردم و دوره‌هایی را که در آن موفقیت‌های ما چشمگیر بوده مرور می‌کنم، متوجه می‌شوم که در این دوره‌ها ما مفهوم گسترده‌تری از "فمینیسم" داشتیم. با معناهای متعددی که تعلق خاطر و آرزوی مشترک برای توانمندسازی زنان را برای گروه عظیمی به وجود می‌آورد. آن دوره که معنا و مفهوم فمینیسم محدود شد، ما به آنهایی که استراتژی‌های متفاوتی برای به دست آوردن حقوق مساوی زنان داشتند مشکوک شدیم. نتیجه این اختلاف، استراتژی‌های کامل‌تر و بهتر نبود بلکه به‌هدر رفتن انرژی بود. به جای آنکه علیه نیروهای مخالف زنان بجنگیم علیه یک‌دیگر مبارزه کردیم.
...

باز هم سؤالم را تکرار می‌کنم. آیا نام‌گذاری ما اهمیت دارد؟ مگر نه اینکه مبارزه برای تساوی زنان می‌تواند با نام‌های دیگر ادامه پیدا کند؟

بله، اهمیت دارد. مهم است زیرا تاریخ ما زنان اهمیت دارد، مهم است زیرا آنها که تاریخ ما را تحریف می‌کنند به دنبال تساوی زنان نیستند. مهم است زیرا در این عصر جهانی شدن، زنان با تعلق به یک جنبش جهانی و نام مشترک تقویت می‌شوند. توان‌مند‌سازی زنان آرزوی مشترکی است که ما را در اقصی نقاط جهان به هم پیوند می‌زند. اما برای رسیدن به این هدف و آرزوی مشترک باید این درس‌ها را از تاریخ فمینیسم بیاموزیم؛ اینکه "فمینیسم" برای گروه‌های متفاوت در مکان‌ها و زمان‌های متفاوت معانی متفاوتی داشته است؛ اینکه ما باید اجازه دهیم که این معانی متفاوت به الویت‌ها و نیازهای زنان در مقاطع و مواضع خاص پاسخگو باشد، اینکه فمینیسم هرگز نمی‌تواند تبعیض جنسی را به عنوان تنها نیروی سرکوب‌گر در زندگی زنان قلمداد کند. از آنجا که روابط طبقاتی، فقر ساختاری، بی‌سوادی، گرسنگی و امپریالیسم نیز در سرکوب زنان نقش موثری دارد، فمینیسم باید بتواند پذیرا، انعطاف‌پذیر و آماده قبول تناقضات باشد. اما اگر این درس‌ها را یاد بگیریم، فایده بسیاری خواهیم برد. هر چند که استراتژی‌ها، الویت‌ها و دیدگاه‌های ما متفاوت باشد، می‌دانیم که در حمایت از یکدیگر، در حمایت از زنان و در حمایت از توان‌مندسازی زنان هم پیمانیم."

۱۳۹۱ فروردین ۲۱, دوشنبه

ناظران میگویند....


   

این متن را چند روز پیش در فیس بوک دیدم. از واکنش چهره های مختلف سیاسی ، فرهنگی ، علمی و غیره به رد شدن یک مرغ از خیابان میگوید درچهارچوب تحلیل ها و مواضعشان. از ارسطو، افلاطون، فروید، حافظ وسعدی گرفته تا شخصیت های معاصر فرهنگی، علمی ، سیاسی از قبیل کلينتون، سهراب سپهری، فروغ فرخ زاد وحتی احمدی نژاد. البته والده این جانب هم از قلم نیفتاده و ازاین استدلال وی ، که کارهای برخی از دیکتاتورها را که به نام اسلام انجام میشود را نباید به حساب اسلام گذشت، استفاده کرده. متن را که خواندم یاد آن برنامه پارازیت افتادم ، که بعد از آن که مداحی ادعا کرده بود که خامنه ای هنگام به دنیا آمدن و بیرون آمدن از شکم مادرش گفته بود " الله اکبر" ( !) ، پیش بینی کرده بود که سایر شخصیت ها با توجه به خط مشیشان در هنگام متولد شدن چه گفته اند.

اما برگردیم به سؤال و آن این که : چرا مرغ از خیابان رد شد ؟

موسی: و آنگاه پروردگار از آسمان به زمين آمد و به مرغ گفت «به آن سوی خيابان برو» و مرغ چنين کرد و پروردگار خشنود همی گشت.
مارکس: مرغ بايد از خيابان رد مي شد. اين از نظر تاريخی اجتناب‌ناپذير بود.
خاتمی: چون مي خواست با مرغهای آن طرف خيابان گفتگوی تمدنها بکند.
رياضيدان: اول باید ببینیم مرغ را چگونه تعريف مي کنيد؟

شاگرد تنبل: والا آقا به خدا همين الآن مي دونستيم ها... آقا يه دقه...

نيچه: چرا که نه؟

فرويد: اصولاً مشغول شدن ذهن شما با اين سؤال نشان مي دهد که به نوعی عدم اطمينان جنسی دچار هستيد. آيا در بچگی شصت خود را مي مکيديد؟

داروين: طبيعت با گذشت زمان مرغ را برای اين توانمندی رد شدن از خيابان انتخاب کرده است.

همينگوی: برای مردن. در زير باران.

اينشتين: رابطه مرغ و خيابان نسبی است.

سيمون دوبوار: مرغ نماد زن و هويت پايمال‌شده اوست. رد شدن از خيابان در واقع کوشش بيهوده مرغ- زن در فرار از سنتها و ارزشهای مردسالارانه را نشان مي دهد.

پاپ اعظم: بايد بدانيم که هر روز ميليونها مرغ در مرغدانی مي مانند و از خيابان رد نمي شوند. توجه ما بايد به آنها معطوف باشد. چرا هميشه فقط بايد درباره مرغی صحبت کنيم که از خيابان رد مي شود؟

صادق هدايت: از دست آدمها به آن سوی خيابان فرار کرده بود، غافل از اينکه آن طرف هم مثل همين طرف است، بلکه بدتر.

خواننده آهنگهای آبدوغ‌خياری: چرا رفتی مرغ جونم، دوستت دارم، دوستت دارم...

شيرين عبادی: نبايد گمان کرد که رد شدن مرغ از خيابان به خاطر اسلام بوده است. در تمام دنيا پذيرفته شده که اسلام کسی را فراری نمي دهد.

روانشناس: آيا هر کدام از ما در درون خود يک مرغ نيست که مي خواهد از خيابان رد شود؟

نيل آرمسترانگ: يک قدم کوچک برای مرغ، و يک قدم بزرگ برای مرغها.

حافظ: عیب مرغان مکن ای زاهد پاکیزه سرشت، که گناه دگران بر تو نخواهند نوشت.

کافکا: ک. به آن سوی خيابان کثيف رفت. مرغ اين را ديد و به سوی ديگر خيابان فرار کرد، ضمن اينکه به ک. نگاهی بی‌توجه و وحشتزده انداخت. اين ک. را مجبور کرد که دوباره به سوی ديگر خيابان برود، تا مرغ را با حضور فيزيکی خود مواجه کند و دست‌کم او را به احترامی وادارد که باعث گريختن مجدد او شود، کاری که برای مرغ دست کم از نظر اندازه کوچک جثه‌اش دشوارتر مي نمود.

بيل کلينتون: من هرگز با مرغ تنها نبودم.

فردوسی: بپرسید بسیارش از رنج راه، ز کار و ز پیکار مرغ و سپاه.

ناصرالدين‌شاه: يک حالتی به ما دست داد و ما فرموديم از خيابان رد شود. آن پدرسوخته هم رد شد.

سهراب سپهری: مرغ را در قدمهای خود بفهميم، و از درخت کنار خيابان، شادمانه سيب بچينيم.

خمينی: بروند گم شوند اين مرغها. لکن اين مرغها هيچ غلطی نمي توانند بکنند. من خودم خيابان تعيين مي کنم. من توی دهن اين مرغها مي زنم.

طرفدار داستانهای علمی – تخيلی: اين مرغ نبود که از خيابان رد شد. مرغ خيابان و تمام جهان هستی را ۷ متر و ۲۰ سانتيمتر به عقب راند.

اريش فون دنيکن: مثل هر بار ديگر که صحبت موجودات فضاييست، جهان دانش واقعيات را کتمان مي کند. مگر آنتنهای روی سر مرغ را نديديد؟

جرج دبليو بوش: اين عمل تحريکی مجدد از سوی تروريسم جهانی بود و حق ما برای هر نوع اقدام متقابلی که از امنيت ملی ايالات متحده و ارزشهای دموکراسی دفاع کند محفوظ است.
سعدی: و مرغی را شنيدم که در آن سوی خيابان و در راه بيابان و در مشايعت مردی آسيابان بود. وی را گفتم: از چه رو تعجيل کنی؟ گفت: ندانم و اگر دانم نگويم و اگر گويم انکار کنم.

احمد شاملو: من مرغ را، در گوشه‌های ذهن خويش، مي جويم. من، مي مانم. و مرغ، مي رود، به آن سوی خيابان. و من، تهی هستم، از گلايه‌های دردمند سرخ.

رنه دکارت: از کجا مي دانيد که مرغ وجود دارد؟ يا خيابان؟ يا من؟

لات محل: به گور پدرش مي خنده! هيشکی نمتونه تو محل ما از خيابون رد بشه، مگه چاکرت رخصت بده. آی نفس‌کش!

بودا: با اين پرسش طبيعت مرغانه خود را نفی مي کنی.
پدرخوانده: جای دوری نمي تواند برود.

فروغ فرخزاد: از خيابانهای کودکی من، هيچ مرغی رد نشد.

رفسنجانی: اينجور نيست که مرغ از خيابان رد شده باشد. حالا بعضی از اشخاص يک چيزی گفته‌اند و ممکن است اين شبهه به وجود آمده باشد که چنين چيزی شده، اما به‌رغم همه اينها امت اسلامی آمادگی کامل دارد و به اميد خداوند در برابر اين توطئه‌ها مقاومت مي کنند.

ماکياولی: مهم اينست که مرغ از خيابان رد شد. دليلش هيچ اهميتی ندارد. رسيدن به آن طرف خیابان، هر نوع انگيزه را توجيه مي کند.

پاريس هيلتون: خوب لابد اونور خيابون يه بوتيک باحال ديده بوده.

هيتلر: اگر اراده ما همچنان قوی بماند، مرغ را نابود خواهيم کرد! فولاد آلمانی از خيابان رد خواهد شد!

احمدی‌نژاد: خيابان و فناوری رد شدن از خيابان که کشورمان از آن برخوردار است، حاصل رشد علمی جوانان ایران و حق ملت ایران است. ما به رد شدن از خيابان ادامه خواهیم داد. موج معنويت و بيداری در دنيای اسلام، به اميد خدا به زودی اين مرغ را از دامان دنيای اسلام پاک خواهد کرد.
فوتباليست: آفسايد بود آقا! ما هر چی به اين داور گفتيم بی‌انصاف قبول نکرد!

کودک: که به اون طرف خيابون برسه.

اضافات و افاضات نبوی:

حسنی: ای حیوان! تو از خیابان رد می شی چه غلطی بکنی. برو طویله!

مقام معظم رهبری: دیدید که چگونه این مرغ از خیابان رد شد؟ ملت ما می داند که این ساده دلی است که بعضی از عوامل دشمن به ملت القا می کند که این مرغ بود، در حقیقت این دشمن بود.

مرحوم دکتر فردید: این مرغ در حقیقت همان مورگ در زبان لاتین و مورگان در انگلیسی و مرنجانخان در زبان کلدانی است و خیابان هم در حقیقت ساحت تحتانی تخنه یا تکنولوژی است که می خواهد بگوید که ساحت غرب رو به زوال است.

سخنگوی وزارت خارجه: عبور این مرغ توسط وزارت خارجه ایران تکذیب می شود، هیچ مدرکی برای عبور مرغ وجود ندارد، ولی خود آمریکایی ها می دانند که بارها شترمرغ از بزرگراههای آمریکا رد شده است.

اکبر گنجی: شورای نگهبان هرگز اجازه نمی دهد مرغی که در جناح محافظه کاران نیست از خیابان رد بشود.

ابوالحسن بنی صدر: من چهارده دلیل دارم که اولا خروس بود، ثانیا خیابان نبود و ثالثا اصلا رد نشد، تمام مدارکش را هم دارم.

داریوش سجادی: مرغ به زبان انگلیسی می شود چیکن و با آشپزخانه که می شود کیچن فرق دارد، چه برسد به خیابان که من به خود خاتمی گفتم که مرغ اصلا از خیابان رد نمی شود.

حسن عباسی: چرا مرغ از خیابان رد شد؟ بخاطر اینکه سربازان بیرحم آمریکایی می خواستند به این مرغ بدبخت هم تجاوز کنند. در تمام جنگ ویتنام نیکسون دستور داده بود سربازان آمریکایی به مرغ های ویتنامی تجاوز کنند.
سردار طلایی: ما به ملت اطمینان می دهیم که این مرغ شرور را هرچه سریع تر دستگیر و کلیه عواملی که برای رد شدن متهم با او همکاری داشتند، در چنگال قانون اسیر کنیم.
انصار حزب الله: مرغ باید برگردد، اعدام باید گردد



۱۳۹۱ فروردین ۲۰, یکشنبه

یک تزیین کاملا متفاوت


تا دلتون بخواد تا حالا انواع و اقسام تزیین سالاد وغذا دیدم. ولی خوب همه آن هنرهای تزئینی و سالاد های خوشگل و رنگارنگ یک ور و این پری دریایی سالاد میگویی یک ور.
عکسش را میگذارم اینجا که یادم باشه در برنامه بلند یا میان مدتم ، یک باردرستش کنم ( یا اقلا سعی کنم شبیهش را درآرم).
فکر کنم اگه یک مسابقه " بفرمایید سالاد " شبیه " بفرمایید شام" برگزار میشد، بدون شک خالق این سالاد برنده میشد.







           

۱۳۹۱ فروردین ۱۸, جمعه

The English Version of My Latest Article " A Non-Iranian Can be the Supreme Leader, but Has no Travel Rights"

A Non-Iranian Can be the Supreme Leader, but Has no Travel Rights Nargess Tavasolian: A while ago on the Day of Nature, the remarks of an Iranian official brought forth the anger of many Iranians. Ahmad-Reza Shafiei, the head of the security committee of the tourist board of Isfahan announced that Afghans were disbarred from going to the mountain park of Safe. He justified this decision by claiming that it was taken for the security and welfare of Iranian citizens. This racist policy pursued by the Iranian official comes as the Islamic republic of Iran joins the international convention on removing all forms of racial discrimination, according to which it is committed to remove such practices and laws. But what is important to point out is that not only are the Iranian regime’s policies and laws racially discriminatory against non-Iranians, but that there are basic contradictions in Iranian laws and the constitution over the issue of nationality. Non-Iranians are generally deprived of many citizenship rights while there are no nationality requirements for the most senior positions in the Islamic republic, such as the supreme leader, the head of the judiciary, members of the Experts Assembly, and members of the Guardians Council. Here are some of the discrepancies. 1-Leadership Article 109 of the constitution lays down four conditions for the supreme leader, which are that he have the scientific qualification to pass judgment on Islamic law, be fair and just to be the leader of the Islamic nation, and have the right political and social view, including thought, bravery, management and the power to be a leader. The two leaders, ayatollahs Khomeini and Khamenei, since the 1979 revolution have of course been Iranians. But this may not always be the case and so it is possible that the leader who has vast authority (including being the supreme commander of the armed forces, can appoint the clerical members of the Guardians Council, can appoint the highest judiciary authority, can appoint the head of the national radio and television network, can appoint the joint chief of staff of the armed forces, can appoint the supreme commander of the Revolutionary Guards, can appoint the supreme military and law enforcement officers, etc) may turn out to be a non-Iranian by birth. 2-Members of the Experts Assembly The most important task of this body is the appointment of the supreme leader. Article 107 of the constitution in this regard says that the selection of the supreme leader is the prerogative of the experts elected by people. Article 108 of the constitution says that members of the first Assembly will be elected by the Guardians Council and approved by the supreme leader. Following the first Assembly, all regulations regarding the duties and qualifications will be determined by the Assembly itself. According to article 9 of the implementation regulations of the Assembly, the qualifications for being elected to the Assembly are that the candidates be Iranian but in article 11 says that this is not a necessary condition for being election. This article says that the candidates must be religious and have outstanding morals and ethics, must fully understand Islamic jurisprudence and have studied at the prominent theological centers so that they can identify senior clerics and leaders; must have political, social and current affairs knowledge; must pledge allegiance to the Islamic republic, and; must not have political or social criminal records. It is clear that non-Iranians can get into the Experts Assembly. 3-Members of the Guardians Council Article 91 of the constitution says that to protect rules of Islam and the constitution and to ensure that the laws of the Majlis are not in contradiction with them, a body shall be set up under the name of the Guardians Council whose responsibilities will be such: Six just clerics to be appointed by the supreme leader, and; Six lawyers to be introduced to the Majlis by the head of the judiciary and elected by a vote of the Majlis. The Guardians Council has vast authority that includes the veto right over any legislation passed by the Majlis, and it has the authority to oversee all elections. Here too, there is not specific requirement that members of the Council must be Iranian born. 4-Members of the State Expediency Council The most important decision making body in the Islamic republic, after the supreme leader, is the State Expediency Council, which enjoys vast authority under the constitution. Article 112 says that the body is set up on orders of the supreme leader to resolve instances when the Guardians Council rejects the laws passed by the Majlis on grounds that they are unconstitutional or contrary to the principles of Islam. The supreme leader shall identify the permanent and rotating members of the Council. So the leader is free to appoint anyone he wishes to this body, which includes any non-Iranian born person. 5-The Judiciary The head of the judiciary in the Islamic republic can also be a non-Iranian. Article 157 of the constitution says that the supreme leader can appoint one just cleric, who is knowledgeable in judiciary and who has managerial capabilities to head the judiciary for five years. As is clear, there is no requirement that the person be Iranian-born. It is noteworthy that while there are no specific stipulations that the highest offices and authorities in the Islamic republic be Iranian born, lower positions require this very clearly. For example, while the highest judiciary authority does not have to be Iranian, all judges must be Iranian by nationality. The employment rules to the government service also require that candidates be Iranian by nationality. 6-The Legislature Members of the legislature must be Iranian nationals. But what is significant is that while a Lebanese or Iraqi cleric cannot become the head of the judiciary or vote in the elections for the Majlis, he can become a member of the Guardians Council and join those who can veto the laws passed by the Majlis. 7-Membes of the Armed forces and the Police Iranian nationality is a requirement to join the members of the armed forces or the police. Article 145 of the constitution specifically says that non-Iranians cannot join these forces. So Palestinians cannot do this, but according to article 110 the supreme leader who is the supreme commander of the armed forces can be a Palestinian. So the very same Afghan national who is barred from going to a park can be appointed to the Guardians Council or become the head of the judiciary or even become the supreme leader of the Islamic republic of Iran. But were the authors of Iran’s constitution aware of these contradictions when they wrote the document in 1979? -------------------------------------------------------------------------------- http://www.roozonline.com/persian/news/newsitem/archive/2012/april/05/article/a-non-iranian-can-be-the-supreme-leader-but-has-no-travel-rights.html

۱۳۹۱ فروردین ۱۶, چهارشنبه

My Article on the Discrimina​tory Remarks on Afghans Made by an Iranian Authority and the Paradox of Iranian Nationalit​y within laws and the Policies

سه شنبه ۱۵ فروردين ۱۳۹۱ رهبری غیر ایرانی آری، حق تردد خیر … نرگس توسلیان: چندی پیش در آستانه روز طبیعت، سخن یکی از مسئولان کشورخشم بسیاری از ایرانیان را برانگیخت. احمد رضا شفیعی، مسئول كميته انتظامي ستاد تسهيلات سفر شهراصفهان از ممانعت حضور اتباع افاغنه در روز طبعیت، در پارک کوهستانی صفه، خبر داد. وی در توجیه حرف خود عنوان کرد که این سیاست را در جهت حفظ امنیت و رفاه حال شهروندان ایرانی، اتخاذ کرده است. این سیاست نژاد پرستانه از سوی مقام ایرانی درحالی اتخاذ میگرد که جمهوری اسلامی ایران به "کنوانسیون بین المللی رفع هر گونه تعبیض نژادی" پیوسته و مطابق آن ملزم به رفع هر گونه تعبیض نژادی درقوانین و سیاستهای خود میباشد. اما نکته ای که جا دارد بدان توجه گردد، نه فقط قوانین و سیاست های تبعیض آمیز دولت جمهوری اسلامی ایران در قبال اتباع غیر ایرانی، بلکه اصولا تناقضات اساسی در قوانین ایران نسبت به "تابعیت" است. افراد غیر ایرانی از بسیاری از حقوق شهروندی محروم میباشند حال آن که مطابق قانون اساسی برای بالاترین مناصب کشوری از جمله رهبری،ریاست قوه قضاییه و اعضای شورای خبرگان رهبری و شورای نگهبان، شرط تابعیت وجود ندارد. این تناقضات در این مقاله، به شرح ذیل بررسی میگردد: ۱. رهبری اصل ۱۰۹ قانون اساسی، شرایط و صفات ذیل را برای رهبر، مقررمیدارد: "۱ - صلاحیت علمی لازم برای افتاء در ابواب مختلف فقه. ۲. عدالت و تقوی لازم برای رهبری امت اسلام. ۳- بینش صحیح سیاسی و اجتماعی، تدبیر، شجاعت، مدیریت و قدرت کافی برای رهبری. در صورت تعدد واجدین شرایط فوق، شخصی که دارای بینش فقهی و سیاسی قویتر باشد، مقدم است." البته از ابتدای انقلاب تا کنون هر دو رهبر ایران اعم از آقایان خمینی و خامنه ای هر دو تبعه ایران بوده اند، اما در عمل همیشه این امکان وجود دارد رهبر نظام که دارای اختیارات وسیعی ( از جمله فرماندهی کل نیروهای مسلح، مسئول نصب و عزل: فقهای شورای نگهبان، عالی ترین مقام قوه قضاییه، ریس سازمان صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران، ریس ستاد مشترک، فرماندهی کل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، فرماندهان عالی نیروهای نظامی و انتظامی و... ) میباشد، غیر ایرانی باشد. بنابراین، با وجود شرایط مفصلی که قانون برای رهبری تعیین کرده است، از آن جا که تابعیت ایرانی به عنوان شرط ذکر نشده است،یک مجتهد واجد شرایط فوق اگر عراقی یا افغان باشد، میتواند به مسند ولایت فقیه تکیه زند. ۲. اعضای مجلس خبرگان رهبری در اهمیت مجلس خبرگان، همین قدرکافی است که وظیفه انتخاب رهبری را برعهده دارد. اصل ۱۰۷ قانون اساسی در این زمینه مقرر میدارد: " تعیین رهبر به عهده خبرگان منتخب مردم است. خبرگان رهبری درباره همه فقها واجد شرایط مذکور در اصول پنجم و یکصد و نهم، بررسی و مشورت میکنند. هر گاه یکی از آنان را اعلم به احکام و موضوعات فقهی یا مسائل سیاسی و اجتماعی یا دارای مقبولیت عامه یا واجد برجستگی خاص در یکی از صفات مذکور در اصل یکصد و نهم تشخیص دهند او را به رهبری انتخاب می کنند." و اما خبرگان چگونه و تحت چه شرایطی انتخاب میشوند؟ اصل ۱۰۸ قانون اساسی مقررمیدارد: "قانون مربوط به تعداد و شرایط خبرگان، کیفیت انتخاب آنها و آیین نامه داخلی جلسات آنان برای نخستین دوره باید به وسیله فقها اولین شورای نگهبان تهیه و با اکثریت آراء آنان، تصویب شود و به تصویب نهایی رهبر انقلاب برسد. از آن پس هر گونه تغییر و تجدید نظر در این قانون و تصویب سایر مقررات مربوط به وظایف خبرگان و در صلاحیت خود آنان است." به موجب ماده ۹ آیین نامه اجرایی قانون انتخابات مجلس خبرگان، انتخاب کنندگان باید دارای تابعیت ایرانی باشند، اما طبق ماده ۱۱ همان آیین نامه، داشتن تابعیت ایرانی برای انتخاب شوندگان ضروری نیست. ماده ۱۱ آیین نامه مذکور چنین مقرر میدارد: "انتخاب شوندگان باید دارای شرایط زیر باشند: الف.اشتهار به دیانت و وثوق و شایستگی اخلاقی؛ ب. آشنایی کامل به مبانی اجتهاد با سابقه تحصیل در حوزه های علمیه بزرگ، در حدی که بتوانند افراد صالح برای مرجعیت و رهبری را تشخیص دهند؛ ج. بینش سیاسی، اجتماعی وآشنایی با مسائل روز؛ د. معتقد بودن به نظام جمهوری اسلامی ایران؛ ی.نداشتن سوابق سوء سیاسی و اجتماعی" بدین ترتیب می بینیم که افرادی که بایستی رهبر را انتخاب کرده و بر عملکرد او نظارت داشته باشند نیز میتوانند غیر ایرانی باشند. ۳. اعضای شورای نگهبان اصل ۹۱ قانون اساسی مقرر میدارد: "به منظور پاسداری از احکام اسلام و قانون اساسی از نظرعدم مغایرت مصوبات مجلس شورای اسلامی با آنها، شورایی به نام شورای نگهبان با ترکیب زیر تشکلیل میشود: ۱- شش نفر از فقهای عادل و آگاه به مقتضیات زمان و مسائل روز، انتخاب این عده با مقام رهبری است. ۲. شش نفر حقوقدان، در رشته های مختلف حقوقی، از میان حقوقدانان مسلمانی که به وسیله ریس قوه قضاییه به مجلس شورای اسلامی معرفی میشوند و با رای مجلس انتخاب می گردند." شورای نگهبان دارای اختیارات وسیعی میباشد از جمله آن که در مورد مصوبات مجلس حق وتو دارد و در صورتی که آن را خلاف احکام اسلام و یا مغایر با قانون اساسی تشخیص دهد، میتواند رد کند. نظارت استصوابی در انتخابات نیز از دیگر اختیارات این شورا میباشد. با توجه به اختیارات ویژه شورای نگهبان در نظارت استصوابی هر انتخاباتی و هم چنین با توجه به حق وتوی قوانین مصوب مجلس، معلوم نیست چرا برای داشتن چنین اختیارات گسترده ای، تابعیت ایرانی قید نگردیده است. ۴. اعضای مجمع تشخص مصلحت نظام پس از مقام رهبری، مهمترین ارگان تصمیم گیری، "مجمع تشخص مصلحت نظام " است که اختیارات وسیعی، طبق قانون اساسی جمهوری اسلامی بدان، تفویض شده است. اصل ۱۱۲ قانون اساسی در این مورد مقرر میدارد: "مجمع تشخیص مصلحت نظام برای تشخیص مصلحت در مواردی که مصوبه مجلس شورای اسلامی را شورای نگهبان، خلاف موازین شرع و قانون اساسی بداند و مجلس با در نظر گرفتن مصلحت نظام، نظر شورای نگهبان را تامین نکند و مشاوره در اموری که رهبری به آنان ارجاع میدهد و سایر وظایفی که در این قانون ذکر شده است، به دستور رهبری تشکیل میشود. اعضای ثابت و متغیر این مجمع را مقام رهبری تعیین میکند. مقررات مربوط به مجمع، توسط خود اعضای، تهیه و تصویب و به تایید مقام رهبری خواهد رسید." بنابراصل فوق، رهبر میتواند هر کس را که مایل باشد به عنوان عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام، انتخاب کند و هیچ شرط دیگری از جمله ایرانی بودن، پیش بینی نشده است. بنابراین درفرضی که به عنوان مثال از میان مراجع دینی عراق، شخصی به عنوان رهبر انتخاب شود، به راحتی میتواند هموطنان خود را به عضویت مجمع تشخیص مصلحت نظام برگزینند. ۵. قوه قضاییه ریس قوه قضاییه هم میتواند غیرایرانی باشد. اصل ۱۵۷ قانون اساسی، در این خصوص مقرر داشته است: "به منظور انجام مسئولیت های قوه قضاییه، در کلیه امورقضائی و اداری واجرایی، مقام رهبری یک نفر مجتهد عادل و آگاه به امور قضائی و مدیر و مدبر را برای مدت پنج سال به عنوان رییس قوه قضاییه تعیین میکند که عالی ترین مقام قوه قضاییه است." به عبارت دیگر، ریس قوه قضاییه باید حتما مجتهد، مدیر و مدبر باشد اما لازم نیست ایرانی باشد و فرضا مجتهدی عراقی را هم میتوان به عنوان ریس قوه قضاییه انتخاب کرد. نکته جالب توجه آن که، در حالتی که مهمترین مشاغل و مناصب سیاسی، مذهبی وقضائی کشور را میتوان به غیر ایرانی تفویض کرد، برای مشاغل کم اهمیت تر، ایرانی بودن شرط ضروری و حتمی است. از جمله در حالتی که عالی ترین منصب قضائی یعنی رئیس قوه قضاییه میتواند غیر ایرانی باشد، قضات زیر دست او باید حتما ایرانی باشند. بند ۳ از ماده واحده قانون شرایط انتحاب قضات دادگستری، داشتن تابعیت ایرانی و انجام خدمت وظیفه یا دارا بودن معافیت قانونی را شرط احراز شغل قضائی میداند. هم چنین طبق ماده ۱۴ قانون استخدام کشوری، برای ورود به خدمت رسمی، داشتن تابعیت ایرانی، ضروری است. در صورتی که اگر کارمندی بعد از بازنشستگی،ترک تابعیت ایران کند، حقوق و مزایای وی قطع خواهد شد. ۶. قوه مقننه اعضای قوه مقننه یعنی نمایندگان مجلس شورای اسلامی، باید دارای تابعیت دولت جمهوری اسلامی ایران باشند و انتخاب کنندگان هم طبق قانون انتخابات مجلس شورای اسلامی باید دارای تابعیت ایرانی باشند. نکته جالب توجه آن که، یک مجتهد شیعه عراقی یا لبنانی حق ندارند، در انتخابات مجلس شورای اسلامی شرکت کرده و یک یا چند نماینده برای مدت چهار سال انتخاب کند اما میتواند به عنوان یکی از فقهای شورای نگهبان انتخاب شده و تصمیمات مجلس شورای اسلامی را مغایر با اسلام یا قانون اساسی اعلام و ان ها را رد کند. ۷. ارتش و نیروی نظامی و انتظامی استخدام در ارتش و نیروهای انتظامی مستلزم داشتن تابعیت ایران است. اصل ۱۴۵ قانون اساسی مقرر میدارد: "هیچ فرد خارجی به عضویت در ارتش و نیروهای انتظامی کشور پذیرفته نمی شود." با این ترتیب یک فلسطینی حق ندارد حتی به درجه سرگروهبانی نائل آید. اما، رهبر که طبق اصل ۱۱۰ قانون اساسی، فرماندهی کل نیروهای مسلح را بر عهده دارد، میتواند فلسطینی باشد. بدین ترتیب، همان فرد افغانی که طبق دستور نژاد پرستانه مقام ایرانی، حق رفتن به پارک را ندارد، می تواند به عنوان رهبر و یا ریس قوه قضاییه یا عضوشورای نگهبان، بر مسند مهمترین مشاغل حکومتی تکیه زند. سوالی که در اینجا مطرح میگردد آن است که آیا نویسنگان قانون اساسی وسیاست گذاران جمهوری اسلامی، متوجه پارادوکس های موجودهستند؟ -------------------------------------------------------------------------------- http://www.roozonline.com/persian/opinion/opinion-article/archive/2012/april/03/article/-e971f9c326.html