چند هفته پیش، به مناسبت عید نوروز و دیدن بچه خواهرم که تازه یک ماهش شده
بود ، به بوستون رفتم. یک روزعصر، یکی از دوستان خواهرم برای عید دیدنی و
دیدن رادین ( خواهر زادم )، به منزلش آمده بود. دختری تقریبا هم سن و سال
خواهرم و تحصیل کرده و بزرگ شده انگلیس وامریکا. خواهرم داشت عکس های مختلف
رادین را بهش نشون میداد در حالات و لباس های مختلفی که یا خودشون از چند
ماه قبل از تولدش خریده بودند و یا دوستان و آشنایان بعد ازبه دنیا آمدنش
فرستاده بودند که بعضی هاشان هم خیلی بانمک بود . یک دفعه ای گفتم : "
راستی یادمان باشه با آن تی شرت " من یک فمینیست هستم " اش هم یک عکس
بگیریم. لباسی بود که یکی از دوستان مادرم فرستاده بود.
خواهرم گفت : " آن لباش الان براش خیلی بزرگه ، باید اقلا ۷، ۸ ماهش بشه
کسی با خنده پرسید حالا از کجا اصلا معلوم که این فسقلی بعدا فمنیست بشه؟ " من هم با خنده گفتم : " از آن جا که بچه حلال زاده قراره به خالش بره "
مهمان خواهرم یک دفعه ای جا خورد و گفت : " حالا مگه تو فمینیست هستی؟! "
این را با یک حالت بهت و تعجبی پرسید که انگار داره با یک فردی که بیماری مزمن لاعلاجی داره صحبت میکند.
به شوخی گفتم. " اره خوب ،اگه قبول باشه... "
و ازش پرسیدم : " چطور مگه ؟ اشکالی داره ؟ مگه اصلا تو خودت فمینیست نیستی؟ گفت : " نه، اصلا نمیتونم باشم، من مرد ها را دوست دارم !"
... مات مونده بودم چی جوابش را بدم. گفتم : " والا، فمینیستی به معنای مرد ستیزی نیست. "
گفت : " نه، میدونی راستش اصلا مهمونیه زنانه دوست ندارم."
گفتم : " خوب من هم مخالفتی با مهمونی های مختلط ندارم."
خلاصه هی آن گفت وهی من جواب دادم تا این که بالاخره بهش فهماندم فمنیسم ربطی به مرد ستیزی ندارد و تنها به معنای برابری خواهی است.
دیروز در " زن نگار" ، مطلبی را میخواندم از " کلر موزز" که خیلی من را یاد آن روز و آن مکالمه انداخت.
عنوان متن هست " چه تصویری از یک فمینیست دارید"؟ "
"... دانشجویان من در سنین ۱۸ تا ۲۵ سال، اغلب خودشان را فمنیست نمیخوانند. و این همیشه باعث تعجب من میشود چرا که آنها با عقاید من مخالف نیستند ولی با نامی که من به عقاید میدهم مخالفند. اگر از آنها بپرسم که آیا به عقیده آنها باید با زن و مرد در مقابل قانون رفتار مساوی شود، همه آنها بدون تردید موافقت میکنند. اگر از آنها بپرسم آیا زنان باید شانس مساوی برای تحصیل داشته باشند همه جواب میدهند :"بله". اگر بخواهم وارد جزئیات شوم و مثلا بپرسم آیا به عقیده آنها زنان فقط باید ۵ درصد دانشجویان پزشکی را تشکیل دهند (واقعیتی که قبل از تصویب لایحه تساوی تحصیل ۱۹۷۲ وجود داشت) آنها قطعا به این ستم بزرگ اعتراض خواهند کرد. و این اعتراض را به موارد دیگر نیز خواهند کرد، مواردی چون محروم کردن زنان از گرفتن بورس تحصیلی، مجبور کردن دختران به ترک تحصیل و ایجاد درآمد شغلی در سن ۱۸ سالگی برای تامین هزینه تحصیل برادران خود (آنچه برای مادر من و بسیاری از زنان هم دوره او اتفاق افتاد.) اگر از دانشجویانم بپرسم که آیا آنها میخواهند خود را برای کار حرفهای آماده سازند، جوابشان صد در صد مثبت خواهد بود. و میدانم که نخواهند پذیرفت اگر کارفرمای آینده آنها به ایشان بگوید که فقط مردان را برای مناصب مدیریت استخدام میکند، و یا اینکه کارفرمای آینده آنها دو جدول حقوقی جداگانه برای شغل واحدی داشته باشد، یک جدول حقوقی برای مردان و یک جدول حقوقی برای زنان. من و دانشجویانم میدانستیم که بسیاری از کسانی که هرگز خود را فمینیست نمینامیدند مخالف حقوق مساوی برای زنان بودند، یعنی مخالف همه تغییراتی که در بالا به آن اشاره کردم. دانشحویان من با این مخالفان فمینیسم موافق نبودند. پس چرا نامگذاری آنها با من تفاوت دارد؟ آنها چه تصوری از یک "فمینیست" دارند؟ و چرا فکر میکنند که این کلمه شامل آنها نمیشود؟
...
مطلبی که در جامعه ما هم صدق میکند و خیلی از افراد ( حتا تحصیل کرده ) فمینیسم را مترادف با مرد ستیزی، دین ستیزی ، غرب زدگی، یا حتی برتری و سلطه جویی زن بر مرد میدانند. و این در حالی که است که ممکن است درواقع با مفهوم فمینیسم مشکلی نداشته باشند.
تا مدت ها این برای من یک سؤال بود که آیا لزومی دارد که خود را فمینیست دانست و این که چه اشکالی دارد اگر افراد به مفهوم فمینیسم اعتقاد داشته باشند ولی نه به خود آن کلمه. مثلا خود را " برابر خواه" بنامند. من یک برابر خواه هستم. مگر نه این که هدف اندیشه برابر خواهی است و نه به کار بردن اسم و لفظی خاص ؟
کلر موزز اما، از دید دیگری به این مساله نگاه کرده و این سؤال من را این گونه پاسخ داده است :
" ... شاید از خود بپرسید مگر فرقی میکند؟ اگر دانشجویان من با ارزشهای "فمینیسم" موافق هستند، چه فرقی میکند اگر اسم "فمینیسم" را رد کنند؟ مگر نامگذاری چه اهمیتی دارد؟ اما وقتی من به تاریخ فمینیسم و تاریخ زنان بازمیگردم و دورههایی را که در آن موفقیتهای ما چشمگیر بوده مرور میکنم، متوجه میشوم که در این دورهها ما مفهوم گستردهتری از "فمینیسم" داشتیم. با معناهای متعددی که تعلق خاطر و آرزوی مشترک برای توانمندسازی زنان را برای گروه عظیمی به وجود میآورد. آن دوره که معنا و مفهوم فمینیسم محدود شد، ما به آنهایی که استراتژیهای متفاوتی برای به دست آوردن حقوق مساوی زنان داشتند مشکوک شدیم. نتیجه این اختلاف، استراتژیهای کاملتر و بهتر نبود بلکه بههدر رفتن انرژی بود. به جای آنکه علیه نیروهای مخالف زنان بجنگیم علیه یکدیگر مبارزه کردیم.
...
کسی با خنده پرسید حالا از کجا اصلا معلوم که این فسقلی بعدا فمنیست بشه؟ " من هم با خنده گفتم : " از آن جا که بچه حلال زاده قراره به خالش بره "
مهمان خواهرم یک دفعه ای جا خورد و گفت : " حالا مگه تو فمینیست هستی؟! "
این را با یک حالت بهت و تعجبی پرسید که انگار داره با یک فردی که بیماری مزمن لاعلاجی داره صحبت میکند.
به شوخی گفتم. " اره خوب ،اگه قبول باشه... "
و ازش پرسیدم : " چطور مگه ؟ اشکالی داره ؟ مگه اصلا تو خودت فمینیست نیستی؟ گفت : " نه، اصلا نمیتونم باشم، من مرد ها را دوست دارم !"
... مات مونده بودم چی جوابش را بدم. گفتم : " والا، فمینیستی به معنای مرد ستیزی نیست. "
گفت : " نه، میدونی راستش اصلا مهمونیه زنانه دوست ندارم."
گفتم : " خوب من هم مخالفتی با مهمونی های مختلط ندارم."
خلاصه هی آن گفت وهی من جواب دادم تا این که بالاخره بهش فهماندم فمنیسم ربطی به مرد ستیزی ندارد و تنها به معنای برابری خواهی است.
دیروز در " زن نگار" ، مطلبی را میخواندم از " کلر موزز" که خیلی من را یاد آن روز و آن مکالمه انداخت.
عنوان متن هست " چه تصویری از یک فمینیست دارید"؟ "
"... دانشجویان من در سنین ۱۸ تا ۲۵ سال، اغلب خودشان را فمنیست نمیخوانند. و این همیشه باعث تعجب من میشود چرا که آنها با عقاید من مخالف نیستند ولی با نامی که من به عقاید میدهم مخالفند. اگر از آنها بپرسم که آیا به عقیده آنها باید با زن و مرد در مقابل قانون رفتار مساوی شود، همه آنها بدون تردید موافقت میکنند. اگر از آنها بپرسم آیا زنان باید شانس مساوی برای تحصیل داشته باشند همه جواب میدهند :"بله". اگر بخواهم وارد جزئیات شوم و مثلا بپرسم آیا به عقیده آنها زنان فقط باید ۵ درصد دانشجویان پزشکی را تشکیل دهند (واقعیتی که قبل از تصویب لایحه تساوی تحصیل ۱۹۷۲ وجود داشت) آنها قطعا به این ستم بزرگ اعتراض خواهند کرد. و این اعتراض را به موارد دیگر نیز خواهند کرد، مواردی چون محروم کردن زنان از گرفتن بورس تحصیلی، مجبور کردن دختران به ترک تحصیل و ایجاد درآمد شغلی در سن ۱۸ سالگی برای تامین هزینه تحصیل برادران خود (آنچه برای مادر من و بسیاری از زنان هم دوره او اتفاق افتاد.) اگر از دانشجویانم بپرسم که آیا آنها میخواهند خود را برای کار حرفهای آماده سازند، جوابشان صد در صد مثبت خواهد بود. و میدانم که نخواهند پذیرفت اگر کارفرمای آینده آنها به ایشان بگوید که فقط مردان را برای مناصب مدیریت استخدام میکند، و یا اینکه کارفرمای آینده آنها دو جدول حقوقی جداگانه برای شغل واحدی داشته باشد، یک جدول حقوقی برای مردان و یک جدول حقوقی برای زنان. من و دانشجویانم میدانستیم که بسیاری از کسانی که هرگز خود را فمینیست نمینامیدند مخالف حقوق مساوی برای زنان بودند، یعنی مخالف همه تغییراتی که در بالا به آن اشاره کردم. دانشحویان من با این مخالفان فمینیسم موافق نبودند. پس چرا نامگذاری آنها با من تفاوت دارد؟ آنها چه تصوری از یک "فمینیست" دارند؟ و چرا فکر میکنند که این کلمه شامل آنها نمیشود؟
...
مطلبی که در جامعه ما هم صدق میکند و خیلی از افراد ( حتا تحصیل کرده ) فمینیسم را مترادف با مرد ستیزی، دین ستیزی ، غرب زدگی، یا حتی برتری و سلطه جویی زن بر مرد میدانند. و این در حالی که است که ممکن است درواقع با مفهوم فمینیسم مشکلی نداشته باشند.
تا مدت ها این برای من یک سؤال بود که آیا لزومی دارد که خود را فمینیست دانست و این که چه اشکالی دارد اگر افراد به مفهوم فمینیسم اعتقاد داشته باشند ولی نه به خود آن کلمه. مثلا خود را " برابر خواه" بنامند. من یک برابر خواه هستم. مگر نه این که هدف اندیشه برابر خواهی است و نه به کار بردن اسم و لفظی خاص ؟
کلر موزز اما، از دید دیگری به این مساله نگاه کرده و این سؤال من را این گونه پاسخ داده است :
" ... شاید از خود بپرسید مگر فرقی میکند؟ اگر دانشجویان من با ارزشهای "فمینیسم" موافق هستند، چه فرقی میکند اگر اسم "فمینیسم" را رد کنند؟ مگر نامگذاری چه اهمیتی دارد؟ اما وقتی من به تاریخ فمینیسم و تاریخ زنان بازمیگردم و دورههایی را که در آن موفقیتهای ما چشمگیر بوده مرور میکنم، متوجه میشوم که در این دورهها ما مفهوم گستردهتری از "فمینیسم" داشتیم. با معناهای متعددی که تعلق خاطر و آرزوی مشترک برای توانمندسازی زنان را برای گروه عظیمی به وجود میآورد. آن دوره که معنا و مفهوم فمینیسم محدود شد، ما به آنهایی که استراتژیهای متفاوتی برای به دست آوردن حقوق مساوی زنان داشتند مشکوک شدیم. نتیجه این اختلاف، استراتژیهای کاملتر و بهتر نبود بلکه بههدر رفتن انرژی بود. به جای آنکه علیه نیروهای مخالف زنان بجنگیم علیه یکدیگر مبارزه کردیم.
...
باز هم سؤالم را تکرار میکنم. آیا نامگذاری ما اهمیت دارد؟ مگر نه
اینکه مبارزه برای تساوی زنان میتواند با نامهای دیگر ادامه پیدا کند؟
بله، اهمیت دارد. مهم است زیرا تاریخ ما زنان اهمیت دارد، مهم است زیرا
آنها که تاریخ ما را تحریف میکنند به دنبال تساوی زنان نیستند. مهم است
زیرا در این عصر جهانی شدن، زنان با تعلق به یک جنبش جهانی و نام مشترک
تقویت میشوند. توانمندسازی زنان آرزوی مشترکی است که ما را در اقصی
نقاط جهان به هم پیوند میزند. اما برای رسیدن به این هدف و آرزوی مشترک
باید این درسها را از تاریخ فمینیسم بیاموزیم؛ اینکه "فمینیسم" برای
گروههای متفاوت در مکانها و زمانهای متفاوت معانی متفاوتی داشته است؛
اینکه ما باید اجازه دهیم که این معانی متفاوت به الویتها و نیازهای زنان
در مقاطع و مواضع خاص پاسخگو باشد، اینکه فمینیسم هرگز نمیتواند تبعیض
جنسی را به عنوان تنها نیروی سرکوبگر در زندگی زنان قلمداد کند. از آنجا
که روابط طبقاتی، فقر ساختاری، بیسوادی، گرسنگی و امپریالیسم نیز در سرکوب
زنان نقش موثری دارد، فمینیسم باید بتواند پذیرا، انعطافپذیر و آماده
قبول تناقضات باشد. اما اگر این درسها را یاد بگیریم، فایده بسیاری
خواهیم برد. هر چند که استراتژیها، الویتها و دیدگاههای ما متفاوت
باشد، میدانیم که در حمایت از یکدیگر، در حمایت از زنان و در حمایت از
توانمندسازی زنان هم پیمانیم."
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر