انگار شش تا قرص خواب آور با هم خورده باشم ، از صبح این طوری ام. نمی دانم
تاثیر تزه ، هوای آفتابیه ، روزه جمعه است ( این آخری احتمالش از همه
بیشتره ). شاید باید
دوباربرگردم به همان سیسیتم، " جمعه تعطیل ، یک شنبه کار" .فکر کنم بدنم
به جمعه ها، حساسیت پیدا کرده :یک مدت بود که هیچ وقت نمی توانستم جمعه ها
کار کنم، هر چقدر هم که شبش زود می خوابیدم یا صبح اش دیربیدار می شدم .
تمام روز بدنم خسته و کوفته بود و ذهنم هیچ تمرکزی نداشت. آخرش دیدم بدنم
با روزهای هفته نمی سازه ، من مجبور شدم باهاش بسازم، خوبی زندگی تزی /
ریسرچری هم همینه : کار دست خودته ، مرخصی هم دست خودته :می ماندم خانه
جمعه ها. تا لنگ ظهر میخوابیدم، بعد خانه را کم کم تمیز می کردم. گاهی
آشپزی می کردم، شب هم اگه برنامه خوبی پیش میامد بیرون میرفتم. عوضش هفته
ام را از یک شنبه شروع می کردم. فکر کنم بدنم باز به همان سیستم یک شنبه
تا ٥شنبه احتیاج پیدا کرده ... من آدم جمعه نیستم ...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر