دو تیپ آدم هستند که به شدت این روزها روی اعصابم اند:
تیپ شماره اول ، دائم از لاغریشان شاکی هستند : " خیلی ناراحتم که این قدر لاغر شدم، از خودم بدم میاد همه شلوارام برام گشاد شدند. به نظرت چه کار کنم کمی وزن اضافه کنم ؟ پنیر خامه ای ؟ پیتزا ؟ شکلات ؟ وای ببین این قدر لاغر شدم این کت داره به تنم زار میزند! ... "
٢. تیپ شماره دو ، مرتب به انگلیسی مقاله می دهند و گه گاه برای دلگرمی و ... می گویند :" خوش به حالت چقدر فارسی ات خوبه ! ای کاش من هم میتونستم فارسی بنوسیم. .. فارسیم خیلی بد شده
...
البته منظور طعنه به دوستانی که چنین مطالبی را عنوان می کنند نیست. چه دوست شماره یک واقعا از فرط لاغری به قول خودش در حال شکستن است و دوستان شماره دو هم خوب یا این جا به دنیا آمده اند و یا از سنین خیلی پایین اینجا بوده اند و قاعدتا به زبان انگلیسی برای نوشتن مسلط تر هستند. به عبارت بهتر ، مثل من که همیشه میگویم ، میتوانم اگر وقت بگذارم انگلیسی بنویسم ولی خوب " فارسیم بیشتر میاد" ، آن ها هم حتما " انگلیسی " شان بیشتر میاد..
ولی خوب به یک آدمی که همیشه فکر کرده که چه بخورد که چاق نشود ، ( البته نه که در خط رژیم و این جور چیز ها هم بوده باشد ولی خوب اقلا بیخبر از کالری آن چیزی هم که میخورده نبوده و هیچ وقت هم مشکل از فرط لاغری شکسته شدن هم نداشته! )، و با وجود شش سال اقامت در خارج از کشور و تحصیل در مقطع دکتری در دانشگاه انگلیسی زبان هنوز فارسیش بیشتر میاد، دیگه خیلی زور داره این حرف ها را شنیدن ، ... . !
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر