۱۳۹۱ اسفند ۵, شنبه

این دو زن



من سلطنت طلب نیستم ، یعنی راستش هیچ نظامی طلب نیستم . من " مطالبه محور " هستم. فرد و نظام برای من " موضوعیت " ندارند، بلکه تنها  "طریقیت"  دارند. هر کدام که بهتر بتوانند مطالبات مدنی و سیاسی یک نظام دموکراتیک را برآورده کنند، من به آن فرد و نظام رای می دهم. اگر یک روزی در ایران، انتخابات آزاد برگزار بشود، ممکن است به رضا پهلوی رای بدهم ، ممکن هم هست به محمد خاتمی رای بدهم. بستگی دارد به این که کدام را صادق ترو توانا تر تشخیص دهم
  .
همه اینها را گفتم که برسم به این که من  " سلطنت طلب " نیستم . با این وجود، خیلی لذت بردم از فیلمی که این هفته از  برنامه آپارات بی بی سی فارسی پخش شد. فیلم، مستندی بود تحت عنوان " ملکه و من" از کارگردان ایرانی مقیم سوئد " ناهید سروستانی" . فیلمساز که اتفاقا در جوانی کمونیست و مخالف نظام شاهنشاهی بوده، در کودکی، شیفته فرح دیبا گشته . کودکی که با پنج خواهر و برادرو پدر علیل اش زندگی کرده و مادری که باید خرج همه خانواده را تامین می کرده است . ناهید تعریف می کند از روزهایی که از مدرسه به خانه می آمده وغذایی در خانه موجود نبوده  ولی در همان روزها ناهید در تلویزیون کوچک خانه می دیده تصویر فرح شیک پوش و زیبا را که چگونه با دختر کوچکش، لیلا بازی میکرده و دنبالش می دویده و در دلش آرزو میکرده که ای کاش مادرش هم به مانند فرح می بود . به تدریج که گرایشات کمونیستی در وی شکل میگیرد، شاه را عامل بدبختی ایران دانسته و علیه نظام شاهنشاهی مبارزه می کند . با پیروزی انقلاب و اعدام و سرکوب شدید مخالفین سیاسی نظام [ اعم از کمونیست ها از جمله برادرش] متوجه بیهودگی انقلاب شده و نهایتا از ترس جان به ناچار کشوررا ترک می کند . اما در کشور مهاجر پس از چندین ساله ، با دیدن عکس فرح دوباره ضمیر کودکی ناهید به یاد شخصیت محبوب دوران کودکی اش می افتد و این بار تصمیم می گیرد که فرح را پیدا کرده و از وی فیلمی بسازد  ... البته که ناهید در این راه ، مسیر آسانی را در پیش ندارد . این که چگونه با وجود پیشینه کمونیستی اش [ و مصاحبه هایی که در این زمینه داشته] ، می تواند  فرح را به درست کردن فیلمی از او راضی کند و هم چنین تضادهای درونی فیلم ساز ، تم اصلی داستان را تشکیل میدهد ... درجایی فیلمساز اذعان می کند که دیگر او نیست که فیلم را پیش می برد، بلکه فیلم است که او را هدایت می کند
 ...
با این که سلطت طلب نیستم ولی از شخصیت ساده و گرم فرح خیلی خوشم آمد. ملکه ای که در ٤٠ سالگی بیوه شد، تبعیدی شد و اگر همه اینها کافی نبود، خود کشی دو فرزند، قطعا میتوانست کمرش را بشکند که نشکست. هم چنان با انرژی به فعالیت هایش ادامه می دهد ، در جایی ناهید میگوید :  "من خسته شدم، فرح هم چنان مشغول جنب و جوش است " [ نقل به مضمون] .
فرح دیبا ، زنی معمولی می شود از جنس ناهید و من وقتی از روز خواستگاری همسرش از وی تعریف میکند. با گذشت این همه سال ، هم چنان برق چشمانش را  در هنگام تعریف آن روز، می توان حس کرد.
فرح ، از آبنباتی میگوید که یک بارکه تنها بوده به گلوش پریده و نزدیک بوده که نفس اش را بند بیاورد و بعد به شوخی می گوید : " همیشه می خواستم قهرمانانه بمیرم خیلی بد میشد با یک آب نبات می مردم  ... " ]
لابد فرح هم، به مانند ناهید ، "به سخت جانی خود این گمان نبود"
پ.ن- عکس از صفحه فیس بوک آپارات

۳ نظر:

Unknown گفت...

درود
نوشتار شما هم ساده و خودمانی و خواندنی بود. یک دنیا سپاس

Unknown گفت...

درود
نوشتار شما هم ساده و خودمانی و خواندنی بود. یک دنیا سپاس

Nargess Tavassolian گفت...

ممنونم از شما.