۱۳۹۲ تیر ۳, دوشنبه

از زبان یکی ازطرفداران شادی و امید

 

اراستش را بخواهم بگویم تا چند روز بعد از انتخابات، خیلی احساسات متضادی داشتم. هم خوش حال بودم، هم نبودم . از یک جهت خوشحال بودم، که خیابان های ایران به جای صحنه های تیراندازی و تظاهرات به صحنه های رقص و پایکوبی و شادی مردم تبدیل شده بود . فکر می کنم در ظاهرهم که شده ، اوضاع  کمی بهتر بشود. مثلا اقلا دیگر به " بستگان" فعالین اجتماعی و خبرنگاران کاری نداشته باشند و گروگان گیری تمام شود.  از یک طرف هم خوشحال نبودم . حتی از این که بخواهم خوشحال باشم احساس عذاب وجدان ( و کمی خیانت به همه گروه هایی که چه در داخل و چه در خارج از ایران کاندیداهایشان حق انتخاب شدن را ندارند و هم چنین عقب نشینی از خواسته های قانونی ) می کردم. حس کودکی را داشتم که پدر و مادرش از هم جدا شده اند و حالا باید در عروسی یک کدام اشان شرکت کند. فردای آن روز از چند نفرایمیل تبریک دریافت کردم . نمی دانم چرا برخی ها ، فرض را بر این گذشته اند که آدم باید صد در صد از این اوضاع ، خوشحال باشد . سعی کردم البته مودبانه جواب بدهم: " ممنونم ، من هم پیروزی دولت میانه رو را به شما تبریک می گویم. به امید روزی که بتوانیم در ایران انتخابات آزاد داشته باشیم ." جمعه شب در جلسه ای در فرانت لاین کلاب در مورد ایران بعد از انتخابات شرکت کردم. جلسه در مورد اوضاع ایران بعد از روحانی و سیاست خارحی ایران بود . یک عده معتقد بودند که در زمینه مذاکرات هسته ای و تحریم ها، اوضاع بهتر خواهد شد و دلایلی هم می آوردند. یک عده دیگرهم معتقد بودند که اوضاع رو به  بهبود نخواهد بود  و آن ها هم دلایل خود را داشتند . من ، فقط یک جمله گفتم که طبق قانون اساسی، رهبر ( و بعد شورای نگهبان) تقریبا در همه زمینه ها حرف آخر را می زنند. در مستند پخش شده از بی بی سی فارسی (ساخته بزرگمهر شرف الدین) هم دیدیم که درمورد خاص مذاکرات هسته ای، نمایندگان آمریکایی صراحتا اظهار می کردند که احمدی نژاد هیچ حرفی را بدون هماهنگی با ایران نمی توانست بزند و برای هر جوابی، به ایران زنگ می زد. بنابراین در این زمینه هم باید دید که نظرخامنه ای چه خواهد بود...  این روزها ، پیغام های شادی و امید درشبکه های اجتماعی زیاد می بینم. امیدواری و شادی، البته خیلی خوب است. من خودم یکی از طرفداران پر و پا قرص هر دو هستم تا جایی که خیلی از مواقع به " سرخوش بودن " متهم شده ام . من اگر  قدرتش را داشتم ، اصلا شادی و امیدواری را اجباری می کرد. مثلا اگر می شد قانونی وضع می کردم که همه مردم باید روزی چند نوبت از اتفاقات کوچک خوشحال بشوند، یا مثلا هر کسی باید آخر شب نیم ساعت فیلم طنز ببیند، در ضمن دیدن نیمه پر لیوان را هم برای هر کسی و در هر شرایطی الزامی می کردم . همه این ها را گفتم که بگویم من از طرفداران سفت و سخت امید و شادی هستم ، ولی به شرطی که به نیمه خالی لیوان هم گاهی نظری بیاندازیم. حواسمان باشد که ندیدن نیمه خالی منجر به افسرگی بعد از شادی نشود . حواسمان باشد که هنوز ولایت مطلقه فقیه طبق اصل ١١٠ قانون اساسی پابرجا است ؛ هنوز اصل ٩٢ ( شورای نگهبان ) به قوت خود باقی است ، هنوز خیلی ها که باید در این مملکت باشند ، نیستند . هنوز بهایی ها، حق تحصیل ندارند، هنوز زنان، در خیلی از زمینه ها جنس دوم محسوب می شوند، هم جنسگرایان که هم که اصلا وجود خارجی ندارند (!)، هنوز... 

هیچ نظری موجود نیست: