" زندگی متاهلی خوبه ؟ " سوالی که بلافاصله به دنبالش می آید: " آشپزی می کنی؟ "
امروز برای هزارمین بار مجبور شدم توضیح بدهم که هم من از سال ٢٠٠٦ که از ایران آمدم ، آشپزی می کردم ( خب البته دقیق تر باید بگویم از سال ٢٠٠٧،چون که یک سال اول را با غذای بیرون سپری کردم )، و هم علی از وقتی که به انگلیس آمد، آشپزی می کند. اصلا مگر می شود آشپزی نکرد ؟ مادر ، پدر که نبودند ، در بلاد غربت هم که آدم آشپز ندارد. هر روز هم که نمی شود ساندویچ خورد یا رفت رستوران . خوب ، اگر آشپزی نمی کردیم که از گشنگی می میردیم . نمی دانم چرا این سوال را دائما همه می پرسند . مگر آدم های مجرد آشپزی نمی کنند؟
خلاصه که موضوعی که کوچکترین تغییر در زندگی متاهلی ام بوده ، تاکنون بیشترین سؤال را به خودش اختصاص داده است
امروز برای هزارمین بار مجبور شدم توضیح بدهم که هم من از سال ٢٠٠٦ که از ایران آمدم ، آشپزی می کردم ( خب البته دقیق تر باید بگویم از سال ٢٠٠٧،چون که یک سال اول را با غذای بیرون سپری کردم )، و هم علی از وقتی که به انگلیس آمد، آشپزی می کند. اصلا مگر می شود آشپزی نکرد ؟ مادر ، پدر که نبودند ، در بلاد غربت هم که آدم آشپز ندارد. هر روز هم که نمی شود ساندویچ خورد یا رفت رستوران . خوب ، اگر آشپزی نمی کردیم که از گشنگی می میردیم . نمی دانم چرا این سوال را دائما همه می پرسند . مگر آدم های مجرد آشپزی نمی کنند؟
خلاصه که موضوعی که کوچکترین تغییر در زندگی متاهلی ام بوده ، تاکنون بیشترین سؤال را به خودش اختصاص داده است
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر