گاهی
دلم می خواهد بی خودی گیر بدهم با
این که مسایل اصلی حل شده [ پیدا کردن سالنی که قشنگ باشد، اجازه سرو غذای
ایرانی را بدهد و قیمتش هم سر به فلک نکشد ]. سالن های زیادی دیدیم این چند
وقت که قشنگ
بودند ولی فقط غذای خودشان را سرو می کردند . غذای انگلیسی هم که
قربانش بروم دست کمی از غذای هلندی ندارد . والله من دلم نمیاد برای یک
استیک خشک و خالی و یک ژله ( که مطمئن هستم که اکثر مهمان ها هم که ایرانی
اند ، دوست نخواهند داشت )، آنقدر پول بدهیم . اگه آدم قراره خرج کنه خوب
اقلا
یک طوری خرج کنه که به دلش هم بنشینه ...
خلاصه بعد کلی گشتن ، سالنی پیدا کردیم مدل این سالن های قدیم انگلیسی با منظره رودخانه و کشتی [ کمی کوچک تر از آن چه که در نظر داشتم البته ] که اجازه صرف غذای ایرانی را هم می داد. با یکی از رستوران های ایرانی هم که قبلا امتحانش را پس داده بود ، در مورد غذا و صرف شام و دسر صحبت کردیم و قرارداد بستیم و ... لباس و کفش هم خریدم و فقط یک سری خرده ریز مانده ....
با این وجود، دوست دارم هر از چند گاهی به یک چیزهای کوچکی گیر بدهم ... به کارت دعوت هایی که می خواهیم بفرستیم که حالا کاغذی باشند یا الکترونیکی ، به مهمان ها ، به صندلی ها ، به میز ها، حتی در این حد که مثلا روی میزها اسم بگذاریم یا نگذاریم ( دیگه زیادی مدل انگلیسی می شود.)
از علی، مامان، نگار چند بارشنیدم که " بابا همه چیز خوبه ، چرا دوست داری این قدر برای خودت مساله درست کنی ؟..."
یاد عروسی های ایران و استرسی که از چند ماه قبل عروسی در بین همه اعضای خانواده ایجاد می شود می افتم : از پیدا کردم باغی که باید لو نرود و دی جی که بعد از کلی دردسر پیدا کردن و قرارداد بستن ، حالا باید دعا کنی/ امیدوار باشی که یک وقتی شب قبلش در یک مهمانی ، جایی دستگیر نشود و تو نمانی که خوب حالا ظرف ٢٤ ساعت، دی جی با آن کیفیتی که می خواستی از کجا پیدا کنی، تا رفتن به آرایشگاهی که بعد چند ساعت معطلی قراره این قدر آرایشت کنه که بعدش باهاش دعوات بشه و تا حدی که حتی آرایشت را پاک کنی [ راستی چرا آرایش عروس در ایران این قدر غلیظه ؟ ] ، تا فیلمبرداری که از کارش راضی نیستی ولی دیگه آمده و این که شب اگه خواستید بروید هتل حتما شناسنامه هایتان را همراه داشته باشید. [ این ها را همه از تجربیات عروسی و نامزدی اطرفیانم گفتم ] ... کلا فکر میکنم یک مقدار از عروسی های ایران که خیلی هم خوش می گذاشت یا حداقل الان برایم نوستالژیک است ، مربوط میشه به همین حرص خوردن هایش. خوب که فکر می کنم ، این بی خودی حرص خوردن ها، به نظرم واکنش ضمیر ناخوداگاهم می آید به داشتن حال و هوای عروسی های ایران ... سر همه این مسائلی که آنجا باید مواظب باشی و این جا نه . این جور موقع ها است که فکرمی کنم که عروسی که بدون حرص خوردن برگزار بشه ،عروسی نیست. همان طوری که مهمانی هم که بدون ترس آمدن کمیته و گشت ارشاد برگزار میشد ، " پارتی " نبود ...
خلاصه بعد کلی گشتن ، سالنی پیدا کردیم مدل این سالن های قدیم انگلیسی با منظره رودخانه و کشتی [ کمی کوچک تر از آن چه که در نظر داشتم البته ] که اجازه صرف غذای ایرانی را هم می داد. با یکی از رستوران های ایرانی هم که قبلا امتحانش را پس داده بود ، در مورد غذا و صرف شام و دسر صحبت کردیم و قرارداد بستیم و ... لباس و کفش هم خریدم و فقط یک سری خرده ریز مانده ....
با این وجود، دوست دارم هر از چند گاهی به یک چیزهای کوچکی گیر بدهم ... به کارت دعوت هایی که می خواهیم بفرستیم که حالا کاغذی باشند یا الکترونیکی ، به مهمان ها ، به صندلی ها ، به میز ها، حتی در این حد که مثلا روی میزها اسم بگذاریم یا نگذاریم ( دیگه زیادی مدل انگلیسی می شود.)
از علی، مامان، نگار چند بارشنیدم که " بابا همه چیز خوبه ، چرا دوست داری این قدر برای خودت مساله درست کنی ؟..."
یاد عروسی های ایران و استرسی که از چند ماه قبل عروسی در بین همه اعضای خانواده ایجاد می شود می افتم : از پیدا کردم باغی که باید لو نرود و دی جی که بعد از کلی دردسر پیدا کردن و قرارداد بستن ، حالا باید دعا کنی/ امیدوار باشی که یک وقتی شب قبلش در یک مهمانی ، جایی دستگیر نشود و تو نمانی که خوب حالا ظرف ٢٤ ساعت، دی جی با آن کیفیتی که می خواستی از کجا پیدا کنی، تا رفتن به آرایشگاهی که بعد چند ساعت معطلی قراره این قدر آرایشت کنه که بعدش باهاش دعوات بشه و تا حدی که حتی آرایشت را پاک کنی [ راستی چرا آرایش عروس در ایران این قدر غلیظه ؟ ] ، تا فیلمبرداری که از کارش راضی نیستی ولی دیگه آمده و این که شب اگه خواستید بروید هتل حتما شناسنامه هایتان را همراه داشته باشید. [ این ها را همه از تجربیات عروسی و نامزدی اطرفیانم گفتم ] ... کلا فکر میکنم یک مقدار از عروسی های ایران که خیلی هم خوش می گذاشت یا حداقل الان برایم نوستالژیک است ، مربوط میشه به همین حرص خوردن هایش. خوب که فکر می کنم ، این بی خودی حرص خوردن ها، به نظرم واکنش ضمیر ناخوداگاهم می آید به داشتن حال و هوای عروسی های ایران ... سر همه این مسائلی که آنجا باید مواظب باشی و این جا نه . این جور موقع ها است که فکرمی کنم که عروسی که بدون حرص خوردن برگزار بشه ،عروسی نیست. همان طوری که مهمانی هم که بدون ترس آمدن کمیته و گشت ارشاد برگزار میشد ، " پارتی " نبود ...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر