۱۳۹۰ فروردین ۳۱, چهارشنبه

اندر حکایت سعید تاجیک، تقدیم به عبد الرضا تاجیک

http://www.roozonline.com/persian/opinion/opinion-article/archive/2011/april/19/article/-84614d71c3.html سه شنبه ۳۰ فروردين ۱۳۹۰ تفاوت از زمین تا آسمان نرگس توسلیان مصاحبه خانم نوشابه امیری در روز آن لاین با سعید تاجیک انعکاسی وسیع تر از آن داشته که به نظر آید، انعکاسی توام با حیرت و شگفتی، بیش تر بابت ادبیاتی که این ریاست بسیج مستضعفان پالایشگاه تهران به زبان دارد، بابت اعتماد به نفسی که دارد و احساس قدرتی که می کند. همزمان با این حیرت و شگفتی، نام تاجیک دیگری هم در ذهن ها گردید. عبدالرضا تاجیک. عبد الرضا تاجیک را روزنامه نگار و روزنامه خوان های حرفه ای خوب می شناسند و هم به عنوان یک روزنامه نگار و هم فعّال حقوق بشر. که با روزنامه‌های اصلاح طلبی هم چون فتح، بنیان، بهار، شرق و هم چنین کانون مدافعان حقوق بشر همکاری می‌‌کرد. آن تاجیک را در مصاحبه با روز دانستیم در کجا و شب ها کجا بیتوته می کند ولی این تاجیک کجاست. کسی که از جمله محبوب ترین چهره های رسانه ای کشور بود. همکارانش بی هیچ استثنائی از وی به خوبی یاد می کنند. با احترام و مودت از وی می گویند و با افسوس ذکر می کنند که او ماه هاست که ساکن اوین است. سئوال این است که جامعه ایرانی چه وضعیتی دارد که آن تاجیک جایش کنار تبه کاران در زندان است و این تاجیک که به سهولت و سادگی و اطمینان زنی مسلمان و بی گناه را تهدید به جر دادن می کند مفتخر هم هست و از کرده پشیمان نیست. سرنوشت عبدالرضا تاجیک البته دور از انتظار نبود. همانند بسیاری از مدافعین حقوق بشر، ممنوع الخروج شد. البته که به ممنوع الخروجی اش اکتفا نکردند، بلکه به اتهام "اقدام علیه امنیت ملی‌" به حبس‌اش انداختند، آن هم نه یک بار بلکه سه‌ بار. آن گاه که خواهرش، پروین، شکوه از حکایت برادر زندانی و "هتک حرمت" ‌او سر داد، وی را هم تنها به جرم ابراز نگرانی برای برادر به یک سال و نیم حبس تعزیری محکوم کردند. البته هیچ کدام از این موارد، از ممنوع الخروجی گرفته تا حبس و حتی اذیت و آزار اطرافیان برای مدافعین حقوق بشر در ایران غیر منتظره نیست. با این ترتیب چنان که این روزها به طعنه تلخ گفته می شود گویا می توان انتظار داشت که خانم فایزه هاشمی را هم دستگیر کنند. لابد اگر پدرش رییس مجمع تشخیص مصلحت نظام نبود او را هم به جرم این که موجبی برای آزار برادر سعید تاجیک ایجاد کرده به زندان می بردند. سئوال: با این روش آیا زندان کسی را می ترساند. آیا زندان آنچنان که در همه دنیا معمول است باعث رسوائی و خجالت کسی می شود. آیا باید کسی از رفتن به زندان و هم بند شدن با امثال عبدالرضا و پروین تاجیک پشیمان باشد و شرم کند، یا افرادی حق دارند از همگامی و همصدائی با سعید تاجیک سر خود را بدزدند. یکی از دانشجویان حقوق نوشته "هر چه کوشش کردم علت عزت سعید تاجیک را بدانم که این روزها و به خصوص بعد از مصاحبه روز آن لاین نامش بر سر زبان ها افتاده، نتوانستم حدس بزنم تا آن که یکی از دوستان گفت حکومت ما ظاهرا و برخلاف آن که نمایش می دهد چندان ضعیف است که به حمایت کسانی مانند رییس بسیج پالایشگاه تهران نیازمند است. همان دلاوری که در نقش شعبان قصه علی حاتمی در ملأٔ عام اقدام به فحاشی و ایجاد مزاحمت برای نوامیس پرداخته است. نتوانستم بنویسم در نقش شعبان بی مخ چون در هیچ متن تاریخی ندیدم که او برای زنان در خیابان مزاحمت ایجاد کرده باشد. سئوال از دادستان است که رسما اعلام داشت سعید تاجیک دستگیر شده اما معلوم شد همانند همیشه دروغ بوده است خبر. او نه تنها زندانی نشده بلکه اگر لازم است می تواند صدها مانند آقای جعفری دولت آبادی را دستگیر کند. اما عجبا که این تاجیک نه ممنوع الخروج شد، نه به زندان محکوم شد و نه اطرافیان‌اش مورد آزار و اذیت قرار گرفتند. بلکه پشت میز خود و در نهایت اعتماد به نفس، خبر زندانی بودن خود را نفی می‌کند و با پوز خندی در مصاحبه با خانم ٔ امیری می‌گوید: "حالا ما به کرهٔ هاشمی گفتیم یابو به تریج قبای همه برخورد؟ سخن گفتی که نسل امروز باید چند مرتبه بخواند و چند بار از بزرگ تر ها کمک بگیرد تا معنایش را در یابد. حکومتی که به سیاست "یک بام و دو هوا" بسیاری از کشور‌ها از جمله آمریکا، اعتراض دارد، خود پیرو همان سیاست است آن هم در بد‌ترین شکل آن یعنی‌ اجرای عدالت و در عمل ثابت می‌کند که طرفداران قشری از حکومت می‌‌توانند آزادانه مرتکب هر عمل خلافی شده و نه تنها تنبیه نشوند، بلکه خود را از زمین و زمان هم طلبکار بدانند ولی‌ وای به حال کسی‌ که مثل قدرتمندان نیندیشد و در جناح آنان نباشد. آن هنگام است که حتی خدمات اجتماعی‌اش هم اقدام علیه امنیت ملی‌ و تبلیغ علیه نظام محسوب می شود. آیا تصور می کنید این ظلم به جمهوری، ظلم به اسلام و ظلم به ایران نیست.

۱۳۹۰ فروردین ۲۲, دوشنبه

امروز آخرین کتاب محبوبه جون عزیزمون هم درامد (هزار توی فضا) که با مهربانی تمام به ما ۵ نفر تقدیم کرده بود. دم مادر شوهر گل آبجیمون گرم ;)

My Article on RoozOnline بهنود کشی بس است

یکشنبه ۲۱ فروردين ۱۳۹۰ بهنود کشی بس است نرگس توسلیان اخباری که از ایران می رسد برای هر فعال حقوقی و هر مبارز حقوق بشری ناگوار است. در این میان سرنوشت حقوقی دو بهنود نگران کننده تر. بهنود شجاعی، جوان ۲۱ ساله ای بود که در زمانی‌ که بیش از ۱۷ سال نداشت، چنان که در گزارش ها آمده نا خواسته، در یک نزاع گروهی، مرتکب قتل جوان دیگری به نام احسان شد. طبق مقررات کنوانسیون بین المللی حقوق کودک، که دولت جمهوری اسلامی ایران نیز بدان ملحق گشته و متعهد اجرای آن شده است، مجازات اعدام در مورد افرادی که در هنگام وقوع جرم کمتر از ۱۸ سال دارند، ممنوع میباشد. اما، متأسفانه، طبق قوانین کیفری ایران، سنّ مسئولیت کیفری در مورد دختر ۹ سال و در مورد پسر ۱۵ سال تمام است و به همین دلیل، چون بهنود نتوانست رضایت خانوادهٔ مقتول را اخذ کند، به چوبهٔ دار سپرده شد. این طناب در حالی بر گردن بهنود شجاعی افتاد که در نوجوانی مرتکب جرمی شده بود که پایین بودن سنّ مسئولیت کیفری در ایران توسط بسیاری از حقوق دانان و روحانیون روشنفکر به چالش کشیده شده است. برای نشان دادن این که قانون و مقررات کیفری جمهوری اسلامی است که کاستی دارد باید در نظر آورد که به موجب قانون جزا، خانوادهٔ مقتول سه‌ راه حل در پیش روی خود داشتند : تقاضای قصاص و مرگ بهنود، اخذ دیه یا اعلام رضایت و آزادی متهم. با در نظر گرفتن موارد جایگزین اعدام، شاید نتوان بر اولیای دم چندان خرده گرفت که چرا چنان کردند و رضایت ندادند. شاید مادر احسان پیش خود فکر کرده بود که اگر راضی‌ به دیه شود یعنی‌ پسرش را به قیمت دیه فروخته است و اگر رضایت دهد تصور این که فرزندش کشته شده ولی عامل قتل وی [هر چند بدون داشتن تعمد] آزاد و بی عقوبت بماند، برایش سخت بوده است.‌ شاید بتوان گفت اگر قانون طور دیگری می‌بود، مثلا برای قاتل مجازات حبسی و مجازاتی در نظر می گرفت، اولیا دم راحت تر می‌توانستند از قصاص بهنود چشم پوشی کند. پس، از مادر احسان خرده نگیریم، خرده بر قانون نادرست بگیریم. و اما بهنود ۱۹ سالهٔ دوم، بهنود رمضانی بود. دانشجوی نخبهٔ کشور، فارغ التحصیل علامه حلی‌ ( تیز هوشان)، که چندی پیش به جرم برگزاری مراسم چهار شنبه سوری ( و احیاناً شادی کردن!)، مطابق گزارش ها قربانی ضربات متعدد باتوم نیروهای بسیج شد و نیروی انتظامی مطابق معمول این سالیان برخلاف وظیفه اش که حفظ امنیت مردم است هیچ کوششی برای نجات بهنود از دست شبه نظامیان نکرد و شبه نظامیان نیز ترسی از عقوبت نداشتند بنابراین جان جوانی در این میان گرفته شد. نیرویی که گفته می شود مردمی است بلای جان مردم شد. شدت ضربات بسجیان بنا به گزارش ها به حدّی بود که مطابق نظر پزشکی قانونی "دست، پا، و گردنش شکسته بود... یک بیضه‌اش ترکیده بود... و تمامی بدن، پشت و پهلو‌ها و حتا صورتش کبود شده بود... " در هیچ کجای قانون، "برگزاری سنت دیرینه چهار شنبه سوری" و "شادی کردن" عمل مجرمانه محسوب نشده است. مطابق ماده‌ ۲ قانون مجازات اسلامی، " هیچ عملی‌ جرم نمیباشد مگر آن که قانون برای آن مجازات تعین کرده باشد." حال، به قول پدر بهنود، " به فرض که شادی کردن، جرم باشد، خوب بازداشت و محاکمه‌اش میکردند. آن قدر با چوب و باتوم به سرش کوبیدند که... به راستی‌ چه کسی پاسخگوی این همه بی‌ قانونی است؟ برفرض که بسیجی‌‌های حافظ جان و مال مردم فرار کردند، اما مطابق " اصل مسئولیت کیفری ما فوق" که به صراحت در مواد ۵۷۸، ۵۷۹ و ۵۷ قانون مجازات اسلامی آمده است، مسئولیت آمر هم چنان پابرجا است. ماده‌ ۵۷ قانون مجازات اسلامی می گوید: "هر گاه به امر غیر قانونی یکی‌ از مقامات رسمی‌، جرمی‌ واقع شود، آمر و مامور به مجازات مقرر در قانون محکوم میشوند. ولی‌، ماموری که امر آمر را به علت اشتباه قابل قبول و به تصور این که قانونی است، اجرا کرده باشد، فقط به پرداخت دیه یا ضمان مالی‌ محکوم میشود." بسیج نیروی ناشناخته ای نیست فرمانده اش معلوم است و هر روز در سخنرانی های خود برای مردم خط و نشان می کشد و بنا به این مثال ها جوانان ما بی هیچ حمایت در برابر تعرض بسیج جانشان می تواند در خطر افتد. بهنود کشی‌ بس است. تا به کی‌ بهنود‌هایمان باید قربانی بی‌ قانونی و یا قانون نا درست شوند. http://www.roozonline.com/persian/opinion/opinion-article/archive/2011/april/10/article/-4986a1c426.html

۱۳۹۰ فروردین ۱۶, سه‌شنبه

دروغ سیزده امسال

دروغ سیزده امسال به سنت ایرانی‌ ( و یا به سنت غرب دروغ اول آوریل ام) در فیسبوک : " " Packing, Off to Iran :-) Home Sweet Home ♥♥♥" و بعد از چند ساعت : " In Tehran, @ the Khomieni International airport , so far, so good... Can't wait to hug my loved ones...:)) XXxXx " مسج‌های مختلفی گرفتم بعضی‌‌ها با خوش حالی‌ بعضی‌‌ها با نگرانی همراه بود، اما مسج یکی از دوستان از همه برام جالب تر بود . گفته بود که : " ببین کارمون به کجا کشیده که دیگه ایران رفتنمون شده دروغ سیزده." به امید روزی که ایران رفتن دیگه دروغ سیزده برای هیچ کسی‌ نباشه.