۱۳۹۱ آذر ۷, سه‌شنبه

جای خالی گل ها و ممنوعیت باران ها

برای اولین بار نشریات ایران ( بعد از دو سال ) از محدودیت وممنوع الکاری باران کوثری نوشتند. هنوزبه قطعه خالی گلشیفته در پازل سینمای ایران عادت نکرده ایم که باید خبر مفقود شدن قطعه ای دیگر را بشنویم. با این روند ممنوع الکاری و ممنوع التصویری که پیش می رود، فکر کنم در آینده نه چندان دور، سیمرغ بلورین به بهنوش بختیاری برسد...






۱۳۹۱ آذر ۶, دوشنبه

تضادهای بلاگری : دوران کودکی و نوجوانی


 من نمی فهمم جمهوری اسلامی اگرتا این اندازه با وبلاگ نویسی مشکل دارد، چرا در دوران کودکی در همین مدارس جمهوری اسلامی مجبور بودیم که هفته ای حداقل چند نوبت یادداشت/ خاطرات روزانه بنویسیم وسر کلاس بخوانیم ؟

پ.ن - یادم میاد یکی از تقلب های رایج کلاس انشا این بود که تنها روزنوشت یک روز هفته را می نوشتیم و سروته یادداشت های روزهای دیگرهفته را با این چند جمله که : " به نام خدا، امروز هم به مانند روزهای دیگر گذشت و اتفاق خاصی نیفتاد. " به هم می آوردیم . البته طولی نکشید که این شیوه یادداشت نویسی توسط معلم انشا کشف و استعمال بیش ازیک بار آن در هفته ممنوع اعلام شد ( باز خدا پدرش را بیامرزد که اجازه می داد اقلا هفته ای یک بار بدین شیوه از زیربار یادداشت نویسی اجباری دربریم) . الان کاملا به این گفته باور پیدا کردم که " آدمی را از هرکاری که باز داری، بدان مشتاق تر می شود."  اگر این همه فیلترینگ و سانسور و برخورد با بلاگرها نبود، شاید تا این اندازه هم میل و علاقه به وبلاگ نویسی در بین جوان ها ایجاد نمی شد تا حدی که زبان فارسی جز پنج زبان اول وبلاگ نویسی دنیا شود. مگر ما همان بچه هایی نبودیم که در کودکی از نوشتن یادداشت های روزانه امان فرار می کردیم ؟

راستی، امروز خبر آمد که یک وبلاگ‌ نويس دیگر( اميد دهدارزاده)  توسط پليس فتا دستگیر شده است . امیدوارم که ستار بهشتی دومی در راه نباشد ... لطفا خبر دستگیری اش را پخش کنید ...

۱۳۹۱ آذر ۴, شنبه

۱۳۹۱ آبان ۳۰, سه‌شنبه

چگونه " بد" اعتراف کنیم ؟


بی بی سی فارسی، موضوع برنامه های این هفته اش را به " اعتراف اجباری " اختصاص داده است. امروز مستند " اعترافات اجباری " ساخته مازیار بهاری پخش شد. برنامه این هفته پرگارهم با شرکت مازیار بهاری و ایرج مصداقی به همین موضوع می پردازد ( لینک اش ازچهارشنبه بر روی وب سایت خواهد بود .) و بالاخره، برنامه " نوبت شما " فردا هم در همین مورد است .
تا به حال در مورد اعتراف گیری اجباری، ( ازجهت روانی، حقوقی، غیره ) و سناریوسازی های قبل و بعد ازاعتراف گیری، روش های اعتراف گیری و ...  زیاد خوانده و شنیده بودم.
و البته با پخش اعترفات پدرم در سال ٢٠١١ ، یک نمونه را هم از نزدیک تجربه کردم
http://www.roozonline.com/persian/archive/guest/guest/archive/2010/june/13/article/-0c5c7871a4.html
اما چند وقت پیش مطلب جدیدی از عمار ملکی در مورد اعتراف گیری اجباری خواندم که این بار از زاویه جدیدی به موضوع نگاه کرده بود. مقاله به نحوه " بد فرمانی" در اعترافات اجباری می پرداخت . به عبارت ساده تر، مقاله عنوان می کرد که اگر نتوانستید مقاومت کنید ( خوب به هر حال توانایی استقامت افراد متفاوت است و مخصوصا که در خیلی از موارد افرادی که برای اعتراف گیری مورد فشار قرار می گیرند فعال سیاسی هم نیستند ) و ناچار تن به اعتراف اجباری دادید، چگونه اعتراف کنید که معلوم شود که اعترافاتنان از روی اجبار بوده است و بدین ترتیب نه تنها اثرش خنثی شده که در نهایت به ضرر اعترف گیران تمام شود.
عمار ملکی مقالات و ترجمه های جالب و متعددی هم درارتباط با نافرمانی و بد فرمانی مدنی در سایت های روز و گویا منتشر کرده که   
اگر نخوانده اید حتما توصیه میکنم بخوانید
 .

بدفرمانی در اعتراف اجباری

نافرمانی شرافتمندانه، عدم اجرای یک دستور یا خواسته ناعادلانه و نادرست است. هزینه نافرمانی، پذیرش مجازات مرتبط با آن است.
بدفرمانی شرافتمندانه، بد اجرا کردن یک قانون، دستور و خواسته نادرست یا ناعادلانه جهت نشان دادن مخالفت با آن و اعتراض بدان است. مخالفتی که هزینه ای بسیار کمتر از نافرمانی دارد. بدفرمانی، اجرای ظاهری یک خواسته یا دستور است و در باطن، بد اجرا کردن آن خواسته و استحاله آن است.
درخواست اعترافات اجباری و غیرواقعی یکی از خواسته های نادرست، ناعادلانه و غیر مشروع است که بسیاری از زندانیان سیاسی-عقیدتی در کشورهای فاقد سیستم قضایی مستقل و منصفانه با آن مواجه میشوند. در این مطلب به طور مختصر نوع برخورد اینگونه زندانیان با درخواست اعتراف کردن بررسی میشود.
درباره اعترافاتی که در شرایط قانونی و با رعایت موازین حقوق بشری، زندانی بیان میدارد، هیچ بحثی در این مقاله وجود ندارد. در اینجا درباره آن نوع از اعترافات اجباری سخن میرود که زندانی سیاسی-عقیدتی در شرایطی مغایر با موازین حقوق بشر و مخالف با قوانین و استانداردهای قضایی، بر زبان میراند و بر کاغذ مینویسد و این اظهارات برخلاف نظراتی است که زندانی پیش از ورود به زندان گفته یا نوشته است. زندانی در مواجهه با فشار برای اعتراف کردن، چند راه پیش رو دارد:

1- خوش فرمانی در اعتراف اجباری
 اعتراف کردن میتواند شکل خوش فرمانی به خود بگیرد هنگامیکه زندانی اعتراف کننده نه تنها برخلاف نظرات سابق خود، حرفهای زندانبان را تکرار میکند بلکه با او عقد همکاری میبندد و پس از آن نیز به حمایت از اعترافگیران میپردازد. اگر چه بندرت، اما گاهی دیده شده است که بعضی از زندانیان سیاسی، پس از آزادی از زندان و بازگشت به شرایط عادی، باز هم به همکاری با بازجویان و زندانبانان خود ادامه میدهند و حتی در خدمت گسترش نظرات آنها به فعالیت میپردازند.  

2- نافرمانی از اعتراف اجباری
 اعتراف نکردن، نافرمانی از خواسته ناحق بازجویان است و شکلی متعالی از مقاومت انسانی است که در برابر خواست ناجوانمردانه اعتراف گیران، تن به اعتراف دروغین نمیدهد و برخلاف وجدان خویش سخن نمیگوید. نافرمانی در برابر امر نادرست یک فضیلت انسانی است و لازمه آن مقاومت و قبول هزینه و تحمل رنج زیادی است که زندانی نافرمان میپردازد. اما استقامت و نافرمانی از اعتراف، در شرایطی که زندانبان و بازجو پایبند به رعایت حقوق انسانی زندانی نباشند، سخت است و جانفرسا. سرپیچی از خواسته ناحق زندانبان ظالم، امری سترگ است و هر کس را توان و ظرفیت آن نیست. اما شخصی که در برابر فشار برای انجام اعترافات دروغین طاقت می‎آورد، روانی سالم و روحیه قوی خواهد داشت و حتی ممکن است که تا پای جان خویش تن به اعتراف کردن ندهد.

3- بدفرمانی در اعتراف اجباری
 اعتراف کردن گاهی شکل بدفرمانی به خود میگیرد. در این حالت، زندانی پس از اقدام به حداکثر مقاومت و استقامت جهت تن ندادن به خواسته ناحق اعتراف گیران، در هنگامیکه دیگر توان بیشتری را در تحمل فشار ندارد، به بدفرمانی در اعتراف تن میدهد تا هزینه و رنج وارده بر خویش را کاهش دهد. در این نوع اعتراف، آنچه بر دل زندانی میگذرد با آنچه بر زبان میراند کاملا متعارض است.
وقتی که شخص به روشی اعتراف میکند که با ادبیات پیشین او کاملا در تعارض است، وقتی که در شرایطی اعتراف میکند که ظاهر جسمی او با ظاهر عادی او بسیار متفاوت است و نشانگر ضعف جسمانی یا عدم تعادل روانی زندانی است، وقتی که در اعتراف کردن، عدم انسجام کلمات، تاکیدهای نابجا و خواندن متنهای آماده مشاهده میشود، این نوع اعتراف اگرچه در ظاهر اعتراف است، اما آنچه از آن برداشت میشود، چیز دیگری است و حتی ضد آن هدفی است که اعتراف برای آن گرفته شده است. این اعترافات در عین حال فایده ای را هم برای اعتراف گیران ببار نمی‎آورد، بلکه نتیجه ای معکوس میدهد. وقتی که اعترافات زندانی رنجور در مقابل چشم همگان قرار میگیرد، تغییر ظاهر زندانی و شکنندگی نقش بسته بر چهره و کلام او، آشکار کننده نقیض همه آن حرفهایی است که زندانی بر زبان می‎آورد. این اعترافات به جای آنکه به ضرر فرد زندانی شود، به زیان اعتراف گیران میشود.
البته بدیهی است که این بدان معنا نیست که هر اعتراف کردنی، بدفرمانی است. اگر شخص پس از آنکه از زندان بیرون آمد و به وضعیت عادی زندگی برگشت، باز هم همان اعترافات خود را تایید بکند، در آنصورت آن اعترافات، بیان نظرات واقعی شخص است و نه عمل بدفرمانی.
بدفرمانی در اعتراف توسط زندانی سیاسی-عقیدتی، در شرایطی که شخص در شرایط ناعادلانه و تحت فشار شدید و ظلم مضاعف قرار گرفته است، امری موجه خواهد بود. در این باره داستانی از دوران حیات پیامبر رحمت نقل میشود. در صدر اسلام، کفار پدر و مادر عمار را به خاطر اسلام آوردن، شکنجه و شهید کردند و پس از آنان عمار را شکنجه کردند تا مجبور شد که سخنانی بر خلاف ایمان خود بر زبان آورد. عمار داستان را نزد پیامبر(ص) نقل کرد که ابوجهل رئیس مشركان از من دست برنداشت تا مجبور شدم بر اثر فشار شكنجه از بتان به نیكی یاد كنم و از تو پیامبر خدا به بدی نام ببرم!
پیامبر فرمود: دلت در چه حالی است؟
عمار گفت: دلم پر از ایمان و اطمینان است.
پیامبر خطاب به عمار فرمود: اگر باز هم جانت در خطر افتاد این كلمات را بگو و خودت را نجات بده. تو سر تا پا ایمان هستی. (1)
اینگونه است که پیامبر، بدفرمانی عمار را در راه نجات جان خود مشروع دانست زیرا مهم آن بود که در باطن او چه میگذشت.
به هر حال انسانهایی که در شرایطی مغایر با قانون و موازین حقوق بشر، تحت فشار و یا شکنجه قرار می‎گیرند تا نظراتی مخالف با باورهای خود را در برابر انظار عمومی بگویند، غالبا دوگونه رفتار میکنند: یا مقاومت و نافرمانی میکنند و حاضر به اعتراف نمیشوند و درنتیجه هدف اعتراف گیران تامین نمیشود. اگر هم که زندانی مجبور به بدفرمانی شود و برخلاف اعتقادات قلبی خود اعتراف کند، از آنجا که در اثر فشار و شکنجه وارده بر آنها، زندانی به لحاظ جسمی و روانی بسیار متفاوت با واقعیت خودش ظاهر خواهد شد و سخن خواهد گفت، در نتیجه نمایش اعترافات، همدلی مردم با زندانی را برمی انگیزاند و تاثیر معکوس بر روی مخاطبان میگذارد. پس در هر دو حال به ضرر اعتراف گیران است.

پانوشت
1- به نقل از مطلبی در روزنامه اعتماد ملی، 13 تیر 1388،  دکتر صادق آیینه وند

http://www.roozonline.com/persian/news/newsitem/article/-f50b6e57b7.html

۱۳۹۱ آبان ۱۷, چهارشنبه

من چه سبزم امروز و چه اندازه تنم هوشیار است، نکند اندوهی سر رسد ازپس کوه

   





هنوزچند ساعتی از خبرخوش برنده شدن اوباما درانتخابات آمریکا نگذشته بود، که اندوه پس کوه اش رسید. آن هم از پس کوه های البرز
 ...
 ستاربهشتی ، جوان ٣٥ ساله و کارگر ساده ای که به خاطر وب بلاگ اش ، دستگیر، شکنجه و در نهایت کشته شد

ستار، نه خبرنگارمعروف یا فعال سیاسی شناخته شده ای بود و نه این که عضو حزبی بود که ازش حمایت بشه.  خانواده اش را هم تهدید کرده بودند که اگر مصاحبه کنند ، وضعش بدتر میشه. خبرش فقط وقتی آمد که دیگه خودش نبود .



وبلاگ ستار
 http://magalh91.blogspot.co.uk/ 


شرح ماجرا ( فاجعه ) به روایت سایت کلمه و روز
http://www.kaleme.com/1391/08/17/klm-119096/
 
www.blogger.com/blogger.g?blogID=6882633896570707713#editor/target=post;postID=7111564930791349459
 

 


مبارکت باشه آقای اوباما به خاطرهمین چند جمله ...



" ... I believe we can keep the promise of our founders, the idea that if you're willing to work hard, it doesn't matter who you are or where you come from or what you look like or where you love. It doesn't matter whether you're black or white or Hispanic or Asian or Native American or young or old or rich or poor, able, disabled, gay or straight, you can make it here in America if you're willing to try..."

From President Barack Obama's speech in Chicago after his re-election



 







۱۳۹۱ آبان ۱۶, سه‌شنبه

چند ساعت مانده به اعلام نتایج انتخابات ...




چند روز پیش فکر می کردم خیلی تفاوتی نخواهد کرد اگر اوباما انتخاب شود یا رامنی ( از جهت تاثیرش درایران و منطقه و ... )  اوباما برای من تقریبا شده مثل برخی از ( و نه همه البته) اصلاح طلبانی که کمی قشنگ تر حرف می زنند ولی در مجموع ، تاثیرچندانی نداشته اند
 .
به اصطلاح ، به همان ضرب المثل معروف رسیدم که تفاوت فقط درآن است که یکی با پنبه سرمی برد و دیگری با چوب.....
ولی از امروز که کمتر از ٢٤ ساعت به اعلام نتایج انتخابات مانده، باز پشیمان شدم ، مثل هشت سال پیش که یکدفعه چند روزمانده به روز رای گیری پشیمان شدم و تصمیم گرفتم به معین رای بدم . فکر می کنم حتی اگر واقعا چنین باشه و تفاوت فقط در نحوه سر بریدن باشه ، اصلا سر بریدن با پنبه خوب خیلی انسانی تر( یا کمتر غیر انسانی تر) از سربریدن با چوب است.
من طرفدار خاتمی هم نیستم ولی خدا وکیلش در آن زمان اقلا بهایی ها ممنوع الورود به دانشگاه نبودند، فیلم های خوب کم و بیش اکران  می شد و هنوز تعداد تبعیدی ها و ممنوع الکاری ها و ممنوع الخروجیها، سر به فلک نکشیده بود.

همه این ها را گفتم که بگم با همه این اوضاع تحریم و تهدید و جنگ، آرزو می کنم که برنده این انتخابات اوباما باشد، حتی اگه تفاوت فقط در نحوه بریدن باشد

۱۳۹۱ آبان ۱۵, دوشنبه

خواب شب خبر می دهد از سر درون

دیشب خواب دیدم که یک اخطاریه  از دانشگاه برام آمده که " شما تاخیر دارید : طبق قوانین دانشگاه، باید هر روز بین ساعت ٨:٣٠ - ٩ در دانشگاه حاضر باشید و کار خود را شروع کنید . این در حالی است که طبق آمار ما، شما بسیار دیرتر از این ساعت به دانشگاه می آید. "
دیگه در خواب به ذهنم نرسید که آخه وقتی کلاس درسی نیست، چه حضور و غیابی و اصلا مگر نه این که خیلی از دانشجوها کلا دانشگاه نمی آیند و ازخانه، دانشگاه های دیگر یا حتی بعضا از کشورهای خودشان تزاشان را می نویسند و تحویل می دهند؟ ...
نمی دانم خلاصه که تعبیرش چه بود، تز ام عقب است ؟ دل به تز نمی دم ؟ سر کار بعدی ام قراره دیر برسم ؟ ازآخرین گیرهای استاد راهنما ام ترسیدم ؟ همش یا هیچ کدام ؟      

پلی به گذشته








یعنی می شه یک عکس ابتکاری از بچگی و حال ات را که یکی از عزیزانت ( پسرخاله) از راه دور( ایران) با ابتکار خودش درست کرده و با یک جمله از شازده کوچولو ، تطابق داده ببینی و ذوق زده نشی ... ؟  


آقای ... عیدت مبارک ... !



چند روز پیش عید غدیر بود و این تبریک در نظرم قشنگ‌ترین و مناسب‌ترین تبریکی آمد که تا کنون راجع به عید غدیر شنیده و خوانده بودم . " بزرگ باد نام مردی که حتی وقتی‌ که حق با او‌ بود، ولی رأی با او‌ نبود، ۲۵ سال خانه نشین شد اما تقّلب نکرد و حق مردم را نخورد."
 آقای ... عیدت مبارک ... !

   

۱۳۹۱ آبان ۱۴, یکشنبه

My Article on All the Separations Caused by the Intelligence Service ...

شنبه ۱۳ آبان ۱۳۹۱

حفظ حریم خانواده در حرف و در عمل

نمی شود درجمهوری اسلامی ایران بزرگ شده باشی و دائما از طرق مختلف - از کتاب های درسی مدرسه گرفته تا رادیو و تلویزیون - دراهمیت نهاد خانواده و قداست آن، به کرات نخوانده ونشنیده باشی. به یاد دارم دراولین درس کلاس اجتماعی سال دوم یا سوم دبستان بود که خواندیم "خانواده، اولین نهاد اجتماعی و زیربنای جامعه است". درس های بعدی نیز همگی به همین موضوع می پرداختند که چرا خانواده مناسب‏ ترین نظام برای تأمین نیازهای روحی و معنوی افراد یک جامعه است و چرا تشکیل و حفاظت از این نهاد، آنقدراهمیت دارد
.
 کلاس های تعلیمات دینی، هم که ازهمان سال های اول دبستان شروع می شد، مملو بود ازاحادیث و آیات قرآنی دراهمیت نهاد خانواده: پیامبر اکرم فرمود: "ازدواج سنت من است." از پیامبرنقل شده است که " هر کسی که ازدواج کند، نیمی از ایمانش را حفظ کرده است". از امام صادق روایت شده است که "روزی، همراه همسر و فرزند است." نقل است ازامام رضا که "دراسلام، بنیانی نیست که ازازدواج محبوب تر وعزیزترباشد."

 کم نخواندیم در کتب درسی آیات قرآنی در اهمیت "حفظ حریم خانواده " و "صله رحم " ( رفت و آمد و ارتباط با خویشاوندان).
دوران دبستان و دبیرستان سراسر با شعارحفظ خانواده گذشت و فصل انتخاب رشته و دانشگاه فرا رسید که ناگهان اعلام شد که دختران حق انتخاب برخی از رشته ها ( از جمله مهندسی معدن و...) را ندارند. چرا؟ چون که به مصلحت خانواده نبود که زن خانواده درمکان های پرخطر و به دورازخانه کارکند. خوشبختانه، رشته مورد علاقه من (حقوق) برای دختران ممنوع اعلام نشده بود. در دروس دانشگاه ( ازقانون مدنی گرفته تا قانون جزا)، به موارد زیادی از قوانین ناعادلانه وتبعیض آمیز علیه زنان برخوردم. قوانینی مانند این که مرد خانواده، حق دارد همسرش را از حرفه ای که دوست دارد و بدان مشغول است، باز دارد اگرآن حرفه منافی مصلحت خانواده تشخیص داده شود. در قوانین کیفری، شدید ترین مجازات ها ( سنگسار) مختص به جرایم خلاف بنیان خانواده ( رابطه جنسی خارج از ازدواج ) بود. ضرورت حفظ نهاد خانواده، اقتضاء میکرد که کسانی که این نهاد را با هوی و هوس خویش به مخاطره می اندازند، به شدیدترین نحو ممکن، مجازات شوند

کلاس های تعلیمات دینی هم کماکان سابق، دردانشگاه ادامه داشتند و درآنجا هم به اهمیت نهاد خانواده و قداست آن دراسلام، به کرات تاکید می شد. یادم می اید اساتید معارف دینی چنان اظهار تاسفی از رواج فرد گرایی درجوامع غربی و کاهش میزان ازدواج درکشورهای اسکاندیناویای، می کردند که گویی مردمانشان گرفتار طوفانی مرگبار شده اند و هیچ راه خلاصی هم برایشان نیست

اما در عمل همه این شعارها به باد رفت. به تدریج، با افزایش تعداد دانشجویان دختر، صحبت از طرح سهمیه بندی جنسیتی به نفع پسران برای برخی از رشته های دانشگاهی شد. چرا؟ مسولین نگران بودند که تعداد دختران تحصیلکرده بیشتر از پسران تحصیل کرده شود و این امرسبب شود که آنها نتوانند به موقع، تشکیل خانواده دهند و نهاد خانواده به خطرافتد. چرا تاکید بر نهاد خانواده به حدی جائی رسید که از آن فقط تبعیض های آشکار درقوانین و سیاست های دولت ماند که تحت عنوان " حفاظت ازنهاد خانواده " به افراد مجرد، به ویژه دختران فشار آورند و آن ها را از زندگی عادی دور نگاه دارند. تبلیغ این امر باعث شد تا صاخب خانه ها به صراحت از اجاره دادن خانه به افراد مجرد، به ویژه دختران، خودداری کنند و صاحب کاران علنا بگویند اولویت در استخدام با افراد متاهل است. در شهرستان های دانشگاهی این برای خانواده هائی که از امکانات کم خوابگاه های دانشجوئی در رنج اند تبدیل به مصیبتی شده است که چگونه برای فرزندان دختر خود خانه ای اجاره کنند. خبر می رسد مادران ناگزیر شده اند به محل تحصیل دختران بروند تا آن ها بتوانند درس بخوانند. یعنی فشارها خانواده ها را نه تنها محافظت نمی کند که به خطر انداخته است
 
سی و چند سال پیش، که خمینی، اعلام کرد که " حفظ نظام، ازاوجب واجبات" است، شاید هیچ کسی تصورنمی کرد که این "اوجب واجبات" روزی به بهای برهم زدن کانون خانواده ها تمام شود. مادرانی که به دلایل عقیدتی در زندان اند از دیدار فرزندانشان محروم اند. دو مورد که خانم نرگس محمدی و نسرین ستوده باشند ماجرا را علنی کرد وگرنه موارد بیش از این است. یعنی بازجویان و قاضیان جمهوری اسلامی نهاد خانواده را به راحتی به خطر می اندازند تا زندانی را وادار به تمکین کنند. کم نیستند کودکانی که سالها است به دلیل دگراندیشی پدران یا مادرانشان، از آغوش گرمش خانواده محروم مانده اند. کم نبودند بستگانی که نه سیاسی، نه حقوق بشری و نه روزنامه بودند( به اصطلاح عامیانه - درهیچ خطی - نبودند) و تنها به عنوان عضو خانواده سیاسی تحت انواع و اقسام تهدید ها و فشارها قرار گرفتند تا جایی که ناگزیر به قطع رابطه با بستگانشان شدند به این امید که شاید فشارها کمی کاهش یابد. هر چند که فشارهای دستگاه های امنیتی نتوانست همه خانواده ها را ازهم بپاشاند و رضا خندان هایی هم بودند که در سال روز تولدشان از عشق اشان به نسرین هایشان گفتند و در سؤال خبرنگاری که پرسید آیا فشارهای حکومت تاثیری بر روابط عاطفی اشان گذشته است، پاسخ دادند: "کمتر که نشده است هیچ، خیلی هم بیشتر شده است." اما در خبر است که بسیاری از خانواده ها مشمول این مرحمت شدند و از هم پاشیدند. هر چند مهسا ها و مسعوده، ژیلا ها وبهمن هایی هم بودند که با هم به زندانند اما با هم ماندند ودرکنارهم تحمل کردند و با هم روانه زندان شدند و...اما کم هم نبودند زوج هایی که نتوانستند یک سان طاقت بیاورند، نتوانستند فشارها را یک سان تحمل کنند و خانواده هایی که به لطف جمهوری اسلامی وسعی و کوشش برادران امنیتی و اطلاعاتی ( به طور موقت یا دائم ) ازهم گسستند. جمهوری اسلامی، به وضوح نشان داده است که حفظ نظام برایش ازهمه چیز واجب تر است، حتی از واجبی چون "حفظ بنیان خانواده " که در این سی و چند سال شعار همه روزه اش بوده است. حالا همان واجب، فدای یک تارموی نظامش گشته است. آخر، هرچه باشد "مصلحت نظام از اوجب واجبات است."


لینک مطلب 
http://www.roozonline.com/persian/opinion/opinion-article/archive/2012/november/03/article/-6887746c4a.html