۱۳۹۳ شهریور ۲۱, جمعه

My Report on the Illegal Detention of Ghoncheh Ghavami: Part 2




جمعه 12 سپتامبر 2014 نرگس توسلیان

بازداشت غنچه قوامی، بازخوانی تجربه چند زندانی

«غنچه قوامی»، دختر ۲۵ ساله ایرانی- انگلیسی و دانش آموخته رشته حقوق از «دانشگاه سواز» لندن از روز ۹ تیرماه تاکنون در سلول انفرادی زندان اوین به سر می برد و ٤١ روز از بازداشتش را هم در انفرادی سپری کرده است. جرم وی، شرکت در تجمع اعتراض آمیز موسوم به «روسری سفیدها» در روز ٣٠ خرداد در اعتراض به تبعیض غیرقانونی علیه زنان و منع حضور آن‌ها در ورزشگاه ها است.
بخش اول این گزارش ابعاد حقوقی و مدنی بازداشت غنچه قوامی را مورد بررسی قرار داد و در بخش دوم چند روزنامه نگار و فعال مدنی که قربانی نقض حقوق بشر در ایران شده اند، در گفت و گو با «ایران‌وایر» از تجربه زندان و متن و حاشیه اش گفته اند.


روزبه میرابراهیمی: سکوت یعنی بازی در زمین بازجو
«روزبه میرابراهیمی»، روزنامه نگار که در سال ٨٣  بازداشت و مدتی تحت فشارهای شدید روحی و جسمی بود، با تاکید بر ضرورت اطلاع رسانى درباره چنین مواردی به «ایران‌وایر» می گوید: «اولين نكته اى كه به همسرم در روز بازداشتم گفتند اين بود كه حق اطلاع رسانى ندارى و اگر مصاحبه كنى، وضعيت روزبه بدتر خواهد شد. اما چون همسرم روزنامه نگار بود و آشنا با این داستان ها، لحظه اى اطلاع رسانى را قطع نكرد چون اطلاع رسانى نكردن يعنى ايجاد فضاى آرام و مناسب براى بازجويان تا در سكوت کامل برنامه هاى خود را پيش برند. من شخصا لحظه اى ترديد ندارم كه اطلاع رسانى به نفع متهم دربند است. شايد در ظاهر بازجوها فشار خود را زياد كنند و با فضاسازى و بازى روانى تلقين كنند كه اطلاع رسانى در مسيرشان تاثيری ندارد اما در واقعيت معادله های آن ها را به هم می ریزد. به نظرم اطلاع رسانى اولين و كم‌ترين وظيفه اطرافيان يك متهم دربند است. اگر انجام نشود، بازى در زمين بازجويان انجام می گیرد و پروسه فرجام حتى موقت يك پرونده را به زمان نامعلومى مى كشاند.»


فاطمه شمس: قربانیان ظلم صدایشان را بلند کنند
«فاطمه شمس»، مدرس دانشگاه و شاعر در مورد ضرورت اطلاع رسانی در تجربه دستگیری خواهرش در سال ١٣٨٩ به «ایران‌وایر» می گوید: «سال ١٣٨٩ بود؛ یک شب ریختند خانه پدری‌ام در مشهد و خواهرم که آن موقع 20 سال بیش‌تر نداشت را بردند به جایی نامعلوم. هیچ کدام از ماموران هم هیچ دلیلی ندیدند که به پدر و مادر من توضیح بدهند چرا دارند دخترشان را می‌برند و کجا می‌برند و جرمش چیست. از آن‌ها قول گرفته بودند که اگر خواهر بزرگش که من باشم، حرفی درباره این دستگیری نزند و جایی چیزی ننویسد، او را سر یک هفته آزاد می‌کنند. فقط برای چند سوال او را می برند و مساله خاصی نیست.»

وی با اشاره به این که همین مساله باعث شد که مادرش چیزی درباره دستگیری خواهرش نگوید، افزود: «فردای دستگیری خواهرم، ایمیلی از یکی از بستگانم گرفتم که در آن نوشته بود با خانه تماسی نگیرم و سراغ خواهرم را هم فعلا از کسی نگیرم چون ریخته‌اند کامپیوتر و کتاب‌ها را برده‌اند ولی کسی دستگیر نشده و فقط امکان تماس تلفنی نیست. من همان لحظه زنگ زدم خانه و مادرم گوشی را برداشت. سعی می‌کرد لرزشی در صدایش نباشد و داستان لو نرود. مستقیم سراغ خواهرم را گرفتم. به دروغ گفت که خانه نیست. دیروقت بود و خواهرم معمولا آن ساعت‌ها توی اتاقش مشغول مطالعه بود یا خواب. معنی نداشت که نباشد. آدرس خانه خاله‌ام را داد. زنگ زدم آن جا. حدود نیمه شب بود. خاله روحش از ماجرا خبر نداشت و خیلی صادقانه گفت خواهرم آن جا نیست و کمی نگران شد که آن وقت شب چرا زنگ زده‌ام خانه او. دوباره شماره خانه را گرفتم و این بار خودم از مادرم خواستم راستش را بگوید. شروع کرد به شیون و شکوه که چرا این بلا به سر او نازل شده و چرا بچه بی‌گناه او را برده‌اند. متاسفانه ماموران موفق شده بودند به او بقبولانند که دستگیری خواهرم به خاطر من است و اگر بعد از انتخابات ساکت مانده بودم، او الان در زندان نبود.»

فاطمه شمس از این لحظه ها به عنوان «تلخ‌ترین خاطره این سال‌ها» یاد می کند و می گوید: «پدر و مادرم را هم داشتند می‌کشاندند آن طرف. پدر و مادر بودند و نگران دختر جوان‌شان. خبرهای خوشی از زندان نمی‌آمد و این‌که ندانند یک دختر 20 ساله کجا است برایشان ترسناک بود. فعال سیاسی نبودند و از بازی‌های کثیف و ذهن‌شویی‌ها و دروغ‌‌هایی که به خانواده‌ها تحویل می‌دادند خبر نداشتند. فکر می‌کردند وقتی می‌گویند یک هفته سکوت کنید برمی‌گردد، واقعا برمی‌گردد. فکر می‌کردند وقتی تهدید می‌کنند و می‌گویند مصاحبه نکنید و خواهرش حرف نزند تا برگردد، واقعا سر یک هفته بر می‌گردد. من به خاطر مادر و پدرم یک هفته تمام سکوت کردم و جایی حرفی نزدم.»

با این حال فاطمه شمس بر اساس تجربه قبلی و اتفاقاتی که تابستان ۸۸ افتاده بود، باور داشته که پس از یک هفته هم خبری از خواهرش نخواهد شد: «همین طور هم شد. روز هشتم، نهم، دهم، هر روز به آن‌ها توضیح می‌دادم که سکوت کردن یعنی یک روز بی‌خبری بیش‌تر برای ما و یک روز انفرادی بیش‌تر برای او. به خاطر التماس‌های پدر و مادرم تا روز سیزدهم سکوت کردم. داشتم دیوانه می‌شدم. تنهایی در این‌جا و فکرهای پر از کابوس و تجسم تنها خواهرم در سلول انفرادی شکنجه‌ام می‌داد. با خودم قرار گذاشته بودم اگر تا روز سیزدهم خبری نشد، ماجرا را بنویسم. همین کار را هم کردم. خبر بازداشتش را سر دو هفته منتشر کردم. خبر پیچید. همه جا منتشر شد. گروگان‌گیری کثیفی بود. نمی‌شد بیش‌تر از آن سکوت کرد. دو ساعت بعد از انتشار خبر روی وبلاگم، بازجو زنگ زد خانه و به مادرم گفت چرا خواهرش خبر را منتشر کرده؟ ما قرار بوده او را امروز یا فردا آزاد کنیم و به خاطر انتشار خبر، او بیش‌تر در زندان خواهد ماند. مادرم باورش شده بود. زنگ زد با من دعوا که دیدی گفتم؟ همیشه در این قضیه با دلش راه آمده بودم. این بار می‌دانستم که او قربانی بازی کثیف اطلاعات و سپاه شده. می‌گردند دنبال دل‌نازک‌ خانواده، دنبال کسی که نگرانی‌اش نگذارد قدم از قدم بردارد. تسلیم شود، راه بیاید و سکوت کند و چه کسی دل‌سوزتر از مادر خانواده؟ یا پدر؟ این بار با دلش راه نیامدم. برایم نه گفتن و شکستن دلش سخت بود. گفتم تو نمی‌دانی با کی طرفی و نمی‌دانی سکوت نتیجه‌اش جز بی‌خبری و زندانی ماندن دخترت نیست. بیانیه تنظیم کردیم و دوستان دانشگاهش هم بیانیه دادند و در سایت‌ها نوشتند. از گروگان‌گیری نوشتیم. درست 48 ساعت بعد از انتشار خبر، زنگ زد خانه. چند روز بعد ملاقات و در مدت کوتاهی هم آزادی.»

وی با تاکید بر این که نمی خواهد ادعا کند دلیل اصلی آزاد‌ شدن خواهرش به شکستن سکوت وابسته بود، می گوید: «نمی‌خواهم بگویم چون من صدایم را بلند کردم، ترسیدند و پا پس کشیدند. ولی بعد از تجربه چند زندانی سیاسی داشتن در خانواده و چندین و چند رفیق زندانی که با خانواده‌شان در تماس مدام بوده‌ام، می‌توانم این را بگویم که سکوت کردن تنها مهلت دادن به بازجو برای بازجویی، به زندان‌بان برای زندان‌بانی و به‌ زندانی برای محبوس شدن است.»

فاطمه شمس با تاکید بر این که اطلاع‌رسانی درباره دستگیری یک نفر حق بدیهی و آشکار خانواده است، می گوید: « این که این حق بدیهی از خانواده زندانیان سیاسی با وعده‌های دروغ سلب می‌شود، یک حربه است برای آزار و اذیت خانواده‌ها و برای کش دادن پرونده و سنگین کردن آن. خبر دستگیری را باید بدون تاخیر منتشر کرد و البته که مهم است چه طور و کجا خبر منتشر شود، چه کسی آن را منتشر کند و محتوا و نحوه تنظیم آن چه گونه باشد. همه این‌ها سر جای خود. ولی خبر را باید داد و وارد بازی و وعده‌های دروغ بازجویان نشد. دست‌کم گرفتن این ماجرا یکی از ترس‌های بسیار طبیعی خانواده‌های زندانیان سیاسی است. کم‌ترین سود خبری کردن دستگیری یک آدم بی‌گناه این است که تعداد بیش‌تری بدانند این آدم با تمام بی‌گناهی، الان در زندان است و زندان جمهوری اسلامی جای امنی برای زندانیان سیاسی نیست. خبری نکردن با تمام حرف‌هایی که در دفاع از آن به عنوان یک تاکتیک مقابله زده می‌شود، امکان جولان دادن است به کسی که از ظلم‌کردن ابایی ندارد. کاش قربانیان ظلم به موقع صدای خود را بلند کنند نه وقتی که دیر شده یا کار از کار گذشته است و آدم بی‌گناه محبوسی مدتی از بهترین روزهای عمرش را بی هیچ دلیلی در زندان تباه کرده باشد. یکی از راه‌هایش هم حرف زدن با خانواده‌ها و کشتن ترس در آن‌ها است.»


مدیار سمیعی نژاد: تاثیر اطلاع رسانی در بازجویی ها کاملا حس می شد
«مدیار سمیعی نژاد»، روزنامه نگار و وبلاگ نویس که در سال ٨٣ تجربه دستگیری را داشته است هم در این باره به «ایران‌وایر» می گوید: «شب دستگیری چهار مامور به خانه ما آمدند تا من را بازداشت کنند و ببرند. همان موقع به خانواده ام و یکی از دوستانم که آن جا بود گفتند که نباید اطلاع رسانی کنید. تهدید کردند که اگر اطلاع رسانی کنید وضعیت من بدتر می شود. حتی تا آن جا که در خاطرم است، از آن دوستم که آن جا بود تعهدی گرفتند مبنی بر این که در این مورد با کسی یا رسانه ای صحبتی نکند. خانواده من هم به طبع، این رویه را ادامه داده بودند تا این که ساعت ٤ بعد از ظهر یک روز در زندان اوین که یک ساعت غیرمعمول برای بازجویی بود به سراغم آمدند و گفتند که سریع با خانواده ات تماس بگیر و بگو که چرا برایت وکیل گرفته اند و چرا با رسانه ها صحبت کرده اند! آن موقع نمی دانستم که جریان چیست. بعدها فهمیدم که خانواده ام با وکیلی صحبت کرده بودند و آن وکیل به رسانه ها خبر داده بود.»

وی با تاکید بر این که تاثیر اطلاع رسانی را کاملا در بازجویی ها حس می کردم، می گوید: «قبل از اطلاع رسانی، بازجویی ها و شکنجه ها خیلی بی محابا انجام می گرفت و حد و مرزی نداشت ولی بعد از آن فشارها خیلی کم‌تر شد. به طور کلی درمورد اطلاع رسانی یک قاعده کلی وجود دارد، این که همیشه ماموران امنیتی و بازجویان هستند که از اطلاع رسانی هراس دارند و نمی خواهند اطلاع رسانی انجام شود. بالطبع می توان گفت اطلاع رسانی در اکثر موارد به زندانی کمک کند چون به هر حال جمهوری اسلامی همیشه می خواهد موارد نقض حقوق بشر بازگو نشود. این که رسانه ها آزادی بیان ندارند و روزنامه ها توقیف می شوند همه و همه برای این است که اطلاع رسانی انجام نشود و نقض حقوق بشر بازگو نشود تا بازجو بتواند سناریویی را که برای زندانی در نظر گرفته است را در سکوت و آرامش به پیش ببرد.»
سمیعی نژاد می افزاید: «یکی از اتهامات من در پرونده، "سب النبی" بود که اگر تایید می شد، حکم اعدام را برای من در پی داشت. با دستگیری من، بسیاری از دوستان و نزدیکانم شروع به اطلاع رسانی کردند. در نهایت در دادگاه کیفری استان از این اتهام تبرئه شدم. من همیشه این احساس را داشتم که به خاطر همین اطلاع رسانی و حمایت ها بود که حکم اعدامم صادر نشد.»
 iranwire.com/features/6537/

My Report on the illegal Detention of Ghoncheh Ghavami : Part 1

پنجشنبه 11 سپتامبر 2014 نرگس توسلیان

بازداشت غنچه قوامی، ابعاد حقوقی و مدنی

«غنچه قوامی»، دختر ۲۵ ساله ایرانی- انگلیسی و دانش آموخته رشته حقوق از «دانشگاه سواز» لندن از روز ۹ تیرماه تاکنون در زندان اوین به سر می برد و ٤١ روز از بازداشتش را هم در انفرادی سپری کرده است. جرم وی، شرکت در تجمع اعتراض آمیز موسوم به «روسری سفیدها» در روز ٣٠ خرداد در اعتراض به تبعیض غیرقانونی علیه زنان و منع حضور آن‌ها در ورزشگاه ها است.
براساس معاهده های حقوق بشری که دولت ایران بدان پیوسته و ملزم به اجرای مفاد آن است و بر پایه قانون اساسی ایران، شرکت در تجمع های مسالمت آمیز از حقوق مسلم هر شهروندی است؛ حقی که اکنون در مورد غنچه قوامی نادیده گرفته شده است.
 
مهناز پراکند: برعکس عمل کرده اند
«مهناز پراکند»، حقوق‌دان ایرانی در گفت و گو با «ایران‌وایر»، دستگیری افراد و یا جلوگیری از شرکت آن ها در تجمع های مسالمت آمیز را خلاف قانون و تعهدات بین المللی ایران عنوان می کند و می گوید: «احقاق حق و درخواست حضور در مسابقه های ورزشی، امری خلاف قانون نیست. صرف نظر از سایر قوانین تبعیض آمیزی که علیه زنان در ایران وجود دارد،  خوش‌بختانه حضور در ورزشگاه ها یا استادیوم های ورزشی و تماشای مسابقه های داخلی و بین المللی جز تبعیضات مقرر در قوانین ایران نیست. بنابراین، دستگیری زنان و یا هجوم به اجتماع آن ها برای حضور در استادیوم های ورزشی، عملی خلاف قانون است و به جای دستگیری زنان، باید با مامورانی که به این تجمع های مسالمت آمیز حمله کرده و یا افراد حاضر در آن ها را دستگیر کرده اند، برخود قضایی کرد. متاسفانه در یک ساختار بیمار قضایی، عمل به عکس می شود.»

وی افزود: « از سوی دیگر، طبق آیین نامه اجرایی بازداشت گاه های موقت و آیین نامه های اجرایی سازمان زندان ها- که ناظر برمقرراتی است که شامل حال متهمان نیز می شود- متهمان حق دارند هفته ای یک بار با خانواده خود ملاقات و با خانواده و مقامات قضایی مکاتبه کنند و ارتباط تلفنی داشته باشند و از خدمات وکیل دادگستری بهره مند شوند.»

پراکند با اشاره به این که نگه‌داری متهمان در سلول های انفرادی بر اساس رای وحدت رویه صادره از دیوان عدالت اداری و سایر موازین قانونی و تعهدات بین المللی جمهوری اسلامی از مصادیق شکنجه و خلاف قانون است، می گوید: «بدین جهت، ماموران وزارت اطلاعات و مسوولان قانون گریز پرونده اصرار دارند که موضوع مسکوت مانده و خانواده ها از افشای رفتارهای غیرقانونی آن ها و وضعیت ابهام آمیز فرزندان و خویشان خود خودداری کنند.»


لیلا علی کرمی: چند سوال دارم
«لیلا علی کرمی»، حقوق‌دان ایرانی به «ایران‌وایر» می گوید با توجه به نبود اطلاعات کافی‌ از پرونده غنچه قوامی، وارد بحث ماهوی نمی شود اما این سوال را مطرح می کند که آیا غنچه قوامی از همان لحظه اول بازداشت، حق دسترسی به وکیل داشته است؟ آیا وی به نحو صریح و روشن از نوع جرم ارتکابی خود مطلع شده است؟ آیا وی امکان ارتباط و تماس با خانواده‌اش را داشته است
می‌گوید:«قرار بازداشت موقت در موارد خاصی‌ که در قانون ذکر شده، صادر می‌‌شود و چون بازداشت در واقع محروم کردن فرد از بالاترین حق وی، یعنی‌ حق آزادی است، آیا قانون‌گذار با احتیاط در این مورد عمل کرده تا از بازداشت‌های خود سرانه جلوگیری شود؟»

وی تاکید کرد: «بنا بر اطلاعات موجود، اقدام غنچه قوامی در محدوده هیچ یک از موارد تجویزی قانون‌گذار برای صدور قرار بازداشت نیست. افزون بر این که تمدید قرار بازداشت نیز تنها تحت شرایط خاص امکان‌پذیر است. بنابراین، بازداشت ایشان فاقد توجیه قانونی‌ است.»


آسیه امینی: کمپین روسری سفیدها یک هشدار بود
«آسیه امینی»، روزنامه نگار و فعال حقوق زنان که خود از امضاکنندگان نامه به رییس فدراسیون جهانی والیبال بود، در مورد خواسته غنچه و سایر تجمع کنندگان می گوید: «اصولا وقتی زن ها قرار است حقی را به دست بیاورند باید با سخت کوشی، تلاش، مبارزه مدنی و ده ها شیوه و روش مسالمت آمیز دیگر آن را به اثبات برسانند تا بتوانند یک قدم به پیش روند. ولی در مقابل، هر جایی که قرار است بده بستانی در میدان سیاست رخ دهد، شرایط سیاسی تغییر کند، رییس جمهوری جدیدی وارد عرصه شود و یا قانون جدیدی به تصویب برسد، در همه این تغییرات در قدم اول حقی از زنان کاسته می شود.»

وی افزود: «حق دسترسی به فرصت های برابر ورزشی، چه به عنوان یک ورزشکار و چه با عنوان استفاده از امکانات ورزشگاه ها و فرصت های ورزشی، یکی از مسایلی است که زن ها از سال ها پیش برای به دست آوردن آن تلاش کرده اند. کمپین روسری سفیدها یکی از همین تلاش ها است که از سال ها پیش شروع به کار کرده بود اما به دلیل شرایط نامساعد سیاسی و فشارهایی که کم‌ترین تلاش ها را با بیش‌ترین سرکوب ها پاسخ می داد، مدتی مسکوت گذاشته شد یا به اجبار مانند بسیاری از فعالیت های دیگر به حاشیه رانده شد.»

امینی با اشاره به پیروزی روحانی در انتخابات و فضای امید و انتظاری که پس از آن شکل گرفت، افزود: «روی کار آمدن دولتی که مدعی امید و تدبیر است، این انتظار را به وجود آورد که اقدامی از سوی دولت‌مردان و دولت‌زنان انجام شود که متاسفانه تا کنون هنوز هیچ اقدامی انجام نشده است. بنابراین، یک عده از فعالان زن به این نتیجه رسیدند که در این زمینه دست‌کم یک اقدام هشداردهنده یا یک حرکت رو به جلو انجام دهند. گروه های مختلفی در این زمینه آستین بالا زدند. یک عده از زنان هم - که من نیز جزو آن ها بودم-  به این نتیجه رسیدند که به رییس فدراسیون جهانی والیبال نامه ای بنویسند و نسبت به محدودیت هایی که در دو سه سال اخیر برای زن ها در ورود به ورزشگاه های والیبال ایجاد شده است، اعتراض کنند. این نامه با برخی از فعالان حقوق زنان به مشورت گذاشته و بعد از اقبال عمومی از سوی آن ها، نوشته و ارسال شد. بعد از مدتی هم از طرف فدراسیون جهانی والیبال پاسخی به ما رسید که نشان دهنده این بود که  این کار در دست بررسی است و آن ها آن را در دستور کار خود قرار داده اند.»

امینی در پاسخ به این سؤال که چرا این حق مهم است، می گوید: «قبل از این که بپرسیم چرا این حق مهم است، باید اول بپرسیم که چه کسی می تواند تعیین کند که چه حقی از کدام حق مهم تر است. جامعه تنوع سن، سلیقه، خواست ها و مطالبات متفاوت دارد. در واقع، کلمه بزرگی به نام "حق"، متشکل از حقوق کوچکی است که همه آدم ها به آن نیاز دارند و بخشی از مطالبات طبیعی آن ها است. ما نمی توانیم مطالبه یک دختر ١٥ ساله را با مطالبه یک زن ٥٠ ساله هم وزن و همگن بدانیم. طبیعتا همه افراد حق دارند که نسبت به خواسته های خود انتظار واکنش داشته باشند. جامعه ما، جامعه جوانی است و دختران جوان جامعه ما نه تنها فرصت برابر در ورزش کردن نسبت به پسران را ندارند که حتی فرصت برابر برای تماشای ورزش هم به آن ها داده نمی شود. در واقع، شاید بشود گفت فرصت هر گونه ابراز شادی و ورود به محیط های جمعی و ابراز هیجان از آن ها دریغ می شود. این چرای بزرگ دلیل کافی است برای این که ما برای حتی حقوق کوچکی که ممکن است به چشم خیلی ها نیاید، ساکت نمانیم و نسبت به آن واکنش نشان دهیم.»
 http://iranwire.com/features/6532/

۱۳۹۳ شهریور ۱۸, سه‌شنبه

My Report on the Role and the Responsibility of the Leader and the President in the Arrest of Journalists in Iran: Part 2




شنبه 06 سپتامبر 2014 نرگس توسلیان

فشار بر روزنامه نگاران، نقش رهبر، مسئولیت روحانی؛ بخش دوم


در بخش اول این گزارش، به نقش، دایره اختیارات و اعمال نفود رهبر جمهوری اسلامی برای تنگ شدن دایره آزادی رسانه ها در ایران پرداخته شد. برخی حقوقدانان معتقد هستند اختیارات وسیعی که در قانون اساسی برای رهبری منظور شده و نفوذی که وی از طریق انتخاب مستقیم و غیرمستقیم اعضای شورای نگهبان در تمامی قوا اعمال می کند، باعث شده  رییس جمهور در عمل اختیار چندانی نداشته و تدارکات‌چی بیش نباشد. با این حال برخی دیگر اعتقاد دارند با وجود اختیارات فوق العاده رهبری، نمی توان رییس جمهور را مبری از مسوولیت دانست چون وی ابزارهای قانونی متعددی هم چون حق نظارت، کسب اطلاع، بازرسی و پی‌گیری در اختیار دارد. از سوی دیگر، وزارت اطلاعات نیز زیر نظر رییس جمهور عمل می کند و از این جهت می توان رییس جمهور را نسبت به تخلفاتی که ماموران امنیتی و اطلاعاتی در بازداشت روزنامه نگاران مرتکب می‌شوند، مسوول دانست. حتی اگر رییس جمهور به دلیل نفوذ رهبری نتواند از این اختیارات استفاده کند، حداقل می تواند موضوع را از طریق رسانه ها با مردم در میان گذاشته و از این راه به وظیفه قانونی خود عمل کند. برای درک دقیق دیدگاه ها و اختلاف نظرها، بخش دوم مشروح گفت و گوی «ایران‌وایر» با حقوق‎دانان ایرانی را بخوانید. 


شیرین عبادی، حقوق و برنده جایزه صلح نوبل در پاسخ به این سوال که آیا با وجود اختیارات گسترده رهبر جمهوری اسلامی و سابقه دخالت وی برای محدود کردن مطبوعات، می توان مسولیتی برای رئیس جمهور در قبال دستگیری خبرنگاران و توقیف مطبوعات تصور کرد، می گوید: «البته که می توان تصور کرد؛ تمامی دستگیری ها توسط مامورین امنیتی صورت می گیرد و بازجویی و تحقیقات اولیه نیز توسط همان مامورین وزارت اطلاعات انجام می شود و  با توجه به این که وزارت اطلاعات جزئی از قوه مجریه بوده و باید تحت نظارت رئیس جمهور انجام وظیفه کند، بنابراین رسیدگی به کلیه تخلفات صورت گرفته در آن وزارت خانه از وظایف قانونی رئیس جمهور به شمار می رود و از این جهت نمی توان آقای روحانی را مبرا دانست.


وی با اشاره به برخی نقل قول ها درباره اینکه رئیس جمهور در انتخاب وزیران خود از جمله وزیر اطلاعات آزادی عمل نداشته و این مقام صرفا با تایید رهبری معین می شود، گفت: «این مسئله هم از مسئولیت رئیس جمهورنمی کاهد؛ زیرا که در صورتی که وزیر اطلاعات و به طور کلی عملکرد این سازمان مورد قبول رئیس جمهور نباشد و رهبر اجازه هیچ گونه تغییری در وزارت مذکور را ندهد، حسن روحانی به عنوان رئیس جمهور می تواند صادقانه موضوع را از طریق رسانه ها با مردم در میان گذاشته و بدین طریق اثبات کند که نظارت بر اجرای صحیح قانون اساسی را فراموش نکرده که متاسفانه این اتفاق در طول ریاست جمهوری ایشان نیفتاده است.»


عبادی با تاکید بر اینکه رئیس جمهور ابزارهای دیگری نیز برای کنترل در اختیار دارد، می گوید: «یکی از سیستم ها، بازرسی است، بازرسان مورد اعتماد رئیس جمهوری می بایستی با سرکشی مداوم به زندان ها گزارش دهند که آیا شیوه بازجویی از زندانیان و نحوه اداره زندان ها مطابق با قوانین مصوبه صورت می پذیرد یا خیر. بدیهی است در صورت مشاهده عدم مغایرت، رئیس جمهور موظف است که تذکرات لازم را به قوه قضائیه بدهد. مواردی که بیان کردم جملگی از اختیارات قانونی رئیس جمهور است که متاسفانه تاکنون یا انحام نشده و یا اگر انجام شده است، به سرانجامی نرسیده است. استفاده از این اختیارات به منزله خودکشی سیاسی نیست چون که وظیفه رئیس جمهور اجرای صحیح قانون است؛ البته اخیرا آقای روحانی اعلام کرده است که وقت آن رسیده است که از آن قسمت از اختیاراتش که ناظر بر اجرای صحیح قانون اساسی است، استفاده بکند. حال بایستی دید که ایشان در این مورد چه خواهد کرد. به عبارت دیگری آقای روحانی باید ثابت کند که آیا رئیس جمهور منتخب مردم است و به عبارتی آیا با رای مردم بر آن صندلی تکیه زده و یا آن که منتخب رهبری است و هر آنچه را که رهبر بگوید -  ولو با چانه زنه های سیاسی - نهایتا اجرا خواهد کرد.»


محمد اولیایی فرد، حقوقدان نیز در پاسخ به همین سؤال با تاکید برمسئولیت مشترک هر دو قوه  قضائیه و مجریه در قبال دستگیری روزنامه نگاران، عنوان کرد: «مطابق اصل ٢٤ قانون اساسی، روزنامه نگاران، خبرنگاران و به طور کلی اصحاب رسانه در بیان مطالب آزاد هستند و بازداشت آنان و یا توقیف نشریات و مطبوعات در واقع تحدید یا محاق این اصل قانونی تلقی می شود. رئیس جمهور براساس اصل ١١٣ قانون اساسی مسئول اجرای قانون اساسی و طبق اصل ١٢١ این قانون مکلف به ادای سوگند در پاسداری از قانون اساسی است.»


وی تاکید کرد: «طبق نظریه شماره ٤٢١٤ شورای نگهبان رئیس جمهور باید اقدامات لازم را در اجرای اصل١١٣ قانون اساسی انجام دهد. برخی از این اقدامات لازم همان مواردی است که در قانون تعیین حدود وظایف و اختیارات رئیس جمهور مصوب آبان ماه ١٣٦٥ مورد اشاره قرار گرفته است. طبق ماده ١٣ این قانون مسئولیت رئیس جمهور در اجرای قانون اساسی مورد تاکید مجدد قرار گرفته و بر اساس ماده ١٤ این قانون به منظور پاسداری از قانون اساسی در اجرای اصل ١١٣ به رئیس جمهور حق نظارت، کسب اطلاع، بازرسی، پیگیری و اقدامات لازم داده شده است. همچنین در صورت توقف یا عدم اجرای اصول قانون اساسی رئیس جمهور حق اقدامات مقتضی و حتی ارجاع پرونده به مراجع صالح  را دارد. همچنین ماده ١٥ این قانون مقرر می دارد  که به منظور اجرای صحیح و دقیق قانون اساسی، رئیس جمهور حق اخطار و تذکر به قوای سه گانه را دارد و طبق ماده ١٦همین قانون رئیس جمهور می تواند موارد نقض قانون اساسی را به اطلاع مجلس برساند و به طریق اولی اطلاع رسانی به عموم مردم در این موارد داخل در اختیارات رئیس جمهور است.» به گفته اولیایی فرد، «رئیس جمهور در اجرای اصل ٢٤ در مورد آزادی بیان و نقض آن می تواند از طرق ذکر شده اقدام کند و اگر در این راستا با حکم حکومتی رهبر مواجه گردد، طبق ماده ١٦  قانون یاد شده می تواند با اطلاع موضوع به مجلس و یا عموم مردم در مورد موارد نقض قانون اساسی وظیفه حداقلی خود را ایفا نماید.»




محمد حسین نیری، حقوقدان نیز در خصوص مسئولیت رئیس جمهور نظری مشابه دارد: «قبل از اینکه نوبت به قانون اساسی برسد، رئیس جمهور می تواند بسیاری از اقدامات مثبت را در حوزه تحت اختیار خودش و با استفاده از قوانین عادی انجام دهد. به خصوص وزارتخانه های کشور، اطلاعات، و ارشاد - که بسیاری از مسایل روزنامه نگاران و رسانه ها در حوزه اختیارات آنها است زیر نظر رئیس جمهور هستند. از میان برداشتن رویه های غیرقانونی و مغایر با آزادی بیان، جلوگیری از برخوردهای تبعیض آمیز و خودسرانه با اصحاب رسانه، ناشران، نویسندگان، و هنرمندان، کند کردن تیغ سانسور دولتی، صدور مجوزها و حمایت های مالی در جهت توسعه آزادی بیان، شفاف سازی عملکرد دولت و دستگاه های زیرمجموعه آن و ده ها مورد دیگر کارهایی نیست که نیاز به اختیارات فوق العاده برای رییس جمهور و وزرای او داشته باشد. به علاوه رئیس جمهور در شورای عالی انقلاب فرهنگی، مجمع تشخیص مصلحت نظام و بسیاری از مراجع تصمیم گیری خارج از قوه مجریه عضویت دارد و می تواند در تصمیم آنها موثر باشد.»


وی با تاکید بر اینکه کسی مانع رئیس جمهور نیست تا از تریبون هایی که در اختیار دارد با شهامت و صداقت از موارد نقض قانون اساسی بگوید و خاطیان و ناقضان حقوق اساسی مردم را معرفی کند، افزود: «هر زمان که رئیس جمهور تمام اختیارات عادی خود را در این حوزه ها به نفع آزادی بیان به کار گرفت و نیازمند اختیارات و اقدامات بیشتری بود، آنگاه می توان از وظیفه نظارت بر اجرای قانون اساسی در سایر قوا صحبت کرد.»


حسین رئیسی، حقوقدان اما نظری متفاوت در خصوص نقش رئیس جمهور دارد. او با بیان این که ساختار سیاسی و قدرت در ایران تابع اصول حقوقی نیست، افزود: «اصل ١١٣ قانون اساسی با اصل١١٠ آن در حوزه هماهنگ کننده قوا و نظارت بر فعالیت آنها در تضاد است. از این رو قدرت رهبری که در اصل١١٠ پیش بینی شده است، جایی برای اعمال یا اجرای اصل١١٣ قانون اساسی باقی نمی گذارد. بنابراین اظهار نظر حقوقی در مورد مسئولیت رئیس جمهور ممکن نیست، چون قدرت تابعی از منشاء قانون و حقوق نیست، بلکه تابعی از نقش ها و ساختار متکی بر قدرت مطلقه ولایت فقیه و موازین اسلامی است.»


به عقیده این حقوقدان «تا زمانی که از یک طرف نهاد ولایت فقیه به صورت مطلقه و مادام العمر وجود دارد و همه قوانین باید بر طبق موازین اسلامی مورد پذیرش ولایت فقیه باشند، همه ابزارها حتی قانون در خدمت رهبری است. چنانچه می بینیم از یک طرف قرائت خاصی از موازین اسلام به عمل می آید و از طرفی دیگر دستورات رهبر به عنوان "حکم حکومتی" مسلط بر همه امکانات حقوقی در کشور است. چنین امری مغایر با آزادی های عمومی و حقوق شهروندی است. در چنین شرایطی جای تحلیل حقوقی در ساختمان قدرت و در تعامل حقوق مردم و حاکمیت و ایفای نقش به وسیله رئیس جمهور در فرض داشتن اراده بر انجام آن فراهم نیست.» رئیسی با تاکید بر اینکه رئیس جمهوری که مشروعیت خود را مدیون  و متکی به همین ساختار است، بعید است که اراده ای برای اجرای اصل ١١٣ قانون اساسی داشته باشد، افزود: « رئیس جمهور هیچ ابزاری برای اعمال اختیار مصرح در اصل ١١٣ در اختیارندارد و این اصل عملا در برابر اصل ١١٠ و قدرت ولایت فقیه به کلی منتفی است. چنانچه هیچ سازوکار اجرایی برای اجرای اصل ١١٣ در نظام حقوقی ایران دیده نمی شود. در نهایت به نظر می رسد ساختار قدرت در کشور خود را بی نیاز از نظارت حقوقی و همچنین بی نیاز از التزام به پاسخ به مردم در یک فرایند حقوقی می پندارد.»
http://iranwire.com/features/6506/ 

My Report on the Role and the Responsibility of the Leader and the President in the Arrest of Journalists in Iran : Part 1


جمعه 05 سپتامبر 2014 نرگس توسلیان

فشار بر روزنامه نگاران، نقش رهبر، مسئولیت روحانی؛ بخش اول

ایران در دهه گذشته بارها از سوی «کمیته حفاظت از روزنامه نگاران»، به عنوان کشوری که بیش‌ترین تعداد خبرنگار زندانی را دارد، معرفی شده است.
خرداد ماه سال ٩٢، بسیاری از اهل رسانه نیز چون سایر مردم ایران با امید به وعده های حسن روحانی، از جمله گشایش فضای سیاسی و رسانه ای، پای صندوق های رای رفتند. امیدواری آن‌ها اما این روزها کم‌رنگ‌تر به نظر می رسد؛ وضعیت روزنامه نگاران و مطبوعات چندان بهبود نیافته و آن‌ها کماکان با اتهام‌هایی از قبیل اقدام علیه امنیت ملی، نشر اکاذیب و تبلیغ علیه نظام روانه زندان می شوند.
مسوولیت چنین وضعیتی با کیست؟ آیا می توان ناکامی حسن روحانی در این زمینه را یک خلف وعده انتخاباتی دانست؟

عده ای معتقدند اگرچه طبق اصل ١١٣ «قانون اساسی»، رییس جمهور پس از رهبر، عالی ترین مقام رسمی کشور محسوب شده و مسوولیت اجرای قانون اساسی و ریاست قوه مجریه را جز در اموری که مستقیما به رهبری مربوط می‌شود، برعهده دارد اما اختیارات وسیعی که در قانون اساسی برای رهبری منظور شده و نفوذی که وی از طریق انتخاب مستقیم و غیرمستقیم اعضای شورای نگهبان در تمامی قوا اعمال می کند، باعث شده  رییس جمهور در عمل اختیار چندانی نداشته و تدارکات‌چی بیش نباشد.

با این حال، برخی از حقوق‌دانان، از جمله «شیرین عبادی»، «محمد اولیایی فرد» و «محمدحسین نیری» در گفت‌وگو با «ایران‌وایر» عنوان کردند با وجود اختیارات فوق العاده رهبری، نمی توان رییس جمهور را مبری از مسوولیت دانست چون وی ابزارهای قانونی متعددی هم چون حق نظارت، کسب اطلاع، بازرسی و پی‌گیری در اختیار دارد. از سوی دیگر، وزارت اطلاعات نیز زیر نظر رییس جمهور عمل می کند و از این جهت می توان رییس جمهور را نسبت به تخلفاتی که ماموران امنیتی و اطلاعاتی در بازداشت روزنامه نگاران مرتکب می‌شوند، مسوول دانست. حتی اگر رییس جمهور به دلیل نفوذ رهبری نتواند از این اختیارات استفاده کند، حداقل می تواند موضوع را از طریق رسانه ها با مردم در میان گذاشته و از این راه به وظیفه قانونی خود عمل کند. البته «حسین رییسی»، حقوق‌دان در این میان نظری متفاوت دارد. وی با بیان این که اصل ١١٣ قانون اساسی با اصل ١١٠ همین قانون در تضاد است، می‎گوید که با توجه به این اصل، دیگر جایی برای اعمال یا اجرای اصل ١١٣ قانون اساسی باقی نمی ماند.
 
برای درک دقیق دیدگاه ها و اختلاف نظرها، مشروح گفت و گوی «ایران‌وایر» با حقوق‎دانان ایرانی را بخوانید. این گفت و گوها در دو بخش تنظیم شده است.

خلیفه لو: همه حوزه ها در اختیار رهبری است
«موسی برزین خلیفه‌لو» با تاکید بر این که حکومت های مستبد سعی می کنند هر آن چه را که به نوعی می تواند اراده مردم را تجلی سازد، از جمله مطبوعات، به طریقی از بین برده و یا محدود کنند، گفت: «این سعی و تلاش گاه با قانون گذاری، گاه از طریق تفسیر نادرست قوانین و گاه نیز با اقدامات غیرقانونی صورت می گیرد.» وی با اشاره به این که مطبوعات به عنوان اصلی ترین ظرفیتی که می تواند اراده و نظر مردم را تجلی سازد، مورد غضب حکومت های مستبد قرار دارند، افزود: «در ایران نهاد رهبری به عنوان قدرتمندترین نهاد جمهوری اسلامی نقش مهمی در آزار و اذیت روزنامه نگارها و هم‌چنین توقیف مطبوعات داشته است. در قانون اساسی و قوانین عادی ایران قدرت بیش از حدی برای رهبری منظور شده به طوری که رهبر می تواند در هر حوزه ای که بخواهد دخالت موثر داشته باشد. این قوانین گاه به طور مستقیم زمینه های نفوذ رهبر را در حوزه مطبوعات فراهم می کنند؛ برای نمونه، بر اساس ماده ١٣٨ "قانون کار"، رهبر می تواند در هر یک از تشکل های صنفی که مصلحت بداند، نماینده داشته باشد. این ماده که شامل "انجمن صنفی‌ روزنامه نگاران" نیز می شود، به روشنی  اصل آزادی تشکل ها را زیر سوال می برد. هم‌چنین در نهادهای تصمیم گیرنده برای مطبوعات مستقل، از جمله "هیات نظارت بر مطبوعات" نیز به طور مستقیم و یا غیر مستقیم نماینده ای از رهبر وجود دارد. طبیعی است این گونه پیش بینی ها در قانون موجب نفوذ و تسلط نهاد رهبری در مطبوعات مستقل می شود. این تسلط از جنبه های مختلف دارای آثار منفی است.»

به گفته این وکیل دادگستری، چنین اختیاراتی سبب شد تا آیت الله خامنه ای در سال ٧٩ با حکم حکومتی خویش مانع از تصویب لایحه "اصلاح قانون مطبوعات" در مجلس شود. وی افزود: «در دهه گذشته، رهبر ایران اجازه توقیف گسترده روزنامه های منتقد را صادر کرد. آزار و اذیت روزنامه نگاران نیز از این قاعده مستثنی نیست. قانون‌گذار بسیاری از نیروهای امنیتی را تحت فرمان رهبری قرار داده است. بسیاری از روزنامه نگاران در ایران توسط نیروهای امنیتی مورد آزار و اذیت قرار می گیرند. بخش قابل توجهی از این آزار و اذیت ها در راستای سیاست هایی انجام می‌شود که از سوی نهاد رهبری اتخاذ می شود.»

 
مهری جعفری: رهبر ایران مانند یک سلطان دخالت می کند
«مهری جعفری» با اشاره به این که مساله دستگیری و آزار رورنامه نگاران، لغو مجوز و توقف کار رسانه های جمعی با یک سیستم کنترلی فراگیر و کلان روبه رو است، افزود: «یک سر این سیستم به سیاست کلان کشوری در حفظ قدرت بلامنازع  و مسلط وصل است و سر دیگر آن به شهروندانی که این قدرت و کنترل بر آن‌ها اعمال می شود. هر اندازه که میزان کنترل در این سلطه سلطانی قوی تر و همه گیرتر باشد، سر دیگر آن که شهروندان عادی را در بر می‌گیرد در دایره تنگ تری قرار خواهد گرفت.»

وی با تاکید بر این که رسانه های مستقل این سیستم مسلط را به چالش می کشند، گفت: «این چالش قدرت در آن جایی مسلم به نظر می رسد که پنهان سازی، توسل به کتمان و انکار، نبود نیاز به پاسخ‌گویی  به عنوان خصیصه و ساز و کار چنین سیستم سلطانی مطرح می شود. در چنین شرایطی، خبررسان، مصاحبه کننده، تحلیل گر و رسانه در مفهوم وسیع آن در ذات فعالیت خود با قدرت سلطان مقابله می کنند.»
وی نقش رهبر در این سیاست گذاری کلان را مبتنی بر سلطان محوری، نقشی عینی، قانونی و در چارچوب قانون اساسی جمهوری اسلامی دانست و افزود: «اصل ١١٠ قانون اساسی وظایف و اختیارات رهبری را تعیین سیاست های کلی نظام جمهوری اسلامی ایران، نظارت بر حسن اجرای سیاست های کلی نظام، نظارت و حق رد و یا قبول مصوبه های مجلس از طریق شورای نگهبان و نیز ریاست مطلق بر قوه قضاییه عنوان می کند. رهبر با تعیین رییس قوه قضاییه، مسوول مستقیم قوه  قضاییه است. در کنار این مسوولیت کلان و مستقیم سلطان محوری، رهبر می تواند حتی مجازات فرد متهم را با دخالت مستقیم در یک پرونده و براساس بند ١١ این اصل با عفو متهم و یا تخفیف مجازات لغو و یا تغییر دهد.»

به گفته مهری جعفری، دخالت مستقیم یک سلطان در مجازات متهم، به او حتی قدرتی بالاتر می دهد به طوری که اگر کسی در پوشش حمایتی مستقیم رهبری قرار بگیرد، می تواند از مصونیت قضایی برخوردار شود.وی افزود: «در چنین سیستم کنترلی وسیعی، بسیار طبیعی است که هر زمان مقام رهبری اراده کند، یک رسانه به عنوان اخلال گر امنیت نظام و یا هر عنوان دیگری مورد بازخواست، تهدید به توقف کار و یا لغو مجوز کار قرار گیرد. از سوی دیگر، روزنامه نگار در ناامنی شغلی مداوم، خود را شخصا رودروی یک قدرت بزرگ می یابد و مجبور است که در مقابل یک قدرت نابرابر، بین ادامه کار حرفه ای خود و پذیرش خطرات آن و یا سازش با سیستم و ترک کار مستقل خود دست به انتخاب زند. این آزارهای مدام و همه جانبه، جدا از بدنه قدرت مطلق سلطانی نیست. در شرایط کنونی، شخص رهبر با استفاده از تمام ابزارهای قدرت خود به مباشران و ماموران اجرایی خود نزدیک و نزدیک تر شده و گاه حتی در جایگاه قوه مجریه و قضاییه نیز عمل می 
 کند.»
 http://iranwire.com/features/6499/

۱۳۹۳ شهریور ۱۲, چهارشنبه

یک دادگاه کاملا متفاوت به ریاست قاضی خرسندی!



Based on a True Story ...



خاطرات چند فعال حقوق زن از سیمین بهبهانی

از برخی از فعالین حقوق زن در مورد خاطراتشان از سیمین خانم پرسیدم. در سایت ایران وایر می توانید برخی از این خاطرات را بخوانید






یکشنبه 24 اوت 2014 نرگس توسلیان

شیرین عبادی: به سیمین می گفتند ویت کنگ کافه نشین

سیمین بهبهانی، یک نام نیست، یک شاعر هم نیست، او تبلور یک نسل است، یک نسل از زنان ایران که انبوه حرف ها، مبارزه ها و خاطره هاشان، روزگاری پر از ماجرا، بیم و امید و پر افتخار را رقم زده است. ایران وایر امروز و فردا، روایت خاطره های زنان نخبه ایران از روزگار با سیمین بودن است، سومین خاطره را به روایت شیرین عبادی بخوانید:
"سیمین بهبهانی، بانوی غزل ایران یکی از نام آورترین شعرای قرن اخیر است. او نه فقط در ایران که در افغانستان و تاجیکستان هم شهرتی به سزا و طرفدارانی فراوان دارد. تعدادی از اشعار او به زبان های انگلیسی، فرانسوی و آلمانی ترجمه شده است. هر چند به قول معروف شعر را نمی توان ترجمه کرد، اما مترجمین توانای اشعار سیمین توانستند توجه محافل ادبی غرب را به سخنانش جلب کنند. شهرت سیمین بهبهانی فقط در شعر خلاصه نمی شد. زندگی اجتماعی او جنبه های دیگری نیز داشت که به نظر من مهم ترین وجه آن مبارزه با سانسور برای آزادی بیان است. او در این راه لحظه ای از مبارزه باز نیستاد و از همین رو مورد بغض و کینه حکومتیان قرار گرفت. در سال های اول انقلاب به بهانه همکاری با رژیم شاهنشاهی و عضویت در شورای شعر رادیو، او را ممنوع القلم کردند و اجازه چاپ کتاب هایش را تا چند سال نمی دادند. بعدا که جو هیجان زده انقلاب فروکش کرد و جا برای اندکی - فقط اندکی- تعقل باز شد، اشعارش را خواندند و دانستند که شاعری است ملی. در آن زمان هر چند کتاب هایش چاپ می شد، اما صدا و سیمای جمهوری اسلامی ممنوع از پخش تصویر، صدا و اشعار سیمین بود. با باز گشایی کانون نویسندگان و اوج گیری فعالیت های این شاعر آزادی خواه، حمله روزی نامه های دولتی - خصوصا کیهان و کیهان نشینان- شروع شد. از او به بدترین صفت ها نام می بردند؛ تهمت های اخلاقی به او می زدند و او را عضو گروه ویت کنک های های کافه نشین معرفی می کردند. این نامهربانی ها روح لطیف شاعر را می آزرد تا حدی که یک بار اشک او را هنگام خواندن مطلبی دیدم. او به من و حمید مصدق برای طرح شکایت علیه روزنامه کیهان و مدیر هتاکش مراجعه کرد و از آن جا که پشت کیهان نشینان به کوه بند بود و کسی را یارای رسیدگی به سخنان اهانت آمیز آنان را نداشت، پرونده بعد از بیست سال هنوز هم مورد رسیدگی واقع نشده است. در سال ١٣٨٨ در حالی که سیمین به علت مشکلات جسمی بسیار ناتوان بود، برای یک سخنرانی قصد سفر به فرانسه کرد. همه امیدوار بودند که در فرصت به دست آمده بتوان معالجات موثرتری انجام داد، اما دریغ که کینه حکوت تمامی نداشت و او را ممنوع الخروج کردند. البته سه سال بعد هنگامی که شمع وجودش رو به خاموشی می رفت، اجازه سفر و دریافت جایزه را به او دادند. لابد در محاسبات سیاسی می اندیشیدند که ممنوع الخروجی او هزینه بیشتری برای رژیم خواهد داشت تا اقامت چند روزه اش در خارج از ایران. هنگامی که قلب مهربانش یاری نکرد و در تخت بیمارستان بستری شد و سایه مرگ بر سرش گسترده شد، حکومتیان سراسیمه نماینده ای برای عیادت فرستادند با این امید که در صورت فوت سیمین، خانواده اجازه دفن او را در قطعه هنرمندان (قسمتی از بهشت زهرا که مختص دفن نام آورانی است که مخالف حکومت نبودند) بدهند و با یک تشیع جنازه مفصل دولتی، جسد بی جانش را تصاحب کرده و او را از مفاخر خود و دست پرورده انقلاب معرفی کنند. هر چند که خیال باطلی بود و سیمین که چنین روزی را پیش بینی می کرد، وصیت کرده بود که در امام زاده طاهر- که خانه ابدی نوه و همسرش و تعداد کثیری از دوستان و همرزمانش چون محمد مختاری، جعفر پوینده، احمد شاملو، احمد محمود و ... است به خاک سپرده شود. او ان آن جا که از کینه دشمنان آزادی به خوبی آگاه بود، به عزیزانش سپرده بود که اگر اجازه آرمیدن در امام زاده طاهر را ندادند، باید او را در مقبره خانوادگی دفن کنند. یعنی این که تحت هیچ شرایطی نباید بایستی در قطعه هنرمندان [دولتی] دفن شود و وزارت ارشاد نمی تواند صاحب مجلس عزای او باشد. این بار نیز تیر حکومت به خطا رفت و نتوانست شاعر ملی را مصادره کرده و تبدیل به شاعری دولتی کند."


http://iranwire.com/features/6433/







دوشنبه 25 اوت 2014 نرگس توسلیان

خدیجه مقدم: شال سیمین، گشت ارشاد و بازداشتگاه وزرا

سیمین بهبهانی، یک نام نیست، یک شاعر هم نیست، او تبلور یک نسل است، یک نسل از زنان ایران که انبوه حرف ها، مبارزه ها و خاطره هاشان، روزگاری پر از ماجرا، بیم و امید و پر افتخار را رقم زده است. ایران وایر امروز و فردا، روایت خاطره های زنان نخبه ایران از روزگار با سیمین بودن است، چهارمین خاطره را به روایت خدیجه مقدم، فعال حقوق زنان بخوانید. 
باور نمی کنم رفتن اش را، آثار ادبی وهنری جاودانه اش و دستاوردهای مبارزاتی اش، برایم کافی نیست، وجود نازنین اش، چهره ی زیبا وچشمان شوخ، اندام متناسب و کلام طنز، حتی لباس ها و گوشواره ها و شال های رنگی اش را هم عاشق بودم. وقتی منتظر آماده شدن اش برای رفتن به مراسمی می نشستم و نگاهش می کردم، غرق در حرکات اش می شدم. همیشه شاد و سرحال از دیدارش باز می گشتم و از زن بودن خود لذت می بردم و به آن افتخار می کردم. همیشه حرف تازه ای برای هم داشتیم حتی در حد نوه دارشدن حسین، پسرش -همکار سابق ام در سازمان آب- که به شوخی می گفتم چرا نمی گویید نتیجه دار شده اید و با هم می خندیدیم. لحظه های کوتاه با هم بودن را قدر می دانستیم و از هر موضوعی برای شوخی و شادی استفاده می کردیم. سیمین بانوی ما به واقع سرشار از زندگی بود. عشق و احترام عمیق من به ایشان نه تنها به عنوان یک زن شاعر، که سواد چندانی در شعر نداشتم و ندارم، بلکه اولین بار به عنوان مادر حسین بهبهانی، همکارعزیزم در سازمان آب منطقه ای تهران بود. حسین، مرد جوان، متین، محترم، با دانش و بی ادعایی بود، متفاوت با اغلب همکاران قلدر و زن ستیزدر محیط کار مردانه. همیشه با خود می گفتم کاش قبل از مادر شدن درس آزادگی و برابری را، خوب بیاموزیم تا بتوانیم انسان های آزادی پرورش دهیم. در اولین آشنایی حضوری و خصوصی با سیمین بهبهانی از دوران پرتلاطم قبل و بعد از انقلاب در سازمان آب و طبق معمول با طنز، خاطرات مشترکی را بازگو کردم و شاید همان، موجب دوستی خاصی بین ما شد، به طوری که در هر دیدار قصه ی تازه ای برایش داشتم. حتی نکات جالبی از گفتگو با زنان محروم مناطق جنوب شهر و حاشیه تهران یادداشت می کردم تا نقل کنم که مثلا چه طور زنان نسبت به هر چه به بدن شان مربوط می شود مثل حتی حامله شدن و زاییدن و شیردادن، با احساس گناه و شرمساری صحبت می کنند و قبل از صحبت در مورد آن، چندین بار عذرخواهی می کنند. او تشویقم می کرد که بنویسم. هیچ گاه به قول معروف دست خالی از دیدار با او بر نمی گشتم. همیشه چیزهایی می آموختم که به آن ها کمتر در فعالیت های مدنی، توجه می کردم. یادم هست روزی باید جایی می رفتیم و تاکسی مقابل منزل، منتظر ما بود؛ دیدم طبق معمول، شال از سرشان افتاده روی شانه هایشان، روزهای بگیر و ببند گشت ارشاد بود و من هم همیشه از روسری و شال های نخی استفاده می کردم تا از سرم تکان نخورد و اصلا حوصله ی تذکر به خاطر حجاب را نداشتم. همین طور که به سمت تاکسی می رفتیم، گفتم: "شال های شما از جنسی است که سریع سر می خورد و از سر می افتد، خوب است چند تا شال نخی بخرید." با خنده زیرکانه ای گفت: "من مخصوصا این شال ها را انتخاب می کنم که زود سر بخورد و از سرم بیفتد." و من واقعا از خودم خجالت کشیدم که من کجا و ایشان کجا، بعد تعریف کردند که به خاطر عدم رعایت حجاب یک بار، حتی بازداشت هم شده اند و چند ساعت در بازداشتگاه وزرا بوده اند البته با چند نفر از همراهان شان. اشعار سیمین بهبهانی، تاریخ معاصر ایران است. او چشم و گوش مردم ایران بود و پژواک صدای آنان به زبان سحرآمیز شعر. حضورش، وزن و سنگینی خاصی به حرکت ها ی اجتماعی می داد. علاوه بر کانون نویسندگان، در جنبش زنان، در جنبش دموکراسی خواهی و در جنبش دادخواهی نیز حضور پر رنگ و بسیار موثری داشت. شعر "ای مادران"، یکی از زیباترین اشعار سیمین برای مادران خاوران است. پس از زلزله و سرودن شعر "گفتگو با تختی" و فراخوان برای کمک به زلزله زدگان و تلاش برای ساخت یک مرکز فرهنگی، وجودش مرهمی بود بر دل مردم آسیب دیده بم. همراهی با کمپین یک میلیون امضا، اعتباری بود برای کمپین در بین مردم. عضویت شان درهیات موسس شورای ملی صلح، در کتابخانه صدیقه دولت آبادی، همراهی با مادران پارک لاله، حمایت از زندانیان سیاسی - عقیدتی و تک تک شعرهای شان، نشان از شجاعت و مقاومت شان بود. برای ایشان فرقی نمی کرد زندانی چه کسی است، اکبر گنجی در اعتصاب غذاست و احتیاج به حمایت دارد یا نسرین ستوده. برای او جان، جان بود و همه می دانیم که انسانی بی نظیر را از دست داده ایم. او در اوج، رفت و به حق، اسطوره شد

http://iranwire.com/features/6438/



دوشنبه 25 اوت 2014 نرگس توسلیان

آسیه امینی: پشت سیمین به مردم گرم بود

سیمین بهبهانی، یک نام نیست، یک شاعر هم نیست، او تبلور یک نسل است، یک نسل از زنان ایران که انبوه حرف ها، مبارزه ها و خاطره هاشان، روزگاری پر از ماجرا، بیم و امید و پر افتخار را رقم زده است. ایران وایر امروز و فردا، روایت خاطره های زنان نخبه ایران از روزگار با سیمین بودن است، پنجمین بخش این مجموعه را را به قلم آسیه امینی، روزنامه نگار و فعال حقوق زنان بخوانید.
نسل ما نسل سردرگمی است. به نظرم پیچیدگی های ما میراث بدفهمی از الگوهای ذهنی مان است. چنان که شاعر و نویسنده ما از هدایت، تنها مرگ خودخواسته اش را در یاد نگه داشته، نه زندگی همچون ساعتش را و رسیدن به درخواست مرگ را نتیجه پوچگرایی، و پوچگرایی را نتیجه سرگشتی، و سرگشتگی را پیش درآمد یک زندگی شلخته وار رها از هر بند و قید انضباطی پنداشته است. بسیار دیده ام دوستان دست به قلمی را که روشنفکری را در یک زندگی بی نظم شلخته معنا کرده اند. فمینیست هایی دیده ام با تعابیر یا رفتارهای عجیب از فمینیسم و پر از تناقض های آشکار. مبارزه برای حق برابر و حتی داشتن اندیشه رها از نظام سلطه یک چیز است. اما این تیغه سوی دیگر برنده ای هم دارد. سویی که همواره باید مراقب بود که نابرابری زن و مرد نمی شناسد و من زن هم اگر در نظام سلطه فرادست شوم، فرقی با نظام نابرابر فعلی ندارم. ما از هرچیز، فقط بخشی را در یاد نگه داشته ایم که به ذهن تنبلمان نزدیکتر است؛ مثلا هرکسی مرد یا زن حق دارد از غذا پختن یا میزبانی خوش ذوق، لذت ببرد یا نبرد، اما این هردو ربطی به آموزه های برابری خواهانه جنسیتی ندارد و لازمه اکتیویست بودن هم لگد زدن به ماتحت عناصر ذکور خانواده نیست. ما الگوهای عینی جامعه را بر اساس ذهن گریز از نظم خودمان بازپروده ایم و پرهیبی از روشنفکر و نویسنده و اکتیویست به نمایش گذاشتیم که هر اصلی و اصولی را زیر پا گذاشته است. ما اتوپیای ضد قهرمان مان را خالی از هر الگویی برای بهتر بودن کردیم و نامش را گذاشتیم" بگذارتجربه کنم" یا "دنیای بی رهبر" و اینگونه هی بر مدار صفر، چرخیدیم و همچنان می چرخیم. این همه را گفتم در این ناخوش زمان سوگ، به جای نوشتن از خاطره، خواسته ام به جای خاطره از زنی بزرگ که حالا در میان ما نیست، درباره او بنویسم، او که نمونه انسانی متعادل بود. انسانی چند وجهی که شعاع های انسانی اش در گریز از نظم نبودند. بلکه در مرکز یک نظام هدفمند انسانی جمع می شدند. همان قدر که شجاعتش او را به خیابانهای اعتراض می کشاند و کلمه ها در ذهنش پرهیبی از مقاومت در برابر ستم را به نمایش می گذاشتند، به همان اندازه هم ظریف و دقیق بود. فمینیست بود و از مبارزه کوتاه نمی آمد. در عین حال به طرح گل فنجان چایش همان قدر اهمیت می داد که به وزانت کلمه ای در یک متن سخنرانی. در سخت ترین شرایط آراستگی و پیراستگی از یادش نمی رفت و شلختگی را به حساب مبارزه با امپریالیسم ضد فمینیست نمی گذاشت. خانم سیمین زنی پرکار بود. پرکار و سختگیر. صادق و محکم. پشتش به مردم گرم بود؛ به ما؛ مردم. صدایش هنوز در گوشم است وقتی در مجلس به نماینده ای با صدای بلند می گفت: "تو نماینده من نیستی، من به تو رای نداده ام. اما آمده ام اینجا به تو بگویم که به مردمی که به تو رای داده اند خیانت نکن و اجازه نداده مجلس لایحه ای را تصویب کند که به ضد زنان کشورت است." راستی از ما گفتم، ما؛ مردم. مایی که الگوهای ذهنی مان ملغمه ای از جامعه ضدقهرمان و بی الگو است. ما، پشتمان به که و به چه گرم است؟

http://iranwire.com/features/6440/







یکشنبه 24 اوت 2014 نرگس توسلیان

منصوره شجاعی: کفش سیمین و نشست مجلس شورای اسلامی

سیمین بهبهانی، یک نام نیست، یک شاعر هم نیست، او تبلور یک نسل است، یک نسل از زنان ایران که انبوه حرف ها، مبارزه ها و خاطره هاشان، روزگاری پر از ماجرا، بیم و امید و پر افتخار را رقم زده است. ایران وایر امروز و فردا، روایت خاطره های زنان نخبه ایران از روزگار با سیمین بودن است، دومین خاطره را به روایت منصوره شجاعی، فعال حقوق زنان بخوانید.
چهارده مرداد ماه سال ۱۳۸۷، کانون مدافعان حقوق بشر در اعتراض به تصویب لایحه حمایت از خانواده، نشست مطبوعاتی برگزار کرد. یکی از سخنرانان آن روز سیمین بهبهانی، یار همیشه در صحنه مبارزات برابری خواهی بود.(۱) از۱۶ مرداد تا ۸ شهریورهمان سال، جلسات متعددی دردفتر شیرین عبادی برنده جایزه نوبل ، با حضور نمایندگانی از گرایش های مختلف جنبش زنان برای چاره اندیشی در مواجهه با این لایحه تبعیض آمیز تشکیل شد. ١٠ شهریورماه سال ۱۳۸۷، نزدیک به صد نفر از تلاشگران جنبش زنان از تهران و برخی از شهرستان ها در اعتراض به تصویب لایحه حمایت از خانواده به مجلس رفتند و با نمایندگان مجلس دیدار کردند.(۲) حضور «ظاهرا» ناگهانی تلاشگران جنبش زنان درمجلس، در واقع از روزهای پیش به طور دقیق برنامه ریزی شده بود. چگونگی آرایش گروه ها، چگونگی ملاقات و مذاکره زنان با نمایندگان مجلس و مدت زمان ملاقات طی برنامه زمان بندی شده از ساعت ۱۰ صبح تا ۲ بعدازظهر مشخص شده بود. اولین قرار ساعت ۱۰ صبح بود. قرار بود که من ساعت ۸ صبح به منزل خانم عبادی بروم و از آنجا یک تاکسی کرایه کنیم و هر دو به سراغ خانم بهبهانی برویم. از شب قبل زمزمه ها و شایعاتی پیرامون حمله احتمالی نیروهای لباس شخصی به زنان و جلوگیری از ورود آنها به مجلس پخش شده بود. انتشار این شایعات درمعدودی از رسانه ها موجب نگرانی زنان تلاشگر و حتی خانواده های آنان شده بود. هیچگاه فراموش نمی کنم ، ۱۰ شهریورتولد مادرم بود ولی او بی اعتنا به سهم خود در چنین روزی و بدون توقعی ازمن، در طول شب پنهانی با من در تماس بود، مرا در جریان اخبار می گذاشت ومرتب سفارش می کرد که خانه نمانم مبادا بیایند و دستگیرم کنند. به هر روی آن شب پر اضطراب همچون باقی شب هایی از این دست سپری شد. صبح ساعت ۸ ، خانم عبادی با خوشرویی در را به رویم گشود. صبح به خیری و بی گفتی، اما چشمان هر دومان حکایت از نگرانی و بی خوابی شب گذشته را می کرد. هر دو نگران یک مسئولیت مشترک بودیم: اگر حمله ای صورت بگیرد، سیمین خانم مان را چه کنیم؟ سرانجام در پی چاره به زبان آمدیم که حالا چگونه به سیمین خانم بگوییم. نه می توانستیم و نه هم می خواستیم که ایشان را از آمدن منصرف کنیم، پس تصمیم گرفتیم که حداقل به ایشان بگوییم کفش های بدون پاشنه و راحت تری به پا کنند که درفرار و گریز از حمله های احتمالی امکان تحرک بیشتری داشته باشند. خب! وقتی تلفن ها کنترل است، وقتی احتمال وجود شنود در خانه موجب می شود که حتی در کنار هم پچ پچه کنیم، ساده ترین کلام پیچیده ترین مشکل می شود... سرانجام، خانم عبادی گوشی را برداشتند و شماره تلفن ایشان را گرفتند. بعد ازچاق سلامتی های معمول گفتند: «سمین خانم انگار دور و بر آن خیابانی که قرار داریم، تردد و توقف اتومبیل و تاکسی ممنوع است و ما مجبوریم مسافت زیادی را پیاده برویم خواستم قبل از اینکه راه بیفتیم به شما بگویم که حتما یک کفش راحت بپوشید.» پاسخ سیمین خانم از پشت تلفن موجب شد که خانم عبادی ناگهان حیرت زده به طرف من آمدند، دستشان را روی گوشی تلفن گذاشتند و با ایما و اشاره اصل مطلب را به من منتقل کردند. پاسخ تقریبا همان بود که حدس می زدم، گفته بودند: «لباسم را انتخاب کردم و پوشیدم. الان هم منتظر شما هستم و کفش راحتی که رنگ آن با این لباس هماهنگ باشد، ندارم. اگر هم بخواهم دوباره یک لباس دیگر انتخاب کنم، دیر می شود!» من که همیشه ستایشگر این میزان از آراستگی ایشان بودم، فورا با همان ایما و اشاره به خانم عبادی گفتم: «بگویید نیازی نیست که لباس دیگری بپوشند فقط کافیست روسری اشان را با توجه به رنگ کفش راحتی اشان عوض کنند. بهشون بگین خب کفش و روسری را با هم ست کنند». این نظر کارشناسانه!، طبیعتا مقبول واقع نشد که ایشان استاد طراحی و رنگ آمیزی خاص لباس های خود بودند. ... نیم ساعت بعد به خانه اشان رسیدیم به آن حیاط پر دار و درخت که او خود سر و بالای آن باغچه خرم بود. زییا و خرامان و استوار چونان همیشه آمد و به ما پیوست ... از قضا، آن روزحمله ای صورت نگرفت. با سلام و صلواتی شامل اندکی بد زبانی و غرغر و بازدید بدنی دقیق و بررسی کامل کیف و کفش و تحویل موبایل و دوربین و ...سرانجام وارد مجلس شدیم . شادی صدرو محبوبه عباسقلی زاده در سالن مجلس حضور داشتند و مدیریت زمان ملاقات ها را به عهده گرفته بودند. وارد اتاق نماینده شهر شدیم. شیرین عبادی و مینو مرتاضی پیشنهاد کردند که سیمین خانم اولین سخنگو باشد. حالا دیگر سیمین خانم بود و آن کلام آهنگین و پرصلابت که این بار مجلس نشینان را خطاب قرار داده بود : « آقا جان من به شما رای ندادم، چون اصلا مجلس شما را قبول ندارم اما به عنوان یک شهروند زن حقوقی دارم و لایحه ای که در مجلس شما به تصویب رسیده این حقوق را تضییع کرده و ...» ساعت ۴ بعد ازظهر همان روز، یعنی ۱۰ شهریور سال ۱۳۸۷، لایحه خانواده به طور موقت از دستور کار خارج و به کمیسیون قضایی مجلس اعاده شد. (۳). کفش و کلام سیمین خانم کار را تمام کرده بود. حالا دیگر من هم می توانستم برای سالروز تولد هفتاد سالگی مادر به خانه اش بروم، مادری که دو روز بعد برای همیشه رفت و دیگر نگران دستگیری هیچکس نشد!. 


http://iranwire.com/features/6435/






یکشنبه 24 اوت 2014 نرگس توسلیان

نسرین ستوده: وقتی وکیل سیمین بودم

سیمین بهبهانی، یک نام نیست، یک شاعر هم نیست، او تبلور یک نسل است، یک نسل از زنان ایران که انبوه حرف ها، مبارزه ها و خاطره هاشان، روزگاری پر از ماجرا، بیم و امید و پر افتخار را رقم زده است. ایران وایر امروز و فردا، روایت خاطره های زنان نخبه ایران از روزگار با سیمین بودن است، اولین خاطره را به روایت نسرین ستوده بخوانید:
خاطره از سیمین زیاد است. ما با او که نماد هویت فرهنگی ماست، بزرگ شده ایم . با شعر هایش، نوشته هایش، سخنانش و همچنین شجاعت هایش. همگان از جایگاه بلندی که سیمین در غزل ما دارد اطلاع دارند. او به شایستگی "غزل بانوی ایران" نام گرفته است و این جایگاهش بی رقیب است. اما اجازه دهید به یاد بیاورم که چگونه پا به پای جنبش مدنی ایران می رفت و مادرانه سینه سپر می کرد. فعالان زنان سال ها بود به او تکیه داده بودند و او سخاوتمندانه شانه های فراخش را تکیه گاه آنان کرده بود. همه جا بی ترس و واهمه می رفت. این قدر از ترس و ملاحظه کاری فاصله داشت که خطری حس نمی کرد و نمی دید. از حقوق زنان می گفت و البته اعدام زیر ١٨ سال. به خاطر دارم قریب ١٠ سال پیش که زنان در پارک دانشجو تجمع کرده بودند، سیمین هم حضور داشت. در همان زمان که سن و سالی از او می گذشت، پا به پای دختران و پسران جوان آمده بود تا اعتراض خود را به وضعیت زنان اعلام کند. ماموری که به زنان حمله کرده بود، سیمین را نیز مورد حمله قرار داده بود. دلیل اش آن بود که او همیشه جلوی صف حرکت می کرد. از آن مامور شکایت کرده بودیم. در آن پرونده وکیل سیمین بانو بودم ولی دست آخر ماموری که عکس اش را و مشخصات اش را داده بودیم نتوانستند شناسایی کنند! و پرونده بسته شد. اکنون اما پرونده سیمین بهبهانی بیش از هر زمان دیگری گشوده می شود. اگر بخواهیم پنج معمار برای بنای فرهنگی اخیر ایران برشماریم، بی شک یکی از آنان سیمین بانو خواهد بود. از سیمین ممنونیم که چنین بنای فرهنگی باشکوهی را در انداخت و به هویت فرهنگی ما جلایی زنانه داد

http://iranwire.com/features/6434/








دوشنبه 25 اوت 2014 نرگس توسلیان

رضوان مقدم: زلزله بم؛ سیمین آمده بود کنار مردم

سیمین بهبهانی، یک نام نیست، یک شاعر هم نیست، او تبلور یک نسل است، یک نسل از زنان ایران که انبوه حرف ها، مبارزه ها و خاطره هاشان، روزگاری پر از ماجرا، بیم و امید و پر افتخار را رقم زده است. ایران وایر امروز و فردا، روایت خاطره های زنان نخبه ایران از روزگار با سیمین بودن است، آخرین بخش این مجموعه را را به قلم خدیجه رضوان مقدم، فعال حقوق زنان بخوانید.
جنبش زنان یکی از پشتیبانان همیشگی خودش را از داده است، باورم نمی شود که دیگر نیست. خاطرات زیادی از سیمین دارم: یکی از آن ها مربوط به زلزله بم است. حضورش دربم خیلی برایم غیره مترقبه بود. یکی از دوستانم با یک گروه امدادگر اتریشی در بم همکاری می کرد و در هتل ارک جدید - از نادر جاهایی بود که سالم مانده بود- اقامت داشتند. رفته بودم دیدنش برای دادن لیستی از نیازها که ناگهان چشمم به خانم بهبهانی افتاد. بی اختیار وقبل از هر چیز گفتم: "شما این جا؟ کی رسیده اید؟" پاسخ داد: "یکی دو ساعتی می شود. حالا هم می خواهیم برویم شهر. به دیدن مردمی که باز مانده اند." هر جا مردم بودند، سیمین هم بود برای دلجویی از زلزله زدگان بم، همراه و همگام با جنبش زنان، با اشعارش و گرمای حضورش، سیمین جاودانه تاریخ شد.

http://iranwire.com/features/6442/