۱۳۹۲ بهمن ۲۹, سه‌شنبه

My Interview with Gholam Hossein Raisi, Iranian Lawyer and Human Rights Activist







غلامحسين رئيسى: اراده اى براى تغيير ساختارى وضعيت حقوق بشر در ايران نمى بينم
فوریه 18, 2014


مركز حاميان حقوق بشر، نرگس توسليان- حسین رئیسی فعالیتش را در زمینه حقوق
 بشر از دوران دانشجویی خویش آغاز کرد. بعد از فارغ التحصیلی و اخذ پرونده وکالت خویش از کانون وکلای فارس وکالت افراد زیادی را بر عهده گرفت ازجمله فعالان مطبوعاتی، سیاسی، بهاییان، نو کیشان مسیحی، کلیمی های، دانشجویان، زنان و کودکان. او مى گويد كه در سال ٩٠ در پی جو تهدیدآميز و پرونده هايى كه عليه وى ساخته شده بود به ناچار کشور را ترک کرد.
حسین رئیسی اکنون در کانادا اقامت دارد و فعالیت های حقوق بشری خود را هم چنان ادامه می دهد. مصاحبه زیر حاصل گفتگوى مرکز حامیان حقوق بشر با ایشان است


آقای رئیسی، اجازه دهيد سوالها را با پرونده هاى حقوق بشرى شما شروع كنيم؛ چطور شد که به سمت پرونده های حقوق بشری رفتید؟
 از دانشگاه شیراز فارغ التحصیل شدم. از زمانی که دانشجوی دوره لیسانس بودم به موضوعات حقوق بشری علاقه مند بودم. می توانم بگویم از سال ٦٧ فعالیت های من در این زمینه آغاز شد. اولین کاری که کردم یک کار تحقیقی در ارتباط با مجازات اعدام در کشورهای مختلف بود.
تحقیقی بعدی ام در مورد تاثیر مجازات بر روحیه مجرمان بود که یک کار میدانی به حساب می آمد. یکی از سوالاتی که از زندانیان می پرسیدم این بود که بین مجازات شلاق و زندان کدام را ترجیح می دهند؟ در همان زمان بود که به محل اجرای مجازات شلاق رفتم. خیلی برایم دردناک بود. از همان زمان کنجکاو شدم که چرا مجازات های بدنی در سیستم قضایی ما وجود دارد.
مجموعه این اتفاقات و مطالعاتی که در ایام جوانی داشتم مرا به حقوق بشر علاقه مند کرد و به تدریج بعد از فارغ التحصیلی از دانشگاه شروع به فعالیت در حرفه وکالت کردم. از اولین پرونده هایی که دفاع کردم مربوط به زنی بود که همسرش را به قتل رسانده بود و مبتلا به بیماری روانی شده بود و من به عنوان وکیل تسخیری پرونده تعیین شده بودم.
کم کم هر چه پرونده هایی بیشتری می گرفتم بیشتر متوجه نابرابری های حقوقی در عرصه های مختلف می شدم. در ضمن به هر حال نوع بزرگ شدن من هم طوری بود که با طبقات پایین جامعه ارتباط داشتم و از کودکی با پدیده حق و مفهوم برابری و آزادی آشنا شدم.
از همان سال های اولیه پرونده های مختلفی در حوزه هایی چون زنان، کودکان و سنگسار داشتم. به تدریج جلوتر رفتم تا این که در یک دوره آموزشی سه ماهه با عنوان “دوره مربی گری آموزش حقوق بشر” که از طرف سازمان ملل درتهران برگزار شده بود، شرکت کردم و در آن دوره بیشتر با ابعاد و جزییات حقوق بشر آشنا شدم.
به تدریج و با بازتر شدن فضای جامعه مدنی و روی کار آمدن اصلاح طلبان، جامعه مدنی ایران شکل بهتری به خود گرفت. من هم در آن زمان سازمان غیر دولتی (ان جی ای) تاسیس کردم و در کنار آن هم با بدنه جامعه مدنی در ارتباط بودم و به صورت رایگان مشاوره می دادم.
بعد از آن هم در کانون وکلای دادگستری استان فارس سمت هایی داشتم و مدت کوتاهی عضو هیات مدیره بودم. در این دوره ها از امکانات کانون برای آموزش حقوق بشر استفاده کردم و مدتی مسئول کمیسیون حقوق بشر کانون وکلا شدم و در آن دوره به طور خاص شروع به آموزش حقوق بشر هم در بین وکلا و هم در جامعه مدنی کردم و برای یک دوره ده ساله تا اوایل ریاست جمهوری آقای احمدی نژاد، فعالیت خوبی داشتم.
همچنین از پرونده های مختلفی از جمله بهاییان، نوکیشان مسیحی، کلیمی ها، دانشجویان و … دفاع کردم. بعد از وقایع سال ٨٨ گروهی از وکلا را در دفترم جمع کردم تا به طور رایگان از بازداشت شدگان سال ٨٨ دفاع کنیم. به این ترتیب یک تشکل غیرسیاسی کاملا حقوقی تشکیل داديم. هم چنین با کانون اصلاح و تربیت هم ارتباط داشتم و به کودکان بازداشتی که وکیل نداشتند، با گروهی از همکاران سرویس وکالت رایگان می دادیم.

اگر ممکن است کمی در مورد سازمان غیر دولتی که تاسیس کردید توضیح دهید.
با عده ای از همکارانم سازمان غیر دولتی “ندای عدالت”را در شیراز تاسیس کردم. تمرکز سازمان بر آموزش حقوق بشر و دفاع از کسانی بود که در زمینه حقوق بشر به کمک احتیاج داشتند.

پرونده وکالت خود را در چه سالی و از کجا اخذ کردید؟
در سال ١٣٧٢ کارآموز وکالت شدم و در سال ١٣٧٤ پرونده وکالتم را از کانون وکلای استان فارس اخذ کردم.

در دوران وکالت خود آیا به طور کلی بر روی تمام پرونده های حقوق بشری کار می کردید یا در حوزه خاصی بیشتر فعالیت داشتيد؟
خیر، حوزه خاصی را برای خودم تعریف نکرده بودم و پرونده هایم شامل زنان، کودکان، اقلیت های دینی، زندانیان سیاسی و مطبوعاتی، خبرنگاران و دانشجویان می شد.


در راه دفاع از پرونده های حقوق بشری با چه مشکلاتی مواجه شدید؟
هر چه فعالیت هایم بیشتر می شد، حساسیت ها هم بر من بیشتر می شد. برای اولین بار در سال ١٣٨٥ در طی برگزاری کارگاه های حقوق بشر فرا خوانده شدم و از طرف ماموران امنیتی و هم چنین شورای تامین استان تذکرهایی گرفتم.
بعد از آن وزارت اطلاعات با من تماس گرفت و به من گفت که باید از کارهایی که انجام می دهم برایشان گزارش تهیه کنم که من به آن ها گفتم که من به کسی گزارش نمی دهم و شما رئیس من نیستید که از من گزارش بخواهید. ولی به تدریج فشارهایشان بر من بشتر شد و هرازگاهی من را احضار می کردند تا این که در سال ١٣٨٧ من را رسما متهم به اقدام علیه امنیت ملی و تبلیغ علیه نظام کردند و یک روز صبح به خانه ما آمدند و مرا بردند ولی به زندان منتقل نکردند اما تا ٧-٨ ماه پس از آن، هرهفته احضار و بازجویی می شدم.
فشارهای زیادی بر من وارد می کردند. از من می خواستند که از وکالت پرونده هایی که بر عهده گرفته ام، انصراف دهم. جوانانی که در دفتر من کار می کردند نیز تحت فشار بودند. آن ها را احضار می کردند و از آن ها می خواستند که با من همکاری نکنند. گاهی هم به موکلانم فشار می آوردند و از آنها می خواستند که من را از وکالتشان عزل کنند تا وضعیتشان بدتر نشود. مثلا یکی از موکلان من که یک فعال سیاسی و همجنسگرا بود را تحت فشار قرار داده بودند که اگر من را از پرونده اش عزل نکند، موضوع همجنسگرا بودندش را برملا می کنند. او هم خیلی صادقانه موضوع را با من مطرح کرد و من هم از پرونده اش خارج شدم.
گاهی هم فشارها از طرف خود وزارت دادگستری انجام می گرفت. من یک بار علیه سخنان آیت الله شاهرودی که وکلا را افرادی کارچاق کن و نادرست معرفی کرده بود، موضع گیری کردم و در جمع وکلا اعلام کردم که موضع گیری رئیس قوه قضاییه موضع گیری نادرستی است و اگر فسادی هست از طرف خود قوه قضاییه است که این هم سبب شد که فشارهای بیشتری از طرف خود دادگستری بر من وارد شود و از طرف حفاظت اطلاعات دادگستری هم بارها به من تذکر داده شد.
گاهی اوقات هم فشارها از طرف اعضای هیات مدیره کانون وکلا بود. یک بار درکانون وکلا سخنرانی با عنوان “جرایم علیه امنیت ملی” برای کارآموزان کردم. بلافاصله بعد از سخنرانی به من تذکر دادند که دیگر حق نداری برای کانون وکلا سخنرانی کنی و این اتفاق با همکاری بعضی از اعضاى وقت هیات مدیره کانون وکلا با وزارت اطلاعات صورت گرفت.
زمانى پرونده خانم افسانه رحمانی را بر عهده گرفته بودم که به مجازات سنگسار محکوم شده بود و حکمش هم در شعبه ٢٧ دیوان عالی کشور تایید شده بود در حالی که جمهوری اسلامی اعلام می کرد که ما هیچ حکم سنگساری نداریم. من در همان زمان مصاحبه ای در ارتباط با حکم سنگسار موکلم انجام دادم و این موضوع بلافاصله رسانه ای شد. دادستان شیراز درارتباط با همین پرونده من را فرا خواند و گفت که تو از این طریق اقدام علیه امنیت ملی کرده ای و به تدریج به حجم پرونده ام اضافه شد.
تا این که روزی صراحتا توسط بازپرس و معاون دادستان تهدید شدم و نهایتا به من گفتند که حکم بازداشتم آمده است. از طرف دیگر آن زمان ماموران وزارت اطلاعات برای بازداشت من به کانون وکلا مراجع کرده بودند و ظاهرا گفت و گویی با مسئولان در این ارتباط داشتند که من احساس کردم که با وجود پرونده های قبلی که علیه من باز شده و هیچ یک بسته نشده است، اگر این شرایط ادامه پیدا کند، خطرناک خواهد شد. مثلا در یکی از پرونده ها بازپرس پرونده به من گفت که پرونده من از پرونده موکلم بسیار ضخیم تر است. خلاصه هنگامی که متوجه شدم که شرایط بسیار وخیم است و احتمال دارد که سال های زیادی را بدون این که بتوانم فعالیتی انجام دهم پشت میله های زندان سپری کنم، در سال ٩٠ تصميم گرفتم از کشور خارج شوم.

برای خروج از کشور مشکلی نداشتید؟
خیر. چون که از ابتدای راهم می دانستم که ممکن است با مشکلات شدیدی مواجه شوم یک پرونده مهاجرتی باز کرده بودم از قبل که اگر یک وقت با مشکلی مواجه شدم نخواهم پناهنده شوم. البته نه که بخواهم بگویم پناهندگی بد است، اما من به آن علاقه ای نداشتم پس از قبل به فکر باز کردن یک پرونده مهاجرتی برای خودم و خانواده ام بودم و این پرونده مهاجرت سال ٩٠ نتیجه داد و من موفق شدم که کارت اقامت کانادا را داشته باشم و قبل از این که موفق به دستگیری من شوند به راحتی از کشور خارج شوم .

پس با این حساب ممنوع الخروج نبودید؟ 
خیر.

آیا اعضای خانواده تان به خاطر فعالیت های شما تهدید شدند؟
چون همسر و فرزندانم از مدتی قبل از حوادث سال ٨٨ از ایران خارج شده بودند خیر. اما برخی از بستگان و دوستانم به خاطر من تهدید شدند. هم چنین خانواده موکلانم نیز بارها تهدید شدند که اگر من وکالتشان را بر عهده بگیرم، پرونده شان سنگین تر می شود. این اواخر طوری شده بود که کسانی که می خواستند به ما وکالت دهند نگران این بودند که وکالت ما وضعیتشان را بدتر کند.

در حال حاضر در خارج از ایران به چه فعالیتی مشغول هستید؟ 
از وقتی که از ایران خارج شدم در حوزه های مختلفی شروع به نوشتن کردم از جمله خشونت خانگی، تبعیض علیه گروه های قومی و مذهبی و اعدام. در زمینه اعدام با شبکه جهانی علیه اعدام همکاری می کنم. با سازمان های مستقل حقوق بشری بیرون از ایران هم مثل تریبون آزاد وکلا همکاری دارم و عضو هستم.
می توانید در مورد نحوه همکاریتان با تریبون آزاد وکلا توضیح دهی؟
همکاری من از طریق ارائه مشاوره حقوقی به مردم و یادداشت های حقوقی است.

وضعیت حقوق بشر را به طورکلی در ایران چگونه ارزیابی می کنید؟ با آمدن آقای روحانی آیا اوضاع به نظرتان بهتر شده است؟
مساله حقوق بشر در ایران یک مساله بسیار ریشه دار و قدیمی است. با آمدن آقای روحانی تغییر ماهیتی زیادی رخ نخواهد داد و فضای چندانی برای حقوق بشر باز نخواهد شد به دو دلیل عمده: یک دلیل عمده اش آن است که ساختاری که درکشور وجود دارد، ساختاری مبتنی بر نقض حقوق بشر است و آقای روحانی نه توانایی و نه اراده تغییر آن ساختار را دارد. بنابراین تا این ساختار اصلاح نشود و ارزش های مذهبی و انسانی از یکدیگر تفکیک نشود، مساله حقوق بشر حل نخواهد شد.
و مساله دیگر مربوط به حوزه آموزشی است. ما در فرهنگ سازی و ایجاد بسترهای حقوقی با مشکل مواجهيم. مثلا اگر امروز بخواهیم به لغو مجازات اعدام که یکی از مهترین مسائل حقوق بشری است بپردازیم، علاوه بر موانع ساختاری با موانع فرهنگی نیز مواجه می شویم. یکی از راه های جان گرفتن مساله حقوق بشر از طریق جامعه مدنی فعال است. جامعه مدنی ایران به نوعی سرکوب شده است. البته دولت آقای روحانی امیدهایی را ایجاد کرده است که با تقویت بنیه های اقتصادی مردم و رفع بیکاری و نیازهای اولیه مردم، جامعه مدنی نیز خود به خود تقویت می شود و تقویت جامعه مدنی می تواند زمینه هایی را برای فعالیت های دانشجویی، زنان و دیگر جنبش ها فراهم سازد و از این جهت شاید بتوان اندکی به بهبودی اوضاع حقوق بشر امید داشت.

http://cshr.org.uk/human-rights-portal/2013

۱۳۹۲ بهمن ۱۶, چهارشنبه

نابازیگر حرفه ای


هر چه بیشتر می گذشت، بیشتر استعداد نابازیگر را تحسین می کردم. انگار که عمری بازیگر بوده، این قدر درنقشش خوب فرو رفته بود و این قدر هم نقشش به فیزیک بدنش می آمد که گویی بازیگر حرفه ای است. تازه آخر های سریال بود که فهمیدم که طرف دارد نقش خودش را بازی می کند. نقش خود فوتبالیستش را: پژمان جمشیدی. خوب البته این که خودت را هم بخواهی جلو دوربین بازی کنی، خودش کلی هنر می خواهد. به هر حال سریال طنز خوبی بود (منهای نقد هایی که البته به نقش بهاره راهنما دارم).

۱۳۹۲ بهمن ۱۵, سه‌شنبه

علاوه بر عدو، "اشتباه" توام با "رودربایستی" هم گاهی شود سبب خیر ...


  عصری خواستم بروم کلاس ایروبیک، اشتباهی سر از کلاس بوکس در آوردم. این را تازه یک ربع بعد از کلاس متوجه شدم. احتمالا به خاطر این که اول کلاس بوکس مثل کلاس ایروبیک با نرمش و موسیقی شروع می شد. بعد که مربی گفت دستکش های بوکس اتان را دستتان کنید تازه فهمیدم چه اشتباهی کرده ام. توی رودربایستی هم دیگه نتوانستم از کلاس خارج شوم. با ترس و لرز یک جفت دستکش برداشتم و چیزی نگفتم... یک ساعت بعد عاشق این کلاس شدم. با آن تصویری که من ازکلاس بکس همیشه در ذهنم داشتم از زمین تا آسمان فرق می کرد. نه خشن بود، نه خسته کننده. فکر کردم اگه به خاطر اشتباه و از روی رودربایستی نمی ماندم هیچ وقت این کلاس را کشف نمی کردم وهمیشه در ذهنم ازش تصویر یک کلاس خشن غیر جذاب را داشتم. خلاصه تصمیم گرفتم مرتب بروم. از عصری هم دارم به این فکر می کنم که چه کارهایی دیگه ای هستند که ممکن است خیلی دوستشان داشته باشم اما در تصورم چیز دیگری باشند. باید یک لیست بلند تهیه کنم...

۱۳۹۲ بهمن ۱۴, دوشنبه

از "تفنگ و چاقو" آن ها تا "نون و گلدون" ما



در چند سال اخیر در سمینار ها و کارگاه های حقوق بشر مختلفی شرکت کرده ام و فیلم ها و مستندهای زیادی هم با موضوع "صلح" دیده ام اما بدون اغراق بگویم " نون و گلدون" یکی از تاثیرگذارترین فیلم هایی است که تا به حال در زمینه دیده ام. علاوه بر سینماهای ایران بی شک جایش در جشنواره فیلم اورشلیم و سایر کشورهایی که به نوعی درگیر جنگ و یا اختلافات داخلی هستند، خالی است. فعلا واژه ای برای توصیف حالی که از دیدن صحنه آخری که تفنگ سرباز جوان، گلدان شد و چاقو محسن، نان پیدا نمی کنم. راستی در فیلم " بابا فیلم دارد"، گفت سینما جادو است؟