۱۳۹۱ اسفند ۵, شنبه

این دو زن



من سلطنت طلب نیستم ، یعنی راستش هیچ نظامی طلب نیستم . من " مطالبه محور " هستم. فرد و نظام برای من " موضوعیت " ندارند، بلکه تنها  "طریقیت"  دارند. هر کدام که بهتر بتوانند مطالبات مدنی و سیاسی یک نظام دموکراتیک را برآورده کنند، من به آن فرد و نظام رای می دهم. اگر یک روزی در ایران، انتخابات آزاد برگزار بشود، ممکن است به رضا پهلوی رای بدهم ، ممکن هم هست به محمد خاتمی رای بدهم. بستگی دارد به این که کدام را صادق ترو توانا تر تشخیص دهم
  .
همه اینها را گفتم که برسم به این که من  " سلطنت طلب " نیستم . با این وجود، خیلی لذت بردم از فیلمی که این هفته از  برنامه آپارات بی بی سی فارسی پخش شد. فیلم، مستندی بود تحت عنوان " ملکه و من" از کارگردان ایرانی مقیم سوئد " ناهید سروستانی" . فیلمساز که اتفاقا در جوانی کمونیست و مخالف نظام شاهنشاهی بوده، در کودکی، شیفته فرح دیبا گشته . کودکی که با پنج خواهر و برادرو پدر علیل اش زندگی کرده و مادری که باید خرج همه خانواده را تامین می کرده است . ناهید تعریف می کند از روزهایی که از مدرسه به خانه می آمده وغذایی در خانه موجود نبوده  ولی در همان روزها ناهید در تلویزیون کوچک خانه می دیده تصویر فرح شیک پوش و زیبا را که چگونه با دختر کوچکش، لیلا بازی میکرده و دنبالش می دویده و در دلش آرزو میکرده که ای کاش مادرش هم به مانند فرح می بود . به تدریج که گرایشات کمونیستی در وی شکل میگیرد، شاه را عامل بدبختی ایران دانسته و علیه نظام شاهنشاهی مبارزه می کند . با پیروزی انقلاب و اعدام و سرکوب شدید مخالفین سیاسی نظام [ اعم از کمونیست ها از جمله برادرش] متوجه بیهودگی انقلاب شده و نهایتا از ترس جان به ناچار کشوررا ترک می کند . اما در کشور مهاجر پس از چندین ساله ، با دیدن عکس فرح دوباره ضمیر کودکی ناهید به یاد شخصیت محبوب دوران کودکی اش می افتد و این بار تصمیم می گیرد که فرح را پیدا کرده و از وی فیلمی بسازد  ... البته که ناهید در این راه ، مسیر آسانی را در پیش ندارد . این که چگونه با وجود پیشینه کمونیستی اش [ و مصاحبه هایی که در این زمینه داشته] ، می تواند  فرح را به درست کردن فیلمی از او راضی کند و هم چنین تضادهای درونی فیلم ساز ، تم اصلی داستان را تشکیل میدهد ... درجایی فیلمساز اذعان می کند که دیگر او نیست که فیلم را پیش می برد، بلکه فیلم است که او را هدایت می کند
 ...
با این که سلطت طلب نیستم ولی از شخصیت ساده و گرم فرح خیلی خوشم آمد. ملکه ای که در ٤٠ سالگی بیوه شد، تبعیدی شد و اگر همه اینها کافی نبود، خود کشی دو فرزند، قطعا میتوانست کمرش را بشکند که نشکست. هم چنان با انرژی به فعالیت هایش ادامه می دهد ، در جایی ناهید میگوید :  "من خسته شدم، فرح هم چنان مشغول جنب و جوش است " [ نقل به مضمون] .
فرح دیبا ، زنی معمولی می شود از جنس ناهید و من وقتی از روز خواستگاری همسرش از وی تعریف میکند. با گذشت این همه سال ، هم چنان برق چشمانش را  در هنگام تعریف آن روز، می توان حس کرد.
فرح ، از آبنباتی میگوید که یک بارکه تنها بوده به گلوش پریده و نزدیک بوده که نفس اش را بند بیاورد و بعد به شوخی می گوید : " همیشه می خواستم قهرمانانه بمیرم خیلی بد میشد با یک آب نبات می مردم  ... " ]
لابد فرح هم، به مانند ناهید ، "به سخت جانی خود این گمان نبود"
پ.ن- عکس از صفحه فیس بوک آپارات

۱۳۹۱ اسفند ۲, چهارشنبه

My article on the Fear of the Iranian Government from the Indepednat Media Outlets ( BBC Perisan, RoozOnline, Radio Farda, etc) working Outside Iran, [but NOT the Opposition Media Outlets : MKO, etc ]

 چهارشنبه ۲ اسفند ۱۳۹۱

وحشت تهران از رسانه های آزاد

نرگس توسلیان

پس از آن که، عده ای از خبرنگاران ایرانی به اتهام همکاری با رسانه های خارج از ایران، از جمله بی بی سی، دستگیر شدند، شاهد برخی اظهارنظرهای نادرست، نه تنها از سوی اجزای حکومت، بلکه حتی از سوی برخی از منتقدین بودیم اما به نظر می رسد هنوز بخش هائی نیاز به توضیح بیشتر دارد. اعلامیه دوم وزارت اطلاعات نشان از آن دارد که هر چه حلقه محدودیت ها و سانسور و حذف در رسانه های داخلی بیشتر می شود به همین نسبت بدگمانی نسبت به رسانه های خارج از کنترل آنان هم گسترش می یابد.

 
به گفته یک استاد اروپائی ارتباطات "در کشورهای اقتدارگرا، از آن جا که تشکیلاتی برای دروازه بانی خبر و تصفیه اخبار و جلوگیری از اخبار مخالف وجود دارد، و از آن جا که هدایت جامعه و خبرسازی بخشی از فعالیت سازمان حکومتی در این جوامع است، این حکومت ها با همان چشم به رسانه ها خارج از کنترل خود نگاه می کنند. در اتحاد جماهیر شوروی سابق، چین، کوبا، کره شمالی، برمه، ایران و شیخ نشین های عربی چنین مواردی وجود دارد".

فازع از این نگاه حرفه ای و علمی، در مورد خاص کشور ایران باید گفت یکی از علل جبهه گیری مدام حکومت های اقتدارگرا با رسانه های خارج از کنترل خود آن جاست که این ها چیزهای بسیاری برای پنهان کردن دارند و مانند حجم اطلاعاتی که مهر محرمانه بر آن می زنند، تناسبی با کشورهای مردم سالار ندارند. وحشت از افشاشدن این محرمانه هاست که آنان را در موقعیتی قرار می دهد که همیشه باید یا در صدد خرید رسانه های خارج از کنترل خود برآیند و یا آنان را محدود و حذف و کارکردن برای آنان را ممنوع اعلام کنند.

 
اما از همه دلایل علمی و عقلی برای دور تازه پرونده سازی برای روزنامه نگاران ایرانی که بگذریم به دلایلی برمی خوریم که این دوره از پروژه سازی سازمان های اطلاعاتی حکومت را معنا می بخشد. از دید حکومت تهران، تمامی رسانه هائی که در کنترل این حکومت نیستند دشمن اند. چرا که تعریف رسانه در دستگاه حکومتی ایران جز این نیست که یا برای ماندگار کردن حکومت آمده یا برای برکندن آن، مانند تفنگی است که وقتی شلیک می کند، یا سینه دوست را هدف می گیرد یا دشمن.

 
اما از یک نگاه دیگر حکومت جمهوری اسلامی در مورد بخش اصلی رسانه های آزاد فارسی زبانی که از خارج از کشور پخش می شود به درست نگران است و می پندارد آن ها مخالف هستند. اما گرفتاری آن جاست که اتفاقا در اعلامیه وزارت اطلاعات نکته ای هست که نشان می دهد این نوع رسانه ها هدف دستگیری ها و تبلیغات حکومت نیستند بلکه برعکس منظور آن رسانه هائی است که چون اوپوزیسیون نیستند و الزاما اخبار علیه جمهوری اسلامی را پخش نمی کنند با اقبال مردم روبرو شده اند. رسانه هائی که اصرار دارند با کارشناسانی در داخل کشور گفتگو کنند مانند بی بی سی، صدای آمریکا، رادیو فردا و روزآن لاین هدف فشار ها و پرونده هائی شده اند چرا که از سوی مردم ایران بیشتر دنبال می شوند.
از قضا رسانه هائی که به گروه های به طور مشخص هوادار انقلاب و براندازی جمهوری اسلامی هستند چندان تهران را نگران نمی کنند. چنان که تاکنون اعلامیه ای علیه تلویزیون و تبلیغات مجاهدین خلق پخش نشده است.

 
همین یک نکته شاید موجب شود که اوپوزیسیون جمهوری اسلامی به فکر افتد. حکومتی که ریزش شدید نیرو یافته و نه انسنجام پیشین را دارد و نه این که هواداران جان بر کف حمایتش می کنند، چرا در این موقعیت که وضعیت جهانی هم آماده است نمی تواند کاری کند که رسانه هایش برای نظام خطرناک جلوه کنند. یکی از اصلی ترین پاسخ ها به این سئوال "نظریه فقدان اپوزیسیون متحد" است. گروه های اپوزیسیون جمهوری اسلامی [از چپ و سلطنت طلب گرفته تا جمهوری خواه و مجاهد و تجزیه طلب] نتوانسته اند به یک همسوئی اصولی دست یابند یا بر شورای یا اهدافی مشترک به توافق برسنداین درست است که ریشه اختلاف بین نیروهای مخلتف اپوزیسیون به عواملی متعددی نسبت داده شده است که از جمله می توان به عدم توافق بر نوع حکومت [ اسلامی یا سکولار، جمهوری یا پادشاهی، مرکزی یا فئودالی] اما باید در نظر داشت که همین امر می توان یک رسانه معتبر و سالم و مطلع را تغذیه کند و نظرهای گروه های مختلف اوپوزیسیون را هم منعکس سازد.

 
کارشناسان به نکته دیگری هم اشاره می کنند که نبود روحیه کار گروهی در میان ایرانیان است که این را می توان جدی گرفت.[توجه داشته باشیم که ایرانیان در ورزش های فردی مانند کشتی و بکس همواره موفق تر از ورزش های گروهی بوده اند]، روحیه قهرمان پروری و سپردن کار به یک نفر بدون نظارت و پی گیری [ و به تبع آن، سر خوردگی از عدم موفقیت آن شخص در برآورد خواسته ها ] و فقدان تفکر "مطالبه محوری" اشاره کرد

 
نکته غیر قابل انکار آن است که جمهوری اسلامی، بیشترین نفع را از عدم اتحاد و تفرقه بین نیروهای اپوزیسیون این سال ها برده است و یک رسانه که بین گروه های اوپوزیسیون از اعتباری یکسان برخوردار باشد پاشنه آشیل نظام است و از دید نظام همان جا می نشیند که الان بی بی سی فارسی نشسته که تمامی حواس حکومت را به خود اختصاص داده است. یادم باشد ائتلافی که می توان با پدیدار شدن یک رسانه جدی ایجاد شود چنان برای تهران ملهک است به اذعان خود وزارت اطلاعات همواره بخش قابل توجهی از فعالیتش، صرف اختلاف افکنی بین نیروهای مخالف می شود. از نمونه های بارز آن از جمله می توان به مورد "محمد رضا مدحی" اشاره کرد. در خرداد سال پیش، مستندی تحت عنوان "الماسی برای فریب" از صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران پخش شد که در آن ادعا شده بود محمد رضا مدحی، مامور جمهوری اسلامی در تشکیلات اپوزیسیون نفوذ و طرح "دولت در تبعید" برملا و خنثی کرده است. وزارت اطلاعات سپس با افتخار عنوان کرد که مطرح شدن این پروژه سبب شد که عناصر اپوزیسیون به فحاشی علیه هم پرداخته و یکدیگر را به مدحی شماره ٢ و ٣ متهم کنند. ادعائی که ناگفته پیداست پوچ بود چنان که بعد از چندی آشکار گردید که مدحی در زندان جمهوری اسلامی است.

اما وزیر اطلاعات جمهوری اسلامی نیز روز ٢٤ تیر ماه ١٣٩٠ اعلام کرد که "ایجاد تردید و شکاف در جریان های ضد انقلاب های خارج نشین از جمله تازه ترین اقدامات وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی ایران است. فارغ از این که این ادعا در دوره های گذشته هم وجود داشته اما می توان گفت همواره در دستور بوده است. پس پیداست که اهمیتی اساسی دارد."

 
اما این که چرا رسانه های فارسی زبان اینک و ناگهانی در معرض یک سلسله اتهام قرار گرفته و گروهی از روزنامه نگاران منقد دولت به همین بهانه واهی دستگیر شده اند باید گفت که این ادامه پروژه زیر فشار گذاشتن کارکنان این رسانه هاست. از میزان فعالیت سایبری که با هزینه سرسام آور و تجهیزاتی وارداتی صورت می گیرد و تعداد غیرقابل تصور سایت ها و وبلاگ هائی که به منظور خبر سازی علیه کارکنان این رسانه ها تاسیس شده اند می توان دریافت که حکومت به شدت از جهت داخلی دچار مشکل شده و خود را در آستانه فروپاشی می بیند. وگرنه چرا ده ها حکومتی که جمهوری اسلامی شب و روز علیه آن ها برنامه می سازد و پخش می کند و در تهران با هزینه سرسام آور از شهروندانشان سیمینار و جشنواره و گردهم آئی می سازد به اصطلاح ککشان هم نمی گزد. جواب ساده این است که آن ها در خطر نیستند و جمهوری اسلامی در خطر انهدام است.

 
حلقه نارضائی ها برگردن جمهوری اسلامی چندان تنگ شده که مدتی است حتی کمپین های مرسوم در جهان هم برای کنشگران اجتماعی [نه الزاما سیاسی] دشوار شده است. حتی فعالیت های خیرخواهانه به مردم فقیر و محروم هم از دید حکومت معنای دیگر دارد چنان که برادران علائی نتوانستند پروژه خود را در مبارزه با ایدز جلو ببرند و هدی صابر هم کشته شد در حالی که صدها جوان در پروژه او در بلوچستان یاد می گرفتند که چقدر برای کشورشان مفید باشند و قاچاقچی نشوند.

یک سوی دیگر این ماجرای وظیفه ای است که از جهت شهروندی در برابر مردم قرار می گیرد. مردمی که به اندازه خبرنگاران و روزنامه نگاران شناخته شده و زیر نگاه نیستند. از این پس هر شهروند یک رسانه معنای درست می یابد. با شدت گرفتن سانسور و افزایش فشار و سرکوب، خبررسانی و فعالیت کمپینی در ایران، شهروندان هستند که باید خبرهای حساس را به رسانه های ازاد برسانند. به شهادت بسیاری از زندانیان سیاسی و عقیدتی، اطلاع رسانی و فشار بین المللی در آزادی و یا بهبود شرایط درون زندان، تاثیر بسزایی داشته است. حال، در حالتی که، اطلاع رسانی در برخی زمینه ها در رسانه های داخل از کشوررسما و قانونا ممنوع اعلام شده است و خانواده ها نیز از بیم تهدید های نهاد های امنیتی که "اگر صحبت کنی، آن یکی فرزندت را هم دستگیر میکنیم"، به اجبار سکوت اختیار کرده اند، خبرنگاران و فعالان خارج از کشورمی توانند نقش مهمی در این زمینه ایفا کنند. علاوه بر آن، نکته ای در برابر کنشگران سیاسی قرار می گیرد که مراقب باشند به دلیل اختلافات سلیقه ای و عقیده ای به دام حکومت در نیفتند و در مخالفت های خود رقیب را "انسان هایی تکیه زده بر خانه های امن حقوق بشر" ننامند. ستون های ویژه نشریاتی مانند کیهان باید دید از کدام خبرها تغذیه می کنند همان جا پاشنه اشیل کنشگران سیاسی و حقوق بشری است. برای گریز از بحث های نامربوط و اختلاف برانگیز، شاید بتوان "مطالبه محوری" را ریسمانی قرار داد که با توسل به آن، از گفتمان و چالش های نامربوط به مطالبات اصلی پرهیز و موجبات خشنودی وزارت اطلاعات را پیش از این فراهم نکرد.

 
* مطالبه محوری، وام گرفته از مقاله عمار ملکی.




--------------------------------------------------------------------------------





۱۳۹۱ بهمن ۲۹, یکشنبه

مراسم عقد اصلا گریه نداره ..



فقط آن جاش که مامان احساساتی میشه و بغض میکنه ، خاله اش وقتی بغلت میکنه بگه " خوش آمدی به جمع ما عزیزم " صداش میلرزه  و وقتی پدر را صدا می کنند ، عمو یواشکی اشکش را پاک میکنه و به جاش بلند میشه ... همان جا است فقط که باید حواست را پرت کنی که اشکهات ، آرایش ات را بهم نزنه و محضردار کارش را تمام کنه و عکاس هم یکی  یکی عکسهاش را بگیره ...

۱۳۹۱ بهمن ۲۶, پنجشنبه

بخش فارسی کتاب خانه ، قطعا جای درس خواندن نیست!



یکی از سخت ترین کارهای تز ، قطعا می تواند این باشد که برای پیدا کردن چند تا کتاب به بخش فارسی کتاب خانه سر بزنی و حواست هم ،همچنان جمع کارت بماند و یک دفعه ای کتابی جلویت سبزنشود که پرتت کند به بیست سال پیش ...یا مثلا به طور کاملا اتفاقی به کتاب شعری برنخوری که شاعرش را تا آن لحظه تنها به عنوان کارگردان می شناختی بعد فیل ات یاد تمام فیلم ها و خاطرات آن سال ها بکند ...و الخ . خلاصه تا به کتاب های مورد نظربرسی ، دیگر آخر وقت شده و کم کم باید شال و کلاه کنی .خوب فردا هم روز خدا است ، البته نه در بخش فارسی کتاب خانه ...




روز عشاق که نه ، ' روز دوستداران ' مبارک باد

دوست داشتن برتر از عشق است!
دکتر علی شریعتی


 
عشق یک جوشش کور است و پیوندی از سر نابینایی. اما دوست داشتن پیوندی است خودآگاه و از روی بصیرت روشن و زلال. عشق بیشتر از غریزه آب می خورد و هرچه از غریزه سر زند بی‌ارزش است و دوست داشتن از روح طلوع می‌کند و تا هر جا که یک روح ارتفاع دارد، دوست داشتن نیز همگام با آن اوج می‌یابد.

عشق در غالب دل‌ها، در شکلها و رنگهای تقریبا مشابهی، متجلی می‌شود و دارای صفات و حالات و مظاهر مشترکی است، اما دوست داشتن در هر روحی جلوه‌ای خاص خویش را دارد و از روح رنگ میگیرد و چون روح‌ها، برخلاف غریزه‌ها، هر کدام رنگی و ارتفاعی و بُعدی و طعم و عطری ویژه خویش دارد، می‌توان گفت که به شماره هر روحی، دوست داشتنی هست.

 
عشق با شناسنامه بی‌ارتباط نیست و گذر فصل‌ها و عبور سالها بر آن اثر می‌گذارد، اما دوست داشتن در وَرای سن و زمان و مزاج زندگی می‌کند و بر آشیانه بلندش، روز روزگار را دستی نیست...

 
عشق در هر رنگی و سطحی، با زیبایی محسوس، در نهان یا آشکار، رابطه دارد. چنانچه شوپنهاور می‌گوید

"شما بیست سال بر سن معشوقتان بیافزایید، آنگاه تأثیر مستقیم آن را بر احساس‌تان مطالعه کنید"!

 
اما دوست داشتن چنان در روح غرق است و گیج و جذب زیبایی‌های روح که زیبایی‌های محسوس را به گونه‌ای دیگر می‌بیند.
عشق طوفانی و متلاطم و بوقلمون صفت است، اما دوست داشتن آرام و استوار و پر وقار و سرشار از نجابت.
عشق با دوری و نزدیکی در نوسان است. اگر دوری به طول انجامد ضعیف می‌شود، اگر تمام دوام یابد به ابتذال می‌کشد، و تنها با بیم و امید و تزلزل و اضطراب و "دیدار و پرهیز"، زنده و نیرومند می‌ماند.
اما دوست داشتن با این حالات ناآشنا است . دنیایش دنیای دیگری است.
عشق جوششی یک جانبه است. به معشوق نمی‌اندیشد که کیست ؟! یک "خود جوشی ذاتی" است ، و از این رو همیشه اشتباه می‌کند و در انتخاب بسختی می‌لغزد و یا همواره یک جانبه می‌ماند و گاه ، میان دو بیگانه ناهمانند، عشقی جرقه می‌زند و چون در تاریکی است و یکدیگر را نمی‌بینند ، پس از انفجار این صاعقه است که در پرتو روشنایی آن، چهره یکدیگر را می‌توانند دید و در اینجاست که گاه، پس از جرقه زدن عشق، عاشق و معشوق که در چهره هم می‌نگرند، احساس می کنند که همدیگر را نمی‌شناسند و بیگانگی و ناآشنایی پی از عشق - که درد کوچکی نیست - فراوان است.
اما دوست داشتن در روشنایی ریشه می‌بندد و در زیر نور سبز میشود و رشد میکند و از این روست که همواره پس از آشنایی پدید می‌آید، در حقیقت، در آغاز دو روح خطوط آشنایی را در سیما و نگاه یکدیگر می‌خوانند، و پس از "آشنا شدن" است که خودمانی می‌شوند، - دو روح ، نه دو نفر، که ممکن است دو نفر با هم در عین رو در بایستی‌ها، احساس خودمانی بودن کنند و این حالت بقدری ظریف و فرّار است که بسادگی از زیر دست احساس و فهم می‌گریزد - و سپس طعم خویشاوندی، و بوی خویشاوندی، گرمای خویشاوندی، از سخن و رفتار و آهنگ کلام یکدیگر احساس می شود و از این منزل است که ناگهان، خود بخود ، دو همسفر بچشم می‌بینند که به پهن دشت بی‌کرانه مهربانی رسیده‌اند و آسمان صاف و بی لک دوست داشتن بر بالای سرشان خیمه گسترده است و افقهای روشن و پاک و صمیمی "ایمان" در برابرشان باز می‌شود و نسیمی نرم و لطیف - همچون یک معبد متروک که در محراب پنهانی آن، خیال راهبی بزرگ نقش بر زمین شده و زمزمه درد آلود نیایش‌اش ، مناره تنها و غریب آن را به لرزه می آورد.
هر لحظه پیام الهام‌های تازه آسمان‌های دیگر را بهمراه دارد و خود را، به مهر و عشوه‌ای بازیگر و شیرین و شوخ، هر لحظه، بر سر و روی این دو میزند.
عشق، جنون است و جنون چیزی جز خرابی و پریشانی "فهمیدن" و "اندیشیدن" نیست. اما دوست داشتن ، در اوج معراج‌اش، از سر حد عقل فراتر می‌رود و فهمیدن و اندیشیدن را نیز از زمین می‌کند و با خود به قله بلند اشراق میبرد.
عشق زیبایی‌های دلخواه را در دوست می‌آفریند و دوست داشتن زیبایی‌های دلخواه را در "دوست" میبیند و می‌یابد.
عشق یک فریب بزرگ و قوی است و دوست داشتن یک صداقت راستین و صمیمی، بی انتها و مطلق
عشق بینایی را میگیرد و دوست داشتن میدهد.
عشق در دریا غرق شدن است و دوست داشتن در دریا شنا کردن


پ.ن.- عکس از یکی از دکه های مترو لندن









۱۳۹۱ بهمن ۲۴, سه‌شنبه

تیراندازی به افراد بی پناه، خلاف ضوابط حقوق بشر است


واکنش شیرین عبادی به حمله موشکی به کمپ لیبرتی

تیراندازی به افراد بی پناه، خلاف ضوابط حقوق بشر است
سه شنبه ۲۴ بهمن ۱۳۹۱ - ۱۲ فوريه ۲۰۱۳
شیرین عبادی، مدافع حقوق بشر و برنده نوبل صلح در سال ۲۰۰۳ گفت: "اقدامات یک سازمان در گذشته نمی تواند مجوز یورش به پناهجویان غیرمسلح باشد."

براساس اخبار منتشر شده، کمپ لیبرتی در نزدیکی بغداد، پایتخت عراق که محل نگهداری اعضای سازمان مجاهدین خلق است در روز بیست و یکم بهمن ماه 1391 هدف حمله موشکی و خمپاره‌ای قرار گرفت که در این حمله، 5 نفر کشته و تعدادی نیز مجروح شدند.

خانم عبادی در گفت و گوی کوتاهی با سایت کانون مدافعان حقوق بشر، با بیان اینکه "تیراندازی و یورش مسلحانه به افراد بی پناه، خلاف ضوابط حقوق بشر و مغایر با اصول انسانی است"، حمله موشکی و خمپاره‌ای به کمپ لیبرتی را محکوم کرد.

این مدافع حقوق بشر در همین خصوص گفت: "اینگونه اعمال که امنیت و جان تعدادی از شهروندان ایرانی را نشانه رفته است، افرادی که قبلا نیز مورد قهر حکومت عراق قرار گرفته بودند، دلیلی بر بی ثباتی کشوری است که این اردوگاه در آن قرار دارد."

همچنین خانم عبادی اولین وظیفه هر حکومتی از جمله دولت فعلی عراق را حفظ نظم و برقراری امنیت عنوان کرد و گفت: "متاسفانه ما هر روز در عراق شاهد عملیات تروریستی هستیم و این امر نشان از آن دارد که دولت نوری مالکی از برقراری نظم و آرامش در این کشور ناتوان است."

این مدافع حقوق بشر در این خصوص با اشاره به حمله موشکی اخیر به کمپ لیبرتی که محل اسقرار تعدادی از شهروندان ایرانی است، گفت: "اگر این امر به دستور و اشاره حکومتی غیر از حکومت عراق صورت گرفته باشد، مسئولیت کابینه نوری مالکی دو چندان می شود، زیرا به سایر کشورها اجازه دخالت در امور داخلی کشور خود را داده است، آنهم به این صورت وحشیانه.

در سال ۲۰۰۹ میلادی، مسئولیت حفاظت از اردوگاه محل استقرار اعضای سازمان مجاهدین خلق به دولت عراق واگذار و این کشور متعهد شد که با ساکنان آن طبق قوانین عراق رفتار کند.

از همین رو خانم عبادی توجه مقام های مسوول حکومت عراق را به این نکته جلب کرد که مسئولیت حفظ جان ساکنین کمپ لیبرتی برعهده دولت عراق است که باید به نحو احسن صورت پذیرد.
















۱۳۹۱ بهمن ۲۲, یکشنبه

بزرگ خاندان ما، " یک ساله" شد



بزرگ خاندان ما ، کمی زودتر یک ساله شد. کمی زودتر چون مامان آن موقع امریکا بود و بچه ها تصمیم گرفتند که جشن اشان را یکی دو هفته زودتر بگیرند که مادربزرگ مادری هم حضور داشته باشد. به غیر از مادربزرگ، عمه جان که ساکن همان شهر هستند و پسر خاله مادر که منزلت و جایگاه دایی را دارند البته ،هم ازاعضای فامیل حضور داشتند. سایر اعضاء خانواده از جمله خاله بزرگوار، عمو و مادربزرگ پدری به خاطرسکونت دردیگر قاره ها ، امکان شرکت در مجلس جشن و سرور را پیدا نکردند که به شهادت حاضرین جایشان بسی خالی بود. مهمانی با حدود شصت مهمان برگزار گردید. به شوخی به نگار میگم : " تولد یک سالگیش شصت نفر دعوت کردی ، تولد ١٠ سالگیش چند نفر میخواهی دعوت کنی ؟ لابد اقلا ١٦٠ نفر ." میگه : نه فقط تولد یک سالگی رسم است که مهمانی بزرگ می گیرند. سال های دیگر از این خبر ها نیست." البته مطابق گزارشات واصله  بزرگ خاندان از حضور این همه جمعیت ترسیده و خیلی حضوری در مجلس بزم و شادی نداشته اند . از بین این همه عکسی که عکاسان خبری مجلس گرفتند، یک عدد عکس هم یافت نشد که همه اعضای فامیل خوب افتاده باشند و سایر مهمانان هم در پشت عکس نباشند . این بهترینشان بود که این جا میگذارم با پوزش از خواهر محترم که کمی بد افتاده ولی به جان خودش که میخواهم دنیاش نباشد از بین آن همه عکسی که فرستادند، این در مجموع بهترینش بود.


۱۳۹۱ بهمن ۱۹, پنجشنبه

Engaged ...

می خواستم روز ولنتاین ( عشاق ) اعلام کنم، ولی هم حلقه هامان امروز رسید، هم جواب ویزای کار علی امروز آمد ...
پس به اندازه کافی برای تقسیم شادی بهانه دارم امروز 

۱۳۹۱ بهمن ۱۷, سه‌شنبه

اول باید درسم را تمام کنم ! ..

 این سال آخر که بیشتر باید روی تز ام کار کنم و به خودم قول دادم که هیچ کار دیگه ای نکنم، کلی پیشنهاد پروژه گرفتم که برخی هایشان را هم واقعا دوست دارم ، منتها میدانم این چند ماه دیگر وقتش نیست که همین طوری هم به زور ذهنم را متمرکز می کنم روی این تز لعنتی . بس که در این چند ماه هی لبخند زدم و گفتم " به ، به، چه پروژه خوبی ، چقدر عالی ، فقط متاسفانه در حال حاضر به شدت مشغول تزم هستم و باید درسم را تمام کنم" احساس دختران دم بخت سریال های تلویزیون ایران را پیدا کردم " که اول باید درسم تمام بشه "


  



حقوق بشر ما و حقوق بشر قاضی مرتضوی


سعید مرتضوی دیشب دستگیر شد. کسی که در طول دوران قضاوتش ، تعداد کثیری از روزنامه نگاران و فعالین حقوق بشر را روانه زندان کرد . اندر افتخارات (!) این قاضی القضات همین بس که کمیته بررسی و تحقیق مجلس ششم ، وی را متهم درجه اول قتل زهرا کاظمی ( همان خبرنگار ایرانی- کانادایی که به شهادت پزشک معالج اش بر روی سرتا سربدنش آثار ضرب و شتم شدید، شکنجه و تجاوزجنسی مشهود بود ) معرفی کرد. با شنیدن خبر دستگیری مرتضوی قطعا خوش حال شدم ، که حبس در نظرم کمترین مجازات برای افرادی چون مرتضوی است.

دیشب فضای مجازی پرشده بود از شادی خبر دستگیری مرتضوی که بی شک مرهمی بود بر خاطرات تلخ اشان . امروز صبح اما ، در کنار خوشی های دیشب ، بحثی دیگری نیز مطرح گشت مبنی بر این که مرتضوی هم زندانی سیاسی است چون که به خاطر دعوای برادران لاریجانی و احمدی نژاد به زندان افتاده است ، پس انصاف حکم می کنم که همانند سایر زندانیان عقیدتی -سیاسی، خواستار حقوق بشر وی نیز در زندان ( از قبیل حق دسترسی به وکیل، حق ملاقات، تلفن و...) باشیم که حقوق بشر برای همه انسانها است و نه فقط برای انسان های شریف جامعه . راستش اصلا مطمئن نیستم با وجود پرونده هایی که مرتضوی دارد بتوان تنها به صرف قرار گرفتن در دعوای احمدی نژاد و لاریجانی ها ، وی را زندانی سیاسی قلمداد کرد .

ولی خوب سعید مرتضوی اکنون زندانی است . به هر حال " بشر " است هر چند از نوع " پست" و "رذل " اش . به عنوان یک فعال حقوق بشری که قسمتی از کارآموزی اش را هم در دادگاه بین المللی کیفری سپری کرده، می دانم که در حقوق بشر و حقوق جزای بین الملل حد اکثر مجازات برای جنایتکاران جنگی که بزرگترین ناقضان حقوق بشر محسوب می شوند، حبس ابد است و باز به یاد می آورم زندان متهمین به جنایات جنگی را که شامل سوییت هایی بزرگ با تمامی امکانات رفاهی در حد هتل های چند ستاره بودند . می دانم که حقوق بشر، حقوق " بشر " است و نه حقوق " بشرهای خوب" پس به حکم عقل چاره ای نمی بینیم جز آن که در ظاهر با نظر گروه دوم موافقت کنم.

اما، خوب باز هم از حقوق بشر خودم می دانم که هر طور که خواستم در درون خویش ابراز احساسات کنم و یواشکی کیف کنم از زندانی شدن مرتضوی واین که الان چه حالی دارد از تصور این که حتی یک صدم بلاهایی را که سر زهرا کاظمی آورد، سرخودش بیاورند . راستی ، آقای مرتضوی خوبی ؟ خوشی ؟ کم و کسری نداری ؟







۱۳۹۱ بهمن ۱۳, جمعه

از درد و دل های یک دانشجوی مرحله Writing Up تز

" نوشتن " از خواندن سخت تر آمد پدید ، " ویرایش " از نوشتن بسی " هولناک تر ...








وقتی امام نداشتیم ..

متن زیر، نامه یک " سلطنت طالب " نیست، نامه یک " مجاهد خلقی " و " چپ کمونیست " هم نیست. نامه یکی از انقلابیون پر و پا قرص است به نام محمد نوری زاد که از آرزوی اش می گوید: این که ای کاش انقلاب نمی کردند ....

وپ.ن - نامه را که می خواندم بی اختیار یاد بازی دوران کودکی و شعری که باهاش می خواندیم افتادم " وقتی امام نداشتیم، چه روزگاری داشتیم ... "

ای کاش انقلاب نمی کردیم!
 

گفتن این “ای کاش” برای همچو منی بسیار ناگوار است. اما می گویم برای آنانی که درپی انقلابند. معتقدم: دگرگونی های ناگهانی – بی آنکه از رشد و پختگیِ جمعی بهره مند باشند – هدردهنده ی سرمایه های ملی اند. این دگرگونی های ناگهانی، هم جمعیت نخبگان و شایستگان را از پا درمی آورند و به حاشیه می برند، و هم اندوخته های ملی و مالی کشور را ضایع می کنند.

براستی اگر در سال پنجاه و هفت انقلاب نمی کردیم، اکنون – در سال نود و یک شمسی – در کدام نقطه و در کجا ایستاده بودیم؟

اگر انقلاب نکرده بودیم، امروز حداقل پنج نیروگاه هسته ایِ پیشرفته در پنج نقطه از کشورمان دایر بود. این نیروگاهها با آنکه پیمانکارانشان آلمانی ها و ژاپنی ها بودند، علاوه بر تأمین برق، سطح علمی ما را خواه ناخواه ارتقا می بخشودند. و همچنین سطح مشاغل حرفه ای و علمیِ متخصصین ما را، و مرتبتِ جهانیِ اندیشمندان ما را.

 اگر انقلاب نشده بود، امروز وزنِ علمیِ دانشگاههای ما در مقایسه با دانشگاههای مطرح خاورمیانه و حتی شرق آسیا، از رتبه و اعتبار قابل اعتنایی برخوردار بود. همچنانکه میانگین سطح علمی دانشگاههای تهران و شریف (آریامهر) و شیراز و اصفهان و مشهد و تبریزدر سال پنجاه و شش بسیار فراتر از سطح علمی دانشگاههای مطرح منطقه بود.

 اگر انقلاب نکرده بودیم، امروزه ظهور چند بچندِ شخصیت های برجسته و نام آور ایرانی در زمینه های علمی و فرهنگی و اقتصادی و هنری، نام ایران را در اذهان مردمان جهان با احترام و تواضع همراه کرده بود. همچنانکه در این سی و سه سال، ما انقلاب کرده ها، عمدتاً از تربیت شدگان و فراورده های علمی و تخصصیِ رژیم گذشته در اغلب زمینه ها سود برده ایم و بر سر جهانیان منت نهاده و فخر باریده ایم. حتی روحانیان انقلاب کرده ی ما نیز تربیت شده در فرهنگ آن دوره بوده اند و از همان فرهنگ بهره ها داشته اند. بهره ای که در این سالها هرگز نصیب کسی نشد. آزادی را می گویم. با همه ی کمبودهایش در آن
دوره. و چیزی که نیست در این دوره.

اگر انقلاب سال پنجاه و هفت صورت نمی پذیرفت، سطح صنعتِ ما با عنایت به شتابی که تا سال پنجاه و هفت گرفته بود،
 ایران را در تراز کشورهایی چون کره ی جنوبی، و حتماً برتر از ترکیه ی فعلی قرار می داد. در سالهای پس از انقلاب، ما غیرمنصفانه کیفیتِ صنعتِ پیشین را بسیار کوفتیم. که: آن صنعت، صنعت مونتاژ بود. شما بگو اکنون چیست؟ کدام صنعت است که استعدادها را برنیاورد و راه های ناگشوده را پیش روی نیاورد؟ انقلاب اسلامی، مردان و زنان کارآمد خود را از کجا آورد؟ مگر نه این که همگانشان درس آموخته و کارآزموده ی همان دوران بودند؟

 اگر انقلاب نمی شد، امروزه کشور ما در بخش صنعت نفت و صنعت پتروشیمی، به یکی از قطب های محوریِ جهان تغییر چهره داده بود. تجربه های ناشی از قدمت صنعت نفت در ایران، و ظهور صنعت نوپای پتروشیمی در این اواخر، می رفت که ایران را
ابتدا در منطقه و بعد در کل دنیا، در تراز یکی از قطب های مسلمِ استخراج و تولید فراورده های نفتی قرار دهد.


اگر انقلاب نمی شد صنایع نظامی ما با همه ی وابستگی اش به آمریکا، کیفیت مطلوب تری می داشت. حداقل این که از صنایع کم کیفیت چینی و کره ای (شمالی) برتر بود. با کارشناسانی که همان صنایع را پشتیبانی می کردند. و با این ترجیح که: مشکل قطعات یدکی نیز نمی داشتیم. هم درصنایع نظامی وهم درسایرصنایع. شاید بصورت ظاهر من خیلی بی رگ و بی غیرت شده ام که وابستگی به حضورخارجیان را نوعی برتری نسبت به وضعیت موجود می دانم. اما کدام استقلال؟ شما بگو استعماریعنی چه؟ این بلایی که روسها برسرما باریده اند مگرآیا استعمارنیست؟ مگر روسها ما را کم دوشیده اند وچیزی درکاسه ی گدایی وبی کیاستی ما ننهاده اند؟ در این سالها ما عمدتاً بر بومی سازی تکنولوژی تأکید کرده ایم و لابد به توفیقاتی نیز نائل آمده ایم. شما بفرما من چگونه نخندم به این عبارتِ بی نوای “بومی سازی دانش هسته ای”؟


اگر انقلاب نمی کردیم، آبادانی و رفاه عمومی و رونق اقتصادی حتماً بسیار مطلوب تر از امروز بود. به دلایلی که برشمردم. تجلی سرمایه و کار و علم و فرهنگ و هنر، حتماً به معیشت و امنیت و رفاه و رشد می انجامد.
۸– اگر انقلاب نمی شد، روحانیان و اساساً نظام حوزه ها حتماً از امروز مقبول تر و با آبروتر بودند. چرا که روحانیت، در تمام دوره ی پنجاه ساله ی پهلوی، علاوه بر ساماندهی مراتب مذهبی مردم، نقش ناظر منتقدی را داشت که در سمت مردم قرارگرفته بود و حاکمیت باید مراعات همان مردم را – و به تبع مردم مراعات روحانیت را – می کرد. اگرانقلاب نمی کردیم، برای نخستین بار دست روحانیان درتاریخ به خون مردم آلوده نمی شد. وساحتِ آنان به دزدی ودروغ، وترویج ریاکاری وبرآوردن آدمهای کودن نمی آلود. واین البته خسارت کمی نیست. روحانی وآدم کشی؟ به عکس ها وفیلمهای خلخالی ازیکسووچهره ی فلاحیان وحسینیان ازدیگرسوی بنگرید!


انقلاب اگر نشده بود، خدا و اسلام و قرآن، و پیامبران و امامان و کل مقدسات از امروز خواستنی تر و عمیق تر و دلنشین تر بودند. بهمین خاطر، سطح ایمان و ادب و فرهنگ مردم نیز بسیار فراتر از امروز بود. یعنی مردم، اگر انقلاب نمی شد، به خدا نزدیکتر بودند. و یعنی: انقلاب مردم را از خدا راند و مردم را به سمت نفرتی ناگزیر از مقدسات و مذهب هدایت کرد و آنچه را که باقی گذاشت پوسته ای پوک و آذین شده به شعارهای پوک و سطحیِ مذهبی است. به هیاهوی مداحان و مرثیه خوانان و روضه خوانان و پیدا شدن هفده هزار امامزاده ی تازه تأسیس دقت کنید

 اگر انقلاب نمی شد، رفته رفته در سایه ی فهم وخواست مردم میزان اقتدار رژیم سلطنتی از یکسوی و میزان وابستگی و سرسپردگی اش به اجانب از سوی دیگر کم رنگتر می شد و حتی به حداقل می رسید. و قانون و اجرای قانون سال به سال مظهریت بیشتری می یافت. درست برخلاف رویه ای که در این سی و چهار سال باعث شده ما به معبری از نقطه ی آغازین یک جامعه ی مدنی نیز ورود نکنیم. در یک قلم به زبونی و خفت نمایندگان مجلس دقیق شوید. کجاست “مدرّس”ی که در زمان رضا شاه به تجلی درآمد و از اقتدار او نهراسید؟ و در قلم بعدی به خمیرگونگی دستگاه قضا بنگرید!

 اگر انقلاب نمی شد، جنگی درنمی گرفت و بهترین و صادق ترین و قانع ترین جوانان ما شهید و مجروح نمی شدند و سالها به اسارت نمی رفتند و امروز صحیح و سالم در کنار ما بودند و همانها شتاب رشد کشورشان را صد چندان می کردند.

 اگر انقلاب نشده بود، امروز حجاب بانوان از اعتباربیشتری بهره داشت. چرا که آزاد بود و اختیاری. و حتماً حرمت و احترام فراوان تری نیز داشت. برخلاف امروز که متأسفانه با خدشه ی اجبارِ حاکمیت، آسیب بسیار دیده است.

 اگر انقلاب نمی شد، حتماً خدای خوب به ما لبخند بیشتری می زد. و راههای کشف نشده را پیش پای ما می گشود. برخلاف امروز که ما او را به خاک انداخته ایم و از جانب او برای خود او و مردم بی پناه و گرفتار این سرزمین تعیین تکلیف می کنیم.
و اما سخن پایانیِ من: افسوس که ما انقلابیون، از نعمت عقل، بهره ی فراوانی نداشتیم. و با انقلابی غیرضروری، بختِ مهیا و عنقریبِ خود را تاراندیم. جوری که هم خود را و سرمایه های خود را تباه کردیم، و هم اعتبار خدا و دین خدا را در این ملک فروکاستیم.


محمد نوری زاد

دهم بهمن ماه سال نود و یک





در اعتراض به تشدید سانسور و بازداشت های گسترده روزنامه نگاران




در نامه شیرین عبادی به احمد شهید عنوان شد

اعتراض به تشدید سانسور و بازداشت های گسترده روزنامه نگاران

چهار شنبه ۱۱ بهمن ۱۳۹۱ - ۳۰ ژانويه ۲۰۱۳

شیرین عبادی، مدافع حقوق بشر و برنده نوبل صلح در سال ۲۰۰۳ در نامه ای به احمد شهید، گزارشگر ویژه سازمان ملل متحد در وضعیت حقوق بشر در ایران نسبت به تشدید سانسور و بازداشت های گسترده روزنامه نگاران اعتراض کرد. خانم عبادی در نامه خود به آقای شهید، این شرایط را نه تنها محدود کننده بیشتر در امر اطلاع رسانی بلکه این اقدام را گامی دیگر برای ایجاد ارعاب در بین سایر شهروندان عنوان کرده است. رونوشت نامه این مدافع حقوق بشر برای دفتر ناوی پیلای، کمیساریای عالی‌ حقوق بشر، گزارشگر ویژه آزادی عقیده و بیان، گروه کاری بازداشت های خودسرانه سازمان ملل و آقای بان کی‌ مون، دبیر کل سازمان ملل متحد نیز ارسال شده است. به گزارش سایت کانون مدافعان حقوق بشر، متن نامه شیرین عبادی به احمد شهید که در تاریخ 11 بهمن ماه 1391 برابر با 30 ژانویه 2013 ارسال شده به شرح زیر است:

جناب آقای دکتر احمد شهید

گزارشگر ویژه سازمان ملل متحد در وضعیت حقوق بشر در ایران

از تاریخ هشتم بهمن ماه 1391 یورش مجدد مأموران امنیتی به محل کار و منازل روزنامه نگاران آغاز شد و طی چند مرحله دست کم 15 روزنامه نگار بازداشت شدند. هرچند تعداد معدودی از بازداشت شدگان از جمله خانم مطهره شفیعی بعد از چند روز آزاد شدند اما در حال حاضر 14 روزنامه نگار به نام های خانم ها امیلی امرایی، نسرین تخیری، صبا آذرپیک و نرگس جودکی و آقایان علی دهقان، ساسان آقایی، اکبر منتجبی، جواد دلیری، میلاد فدایی اصل، کیوان مهرگان، حسین یاغچی، سلیمان محمدی، پژمان موسوی و پوریا عالمی در بازداشت بسر می برند.

نکته مهم در این بازداشت ها آن است که طبق گفته مسئولان قضایی، بازداشت شدگان متهم به اقدام علیه امنیت ملی هستند و طی خبری که در خبرگزاری دولتی ایسنا در تاریخ 11 بهمن ماه 1391 درج شده است، "این بازداشت ها ادامه خواهد داشت." به عبارت دیگر، مأموران امنیتی با دستگیری های گسترده خبرنگاران و طرح اتهامات واهی، سعی دارند تا هر چه بیشتر، جو ارعاب را تقویت کنند و مانع از اطلاع رسانی آزاد شوند.

نکته حایز اهمیت آن است که، کلیه بازداشت ها بدون رعایت قوانینی که دولت ایران تصویب کرده، صورت گرفته است. همچنین حسب اطلاع خانواده روزنامه نگاران بازداشت شده، در بازداشت این افراد تفهیم اتهامی به عمل نیامده و بازداشت ها بدون ارائه حکم و بصورت خودسرانه بوده است و متهمان از دسترسی به وکیل محروم مانده اند.

با اعلام مراتب فوق یادآور می شود که ادامه این شرایط نه تنها ایجاد محدودیت بیشتر در امر اطلاع رسانی است بلکه گامی دیگر برای ایجاد ارعاب در بین سایر شهروندان است تا مانع از اعتراضات احتمالی آنان شوند.

با احترام

شیرین عبادی

مدافع حقوق بشر و برنده نوبل صلح در سال ۲۰۰۳

30 ژانویه 2013

رونوشت:

دفتر خانم پیلای، کمیساریای عالی‌ حقوق بشر

گزارشگر ویژه آزادی عقیده و بیان

گروه کاری بازداشت های خودسرانه سازمان ملل

دفتر آقای بان کی‌ مون، دبیر کل سازمان ملل متحد



http://www.humanrights-ir.org/php/view.php?objnr=848