۱۳۹۲ شهریور ۱۹, سه‌شنبه

ریزش باران و غربت یک پرسش





استاد حقوق جزای بین الملل چند مقاله برای کلاس فرستاده بود تا برای جلسه بعدی بخوانیم. آخر ایمیلش هم نوشته بود " امیدوارم با وجود هوای بارانی، آخر هفته خوبی داشته باشید. " این جمله اش آن زمان خیلی برایم غریب آمد . انگار به کسی که در شهری که دایما در خطر بمب شیمیایی و نارنجک و ... زندگی می کند و هر لحظه هم خطر آوار شدن خانه اش بر روی سرش وجود دارد بگویند " امیدوارم چند قطره باران ، هفته ات را خراب نکند . " خوب ، راستش من با آن که در آن موقع در چنان شهری زندگی نمی کردم ولی حال و هوای درونم خیلی بهتر از ساکنان  مناطق جنگ زده نبود.
من در طول عمرم ، دو بار دچار افسردگی شدم :اولی چند ماه اول سال قبل از کنکورم بود و دومی چند ماه اولی که تازه به کانادا آمده بودم . این افسردگی هم بیشتر ناشی از دانشگاه جدید و تغییر سیستم آموزشی می شد. شاید تغییر سیستم آموزشی و دانشگاه ، بچه های فنی را که بیشتر و فرمول و اعداد سر و کار دارند خیلی  اذیت نکند ولی برای کسی که درحوزه علوم انسانی در ایران درس خوانده و به آن روش عادت کرده، تغییر سیستم واقعا مشکل است . زبانم خوب بود ولی باید عالی در حد یک دانشجوی انگلیسی زبان می بود، که خوب نبود . بدتر از همه این که در دانشگاه ایران ، حتی یک مقاله به شیوه دانشگاه کانادا ننوشته بودم . تمام درس هایی که در کانادا می خواندم برایم یا زیادی فلسفی یا زیادی کاربردی بودند . همه این ها را به علاوه تغییر محیط دانشگاه و تغییر هم کلاسی ها را که کنار هم می گذارم، خیلی خودم را سرزنش نمیکنم که یکهو کم آوردم. به هر حال ، خوش بختانه این دوره هم مانند دوره کنکورم خیلی طول نکشید . زبانم به تدریج بهتر شد و کم کم به دانشگاه جدید و سیستم مقاله نویسی هم عادت کردم .
امروز باران می بارید و کس دیگری دقیقا همان جمله را تکرار کرد و گفت که امیدوار است که برخلاف بارش باران ، هفته خوبی را در پیش رو داشته باشم. به ناگهان یاد شش سال پیش و آن روز افتادم و هزار بار خدا را شکر کردم که دیگر حرفش برایم غریب نیامد. گفتم امیدوارم

هیچ نظری موجود نیست: