۱۳۹۲ تیر ۲۷, پنجشنبه

در و دیوار شهر امروز می گریستند

نمی دانم امروز همه چیز این قدر گریه دار به نظر می رسید ، یا از آن روزهایی بود که از دنده احساساتم از خواب بیدار شده بودم.
صبح در مترو، روزنامه را باز کردم. اولین صفحه ای که به چشم ام خورد ، صفحه مربوط به گرمی هوا بود و این که انگلیس دچار یک موج گرمای بی سابقه در چند دهه اخیر شده است و ... خوب ، تا اینجا خبر به آن صورت ناراحت کننده نبود، خوب گرما است دیگه، وبا که نیست، یک طوری حالا سر می کنیم، می گذرد.  بعد خواندم که آمار قطع انگشتان پا هم در این مدت زیاد بوده ، چرا ؟ چون که  ملت از فرط گرما بدون پوشیدن کفش و با پا برهنه مشغول گل و گیاه کاری با دستگاه چمن زنی
شده اند  ! ...
عصر موقع برگشتن از مترو که می آمدم بیرون این صحنه را دیدم ( که عکس اش را این جا می گذارم).  این جا یکی از راه های  خود کشی، پرت کردن خود زیر قطار است. یکی از افردای که در قطار بوده این نامه را برای فردی که صبح خودکشی کرد، نوشته : 
" من امروز در همان قطاری بودم که خودت را زیرش انداختی . دعا می کنم برایت که الان در آرامش باشی و آن رنجی که تو را به این مرحله رسانده بود، تمام شده باشد. هم چنین برای آرامش عزیزانی که پشت سر گذاشته ای ، دعا می کنم

هیچ نظری موجود نیست: