۱۳۹۱ تیر ۲۹, پنجشنبه

وقتی که مادرها، جر می زنند...


 
در بچگی همیشه " بیست سوالی" بازی می کردیم، ( مامان و نگار یک گروه بودند، من و بابا هم می شدیم گروه رقیب ). من همیشه " جر زن" گروه بودم . حالا نوبتی هم که باشه، نوبت مامان بود، که این بار " جر " بزنه و بدون سرو کله زدن با اساتید راهنما دانشگاه و پیدا کردن" لگال تئوری " و مهمتر از همه " نوآوری و کانتریبیوشن در تز ارائه شده " ،( وامان از این آخری که سخترین قسمت تزه ، مدتی است که بد سرش گیر کردم، هر چی بیشترمیخوانم، بیشتر به این نتیجه میرسم که گویا محققیین گذشته خود همه زحمات را متحمل شده و واقعا مجالی برای نو آوری برای ما ، باقی نگذاشتند) ، دکترایش را بگیره.

" جر زدن " اش شیرین بود. اولین دکترای افتخاریش نبود البته ، ولی اولین باری بود که از دانشگاهی که خودم در آن تحصیل می کردم، دکتری میگرفت و برای همین ازمراسم های قبلی اش، حداقل برای من متفاوت بود.

هیچ نظری موجود نیست: