
۱۳۹۰ دی ۳, شنبه
اندر تفاوت شتر مرغ دزد و آفتابه دزد...

۱۳۹۰ دی ۱, پنجشنبه
Our Discussion @ BBC Persian RoundTable on عالیا ماجده المهدی
عالیا ماجده المهدی، دخترمصری، به نشانهٔ اعتراض به «اسلام گرایی»، تن عریان خود را در معرض دیدگان گذاشت. یک تن برهنه پیش چشم همگان نشان چیست؟ بیبند و باری و فساد؟ اگر صاحب این تن برهنه بگوید هدفش از نمایش آن، اعتراض بوده، حرف او، اعتراض او درجامعه یی که تنها یک تعبیر از تن برهنه دارد، گوش شنوا مییابد؟ اگر صاحب این تن بگوید نمایش برهنهٔ آن یک انتخاب شخصی است حرف او را میپذیرید؟ مهمانان برنامه: نرگس توسلیان، مرجان دارابی، تارا اینانلو و پدیده ثابتی
The Link to the Program : (لینک برنامه)
http://www.bbc.co.uk/persian/tv/2011/04/000001_ptv_pargar.shtml
۱۳۹۰ آذر ۲۷, یکشنبه
اندر فواید اخلاق سگی ...
۱۳۹۰ آذر ۲۰, یکشنبه
My Article on the Attack to the British Embassy



۱۳۹۰ آذر ۱۶, چهارشنبه
In Solidarity With The Students of Iran
















۱۳۹۰ آذر ۱۵, سهشنبه
کین درد مشترک ، هرگز جدا جدا درمان نمیشود...
این روز ها ، در فضای مجازی ویدئو کلیپ های زیادی در حمایت از زندانیان عقیدتی و سیاسی ساخته میشود، یکی در حمایت از آریا آرام نژاد، خواننده جوان بابلی که به جرم خواندن آهنگی اعتراضی به وضعیت هم میهنانش ، زندانی است.
یکی در حمایت از ستوده زمانمان نسرین، که تنها به خاطر دفاع از زندانیان سیاسی و عقیدتی، بیش از یک سال و نیم است که در زندان به سر میبرد و از دیدار دو کودک خردسال و همسرش محروم مانده و تازه ۸،۹ سال دیگر از حبس اش هم باقی است .
و دیگری در حمایت از اساتید بهایی که تنها به جرم تدریس علم و دانش به دانشجویانی که به خاطر مذهب اشان از تحصیل محروم گشته اند، به بیست سال حبس محکوم شدند .
ولی باید اعتراف کنم که این ویدئو ، از همه این ها شاید بیشتر به دلم نشست. از ان جا که برای " همه" زندانیان عقیدتی و سیاسی ساخته شده است: از خبرنگار و وکیل و هنرمند و فعالین اجتماعی، استاد و دانشجو گرفته تا انواع و اقسام اقلیت های قومی و مذهبی...
اسم کلیپ هست " تو نیز انسانی"، تهیه شده توسط گروه پویش ، پاییز ۹۰.
۱۳۹۰ آذر ۱۴, دوشنبه
My Piece for the International Week for the Elimination of Violence against Women : This time it's not about laws, It's about Us...
خشونت علیه زنان فراتر از قانون و حاکمیت / نرگس توسلیان
by The Feminist School مدرسه فمينيستي on Monday, 5 December 2011 at 08:50
مدرسه فمینیستی: «فیلم اول مستندی است به نام “زنان قربانی خشونت در جامعه را فراموش نکنیم” ساخته عالیه مطلب زاده و فریده غائب، دو کارگردان مقیم ایران. این مستند، راجع به کمپین علیه اسیدپاشی در ایران است که در حمایت از «معصومه عطایی» شکل گرفته است...»، این اشاره نرگس توسلیان به موضوع مستندی درباره خشونت بر زنان است که توسط دو فعال جنبش زنان در ایران ساخته شده و در این مقاله، به همراه مستندی دیگر، «در میان ناکجا آباد»، مورد بررسی قرار گرفته است. مقاله نرگس توسلیان در ویژه نامه مدرسه به مناسبت «روز جهانی مبارزه با خشونت علیه زنان»، منتشر می شود که در ادامه می خوانید:
به مناسبت روز جهانی مبارزه با خشونت علیه زنان
۲۵ نوامبر، مصادف با چهارم آذر، به عنوان روز جهانی مبارزه با خشونت علیه زنان نام گذاری شده است. خشونت علیه زنان را می توان به دو بخش خشونت علیه زنان از طرف اجتماع و خشونت از طریق قوانین و نظام سیاسی حاکم بر جامعه، طبقه بندی کرد. خشونت علیه زنان از منظر قانون، می تواند به شکل قوانین و مجازات های غیر انسانی و خشن از قبیل: شلاق و سنگسار، و یا در شکل قوانین تبعیض آمیز از قبیل تفاوت در دیه زن و مرد و یا تعدد زوجات، و... باشد.
منظور از خشونت از سوی اجتماع آن است که زنان به مناسبت جنسیت خویش مورد ستم قرار گرفته و یا حتی در برخی از موارد، با وجود آن که قربانی یک جرم هستند، به جای حمایت، مورد شماتت و تحقیر قرار گیرند. مانند مورد تجاوز جنسی به زنان که در بسیاری از موارد، قربانی، نه تنها حمایت نمی شود بلکه به خاطر نوع پوشش و تحریک غرایز فرد متجاوز، مورد انواع سرزنش و شماتت نیز قرار می گیرد.
با این مقدمه و به مناسبت سالروز چهارم آذر «روز جهانی مبارزه با خشونت علیه زنان»، نگاهی می اندازم به دو فیلم مستند که هر یک به نوعی به مساله خشونت علیه زنان پرداخته اند. فیلم اول مستندی است به نام «زنان قربانی خشونت در جامعه را فراموش نکنیم» ساخته عالیه مطلب زاده و فریده غائب، دو کارگردان مقیم ایران. این مستند، راجع به کمپین علیه اسید پاشی در ایران است که در حمایت از «معصومه عطایی» شکل گرفته است.
آمنه بهرامی را همه می شناسیم. همان دختری که به خاطر آن که به تقاضای ازدواج مجید جواب منفی داده بود، بهای سنگینی پرداخت. بهایی که به قیمت از دست دادن دو چشم و زیبایی اش تمام شد. آمنه بعد از هفت سال دوندگی توانست حکم قصاص را برای قاتل چشمانش بگیرد ولی درست در آخرین لحظه، از قصاص چشم پوشی کرد. آمنه بعد ها اعلام کرد که از ابتدا هم هیچ گاه، قصد اجرای حکم قصاص را نداشته و هدفش از پیگیری پرونده، تنها این بوده است که به کسانی که دست به اسیدپاشی میزنند بفهماند که چه مجازاتی میتواند در انتظارشان باشد. افسوس که مجید ها و آمنه ها باز هم تکرار شدند.
معصومه عطایی، از دیگر قربانیان اخیر اسید پاشی است. معصومه شش سال پیش به عقد مردی درآمده و بعد از دو سال از وی صاحب پسری به نام آرین میشود. شوهر معصومه اما از همان سالهای اول ازدواج، وی را مرتب کتک زده تا آن جا که دیگر معصومه نمیتواند وی را تحمل کرده و از دادگاه تقاضای طلاق میکند. البته بهای این طلاق برای معصومه، بعد ها چند قطره اسید میشود بر روی صورت و چشمانش آن هم به دست پدر شوهرش. پدر شوهری که به گفته خود معصومه به اندازه پدر خودش، دوستش داشته و بهش احترام میگذشته. پدر شوهر معصومه، روزی که به دنبال نوه خود (آرین) به منزل پدر معصومه میرود، از معصومه میخواهد که برای مراقبت از آرین همراه آنها بیاید. معصومه هم قبول میکند. در راه بازگشت اما پدر شوهر از معصومه میخواهد که چشمانش را ببندد تا هدیه ای را که برای وی ( یا آرین) خریده بود، به وی بدهد. معصومه هم معصومانه، چشمانش را میبندد و هدیه اش را که چند قطره اسید میشود بر روی چشمانش درکمال ناباوری ازدست کسی که مثل پدر خودش دوستش داشته، در یافت میکند. پدرشوهر معصومه آزاد است و حتی یک ساعت هم زندان نرفته در ظاهر به دلیل مرض قلبی ولی به گفته برخی منابع، به دلیل داشتن روابط در سیستم قضایی .
طفل خردسال معصومه وقتی که برای اولین بار صورت چروکیده مادرش را میبیند، به تصور این که مادرش ماسکی بر صورتش گذاشته از وی میپرسد که پس بالاخره کی این ماسک را از روی صورتش بر میدارد. سخت است توضیح دادن برای آرین خردسال که این ماسک دائمی، هدیه ای است از طرف پدربزرگ به مادر برای این که دیگر نتوانست کتک ها و بدرفتاری های شوهرش را تحمل کند.معصومه که به دلیل نابینایی نمیتواند به راحتی مانند گذشته راه برود میگوید الان، تنها آرزویش راه رفتن آزادانه در همان شهری است که قاتل چشمانش دارد در آن راه میرود.
فیلم مستند بعدی، فیلم «در میان ناکجا آباد» ساخته فرح شیلاندری، کارگردان مقیم سوئد است. این مستند کوتاه، راجع به نیوشا دختر ایرانی است که به خاطر فشارهای ناشی از اجتماع، مجبوربه ترک وطن و اقامت در سوئد شده است. نیوشا در مورد خودش میگوید: "من لزبین هستم و این چیزی نیست که من خودم بخواهم انتخاب کنم، من این طوری به دنیا آماده ام. خدا این را برای من انتخاب کرده و به چیزی که خدا برای من انتخاب کرده نمیشه گفت گناهه."
نیوشا در این فیلم تعریف میکند که چه طور وقتی مدیر مدرسه اشان توسط مامورین مخفی که از بین دانش آموزان انتخاب کرده بود، پی به تمایلات هم جنس گرایانه اش میبرد، وی را به شدید ترین حالت ممکن مورد تهدید و اذیت و آزار قرار میدهد تا جایی که سه بار اقدام به خودکشی میکند: "این قدر به من میگفت که بالاخره اعدام میشی که من هر شب با خودم فکر میکردم من که به هر حال قرار است که اعدام بشوم پس بهتر است خودم، تمامش کنم، میخواهم با قدرت خودم بمیرم نه با ضعف." تعریف میکند که چه طور مدیر مدرسه یک بار در سرمای زمستان سرش را زیر آب یخ شسته و بعد بیرون در هوای برفی نگهش داشته تا حدی که به گفته خودش تا حد مرگ مریض شده است.
نیوشا میگوید: «من زود بزرگ نشدم، من زود پیر شدم. به جایی رسیدم که فکر میکردم همه مردم ظالم اند، از همه متنفر بودم...».
و باز تعریف میکند که چه طور از هنگامی که به سوئد آمده اعتماد به نفسش بازگشته و دیگر از خودش، از زندگی و از جامعه بیزار نیست: «در یک کلمه احساس کردم " آدم" ام، فرقی نداره کی را دوست دارم،... لازم نیست به همه دروغ بگم و شخصیتم را پنهان کنم...» و سپس می گوید: حالا «در یکی از بهترین کنسرواتوار های سوئد درس میخوانم.»
اما، نکته غم انگیز و شوک آور، آن که در میزگردی که بعد از اکران فیلم برگزار شد، کارگردان توضیح داد که فیلم مذکور از سوی منتقدین و مردم سوئد مورد استقبال فراوانی قرار گرفت، ولی با تمسخر و اعتراض ایرانیان ساکن آن شهر مواجه شد. زیرا آنان معتقد بودند که این فیلم آبروی مردم ایران را برده و اساساَ در ایران دختر همجنسگرا وجود ندارد. این توضیحات را که شنیدم، با تعجب پرسیدم: «این افراد چه کسانی بودند؟ آیا از طرف سفارت و یا از بنیادگرایان مذهبی بودند؟»
تعجب ام وقتی تبدیل به بهت و حیرت شد که پاسخ شنیدم که : «خیر، آنان، افراد کاملا معمولی ساکن سوئد بودند!» (که مانند برخی از مسئولان ایرانی معتقدند که در ایران هم جنس گرا نداریم). متاسفانه آن قدر این دختر را اذیت کرده بودند، که مجبور به ترک آن شهر شده بود و الان در شهر دیگری از سوئد زندگی میکند. الان فکر میکنم اگر دوباره یک فیلم مستند راجع به زندگی نیوشا ساخته شود، پایانبندی فیلم حتماَ جور دیگری تمام شود و نیوشا دیگر نگوید که آن جا با آرامش و اعتماد به نفس زندگی میکند.
درست است که در قانون مجازات اسلامی، مجازات هم جنسگرایی، صد ضربه تازیانه و چهار بار تکرار آن، در صورت اثبات، قتل است. ( ماده ۱۲۹ و ۱۳۱ قانون مجازات اسلامی) و باز درست است که در قانون، نه تنها حمایت کافی از زنان در خانواده به عمل نیامده و حتی قانون گذار به صراحت قتل ناموسی را از موجبات معافیت از مجازات دانسته است (ماده ۶۳۰ قانون مجازات اسلامی). اما، اسید پاشی و تمسخر و تحقیر فردی، تنها به دلیل گرایش جنسی اش در خارج از ایران، دیگر نه کار قانون است و نه کار حکومت جمهوری اسلامی ایران. تا وقتی که چنین طرز تفکری در بین خودمان وجود داشته باشد، نتیجه اش چیزی جز چنین سیستم سیاسی و حقوقی معیوبی که دائما از آن می نالیم نخواهد بود. بی شک، یک راه مبارزه با قوانین ناعادلانه و خشن، مبارزه با تفکر غیر انسانی و تبعیض آمیز است. نظام حقوقی و سیاسی ایران، نیازمند تغییرات اساسی است مخصوصاَ در زمینه حقوق کیفری و خانوادگی، ولی علاوه بر مبارزه حقوقی شاید، فرهنگ سازی و مبارزه اجتماعی نیز به همان اندازه، حائز اهمیت باشد .
My Piece for the International Week for the Elimination of Violence against Women : This time it's not about laws, It's about Us...
خشونت علیه زنان فراتر از قانون و حاکمیت / نرگس توسلیان
by The Feminist School مدرسه فمينيستي on Monday, 5 December 2011 at 08:50
مدرسه فمینیستی: «فیلم اول مستندی است به نام “زنان قربانی خشونت در جامعه را فراموش نکنیم” ساخته عالیه مطلب زاده و فریده غائب، دو کارگردان مقیم ایران. این مستند، راجع به کمپین علیه اسیدپاشی در ایران است که در حمایت از «معصومه عطایی» شکل گرفته است...»، این اشاره نرگس توسلیان به موضوع مستندی درباره خشونت بر زنان است که توسط دو فعال جنبش زنان در ایران ساخته شده و در این مقاله، به همراه مستندی دیگر، «در میان ناکجا آباد»، مورد بررسی قرار گرفته است. مقاله نرگس توسلیان در ویژه نامه مدرسه به مناسبت «روز جهانی مبارزه با خشونت علیه زنان»، منتشر می شود که در ادامه می خوانید:
به مناسبت روز جهانی مبارزه با خشونت علیه زنان
۲۵ نوامبر، مصادف با چهارم آذر، به عنوان روز جهانی مبارزه با خشونت علیه زنان نام گذاری شده است. خشونت علیه زنان را می توان به دو بخش خشونت علیه زنان از طرف اجتماع و خشونت از طریق قوانین و نظام سیاسی حاکم بر جامعه، طبقه بندی کرد. خشونت علیه زنان از منظر قانون، می تواند به شکل قوانین و مجازات های غیر انسانی و خشن از قبیل: شلاق و سنگسار، و یا در شکل قوانین تبعیض آمیز از قبیل تفاوت در دیه زن و مرد و یا تعدد زوجات، و... باشد.
منظور از خشونت از سوی اجتماع آن است که زنان به مناسبت جنسیت خویش مورد ستم قرار گرفته و یا حتی در برخی از موارد، با وجود آن که قربانی یک جرم هستند، به جای حمایت، مورد شماتت و تحقیر قرار گیرند. مانند مورد تجاوز جنسی به زنان که در بسیاری از موارد، قربانی، نه تنها حمایت نمی شود بلکه به خاطر نوع پوشش و تحریک غرایز فرد متجاوز، مورد انواع سرزنش و شماتت نیز قرار می گیرد.
با این مقدمه و به مناسبت سالروز چهارم آذر «روز جهانی مبارزه با خشونت علیه زنان»، نگاهی می اندازم به دو فیلم مستند که هر یک به نوعی به مساله خشونت علیه زنان پرداخته اند. فیلم اول مستندی است به نام «زنان قربانی خشونت در جامعه را فراموش نکنیم» ساخته عالیه مطلب زاده و فریده غائب، دو کارگردان مقیم ایران. این مستند، راجع به کمپین علیه اسید پاشی در ایران است که در حمایت از «معصومه عطایی» شکل گرفته است.
آمنه بهرامی را همه می شناسیم. همان دختری که به خاطر آن که به تقاضای ازدواج مجید جواب منفی داده بود، بهای سنگینی پرداخت. بهایی که به قیمت از دست دادن دو چشم و زیبایی اش تمام شد. آمنه بعد از هفت سال دوندگی توانست حکم قصاص را برای قاتل چشمانش بگیرد ولی درست در آخرین لحظه، از قصاص چشم پوشی کرد. آمنه بعد ها اعلام کرد که از ابتدا هم هیچ گاه، قصد اجرای حکم قصاص را نداشته و هدفش از پیگیری پرونده، تنها این بوده است که به کسانی که دست به اسیدپاشی میزنند بفهماند که چه مجازاتی میتواند در انتظارشان باشد. افسوس که مجید ها و آمنه ها باز هم تکرار شدند.
معصومه عطایی، از دیگر قربانیان اخیر اسید پاشی است. معصومه شش سال پیش به عقد مردی درآمده و بعد از دو سال از وی صاحب پسری به نام آرین میشود. شوهر معصومه اما از همان سالهای اول ازدواج، وی را مرتب کتک زده تا آن جا که دیگر معصومه نمیتواند وی را تحمل کرده و از دادگاه تقاضای طلاق میکند. البته بهای این طلاق برای معصومه، بعد ها چند قطره اسید میشود بر روی صورت و چشمانش آن هم به دست پدر شوهرش. پدر شوهری که به گفته خود معصومه به اندازه پدر خودش، دوستش داشته و بهش احترام میگذشته. پدر شوهر معصومه، روزی که به دنبال نوه خود (آرین) به منزل پدر معصومه میرود، از معصومه میخواهد که برای مراقبت از آرین همراه آنها بیاید. معصومه هم قبول میکند. در راه بازگشت اما پدر شوهر از معصومه میخواهد که چشمانش را ببندد تا هدیه ای را که برای وی ( یا آرین) خریده بود، به وی بدهد. معصومه هم معصومانه، چشمانش را میبندد و هدیه اش را که چند قطره اسید میشود بر روی چشمانش درکمال ناباوری ازدست کسی که مثل پدر خودش دوستش داشته، در یافت میکند. پدرشوهر معصومه آزاد است و حتی یک ساعت هم زندان نرفته در ظاهر به دلیل مرض قلبی ولی به گفته برخی منابع، به دلیل داشتن روابط در سیستم قضایی .
طفل خردسال معصومه وقتی که برای اولین بار صورت چروکیده مادرش را میبیند، به تصور این که مادرش ماسکی بر صورتش گذاشته از وی میپرسد که پس بالاخره کی این ماسک را از روی صورتش بر میدارد. سخت است توضیح دادن برای آرین خردسال که این ماسک دائمی، هدیه ای است از طرف پدربزرگ به مادر برای این که دیگر نتوانست کتک ها و بدرفتاری های شوهرش را تحمل کند.معصومه که به دلیل نابینایی نمیتواند به راحتی مانند گذشته راه برود میگوید الان، تنها آرزویش راه رفتن آزادانه در همان شهری است که قاتل چشمانش دارد در آن راه میرود.
فیلم مستند بعدی، فیلم «در میان ناکجا آباد» ساخته فرح شیلاندری، کارگردان مقیم سوئد است. این مستند کوتاه، راجع به نیوشا دختر ایرانی است که به خاطر فشارهای ناشی از اجتماع، مجبوربه ترک وطن و اقامت در سوئد شده است. نیوشا در مورد خودش میگوید: "من لزبین هستم و این چیزی نیست که من خودم بخواهم انتخاب کنم، من این طوری به دنیا آماده ام. خدا این را برای من انتخاب کرده و به چیزی که خدا برای من انتخاب کرده نمیشه گفت گناهه."
نیوشا در این فیلم تعریف میکند که چه طور وقتی مدیر مدرسه اشان توسط مامورین مخفی که از بین دانش آموزان انتخاب کرده بود، پی به تمایلات هم جنس گرایانه اش میبرد، وی را به شدید ترین حالت ممکن مورد تهدید و اذیت و آزار قرار میدهد تا جایی که سه بار اقدام به خودکشی میکند: "این قدر به من میگفت که بالاخره اعدام میشی که من هر شب با خودم فکر میکردم من که به هر حال قرار است که اعدام بشوم پس بهتر است خودم، تمامش کنم، میخواهم با قدرت خودم بمیرم نه با ضعف." تعریف میکند که چه طور مدیر مدرسه یک بار در سرمای زمستان سرش را زیر آب یخ شسته و بعد بیرون در هوای برفی نگهش داشته تا حدی که به گفته خودش تا حد مرگ مریض شده است.
نیوشا میگوید: «من زود بزرگ نشدم، من زود پیر شدم. به جایی رسیدم که فکر میکردم همه مردم ظالم اند، از همه متنفر بودم...».
و باز تعریف میکند که چه طور از هنگامی که به سوئد آمده اعتماد به نفسش بازگشته و دیگر از خودش، از زندگی و از جامعه بیزار نیست: «در یک کلمه احساس کردم " آدم" ام، فرقی نداره کی را دوست دارم،... لازم نیست به همه دروغ بگم و شخصیتم را پنهان کنم...» و سپس می گوید: حالا «در یکی از بهترین کنسرواتوار های سوئد درس میخوانم.»
اما، نکته غم انگیز و شوک آور، آن که در میزگردی که بعد از اکران فیلم برگزار شد، کارگردان توضیح داد که فیلم مذکور از سوی منتقدین و مردم سوئد مورد استقبال فراوانی قرار گرفت، ولی با تمسخر و اعتراض ایرانیان ساکن آن شهر مواجه شد. زیرا آنان معتقد بودند که این فیلم آبروی مردم ایران را برده و اساساَ در ایران دختر همجنسگرا وجود ندارد. این توضیحات را که شنیدم، با تعجب پرسیدم: «این افراد چه کسانی بودند؟ آیا از طرف سفارت و یا از بنیادگرایان مذهبی بودند؟»
تعجب ام وقتی تبدیل به بهت و حیرت شد که پاسخ شنیدم که : «خیر، آنان، افراد کاملا معمولی ساکن سوئد بودند!» (که مانند برخی از مسئولان ایرانی معتقدند که در ایران هم جنس گرا نداریم). متاسفانه آن قدر این دختر را اذیت کرده بودند، که مجبور به ترک آن شهر شده بود و الان در شهر دیگری از سوئد زندگی میکند. الان فکر میکنم اگر دوباره یک فیلم مستند راجع به زندگی نیوشا ساخته شود، پایانبندی فیلم حتماَ جور دیگری تمام شود و نیوشا دیگر نگوید که آن جا با آرامش و اعتماد به نفس زندگی میکند.
درست است که در قانون مجازات اسلامی، مجازات هم جنسگرایی، صد ضربه تازیانه و چهار بار تکرار آن، در صورت اثبات، قتل است. ( ماده ۱۲۹ و ۱۳۱ قانون مجازات اسلامی) و باز درست است که در قانون، نه تنها حمایت کافی از زنان در خانواده به عمل نیامده و حتی قانون گذار به صراحت قتل ناموسی را از موجبات معافیت از مجازات دانسته است (ماده ۶۳۰ قانون مجازات اسلامی). اما، اسید پاشی و تمسخر و تحقیر فردی، تنها به دلیل گرایش جنسی اش در خارج از ایران، دیگر نه کار قانون است و نه کار حکومت جمهوری اسلامی ایران. تا وقتی که چنین طرز تفکری در بین خودمان وجود داشته باشد، نتیجه اش چیزی جز چنین سیستم سیاسی و حقوقی معیوبی که دائما از آن می نالیم نخواهد بود. بی شک، یک راه مبارزه با قوانین ناعادلانه و خشن، مبارزه با تفکر غیر انسانی و تبعیض آمیز است. نظام حقوقی و سیاسی ایران، نیازمند تغییرات اساسی است مخصوصاَ در زمینه حقوق کیفری و خانوادگی، ولی علاوه بر مبارزه حقوقی شاید، فرهنگ سازی و مبارزه اجتماعی نیز به همان اندازه، حائز اهمیت باشد .
۱۳۹۰ آذر ۱۳, یکشنبه
My Article on the Death of Rafiq Taghi


۱۳۹۰ آذر ۹, چهارشنبه
شیوه های مختلف مبارزه

۱۳۹۰ آذر ۸, سهشنبه
چمدان
۱۳۹۰ آبان ۱۰, سهشنبه
سنگ های دلتنگی ...

۱۳۹۰ آبان ۷, شنبه
باران های بی دلیل
۱۳۹۰ آبان ۴, چهارشنبه
بچه که بودیم...





۱۳۹۰ مهر ۳۰, شنبه
My Article on the Impartiality of BBC Persian

همسفر

یک فرمول ساده !

۱۳۹۰ مهر ۲۵, دوشنبه
Religion or Superstition?


The Best Documentary I have seen in my whole Life

A Conversation with the Dalai Lama


۱۳۹۰ مهر ۸, جمعه
یک سفر و هزار خواب


۱۳۹۰ مهر ۷, پنجشنبه
سال تحصیلی جدیدتون ، چه با اضافه شهریه ، چه بی اضافه شهریه، چه با بورس، چه رایگان، مبارک
۱۳۹۰ مهر ۶, چهارشنبه
My Article on the Execution of Children in Iran under Iran's reservation to the Convention on the Rights of the Child.


اشتراک در:
پستها (Atom)