۱۳۹۰ مهر ۸, جمعه

یک سفر و هزار خواب

دارم کم کم وسایلم را جمع میکنم ، فردا صبح عازم هونولولو هستم. ( خودمونیم، عجب اسمی هم داره ، یاد بازی های دوران بچگیم میفتم. یک چیزی تو مایه های لولاهوپ). قرار است در یک کارگاه آموزشی برای لیدرهای جوان شرکت کنم. برم ببینم قرار رهبر کجای دنیا بشم و کجا رو فتح کنم . چند وقت پیشا خواب دیدم که توی فرودگاه چین، در قسمت بازرسی گیر دادند. با یکی از دوستام بودم و نمیدونستم که چین چی کار میکردیم، مقصدمان بود یا هواپیما عوض میکردیم . به هر حال مامور گمرک به ما گفت که باهاش به اتاقی برویم. رفتیم ، همینجور که منتظر بودیم و او هم داشت میان پرونده ها دنبال چیزی میگشت، فالگیری امد و به مامور گفت :این دختر را ولش کنید، بعدها ریس جمهور امریکا میشود،" یک آن، هم از پیش گویش خوش حال شدم، هم ترسیدم، نمیدونستم واکنش مامور تفتیش چینی چه خواهد بود. خوش حال شد و گفت ؛ " پس نگهش میداریم ! " . نمیدونم دیگه بعدش چی شد با عزت و احترام چینی شدم و ساکن چین شدم ، یا این که گذاشتند بقیه سفرم را از چین ادامه بدم. بعد هم دقیقا نمیدونم چرا پیشگو ، پیش گویی کرده بود که قراره ریس جمهور امریکا بشم، از آن جا که هیچ وقت امریکا زندگی نکرده ام ، زن حسابی، حالا انگلیس نمیگفتی، اقلا کانادا میگفتی که به حساب همون چند سالی که بودم یک کم پیش گوییت قابل باور تر میشد. بعدشم نگفت دقیقا چه سالی قراره که ریس جمهور امریکا بشم . به هر حال ، از آن جا که به تعبیر خواب اعتقادی ندارم و فکر میکنم خواب ها ، تاثیر افکار روزانمان هست، فکر کنم اینم بی تاثیر از این کارگاه هونولولو نبوده باشه.

هیچ نظری موجود نیست: