۱۳۹۰ شهریور ۲۸, دوشنبه

دختر/ زن ایرانی

این نوشته را یادتونه؟ " قويترين آدم جهان اون نيست که دويست و پنجاه کيلو رو يه ضرب ميزنه ... ، قويترين آدم جهان دختر ايرانيه که با وجود تجاوز فردی و گروهی و اسيد پاشی و گشت ارشاد و مزاحم هاى خيابونی و زور گيری و قتل و هزار خطر ديگه هنوزم تو اين مملکت درس ميخونه ، ورزش ميکنه ، رانندگى ميکنه ، کار ميکنه ، عاشق ميشه ، أعتماد ميکنه ، مادر ميشه و به بچش ياد ميده آدم باشه..." چند وقت پیشا وقتی که آمنه بهرامی، از قصاص مرد اسید پاش ( مردی که تنها به خاطره این که آمنه به تقاضای دوستی/ ازدواج اش جواب منفی داده بود، به صورت اش اسید پاشد) صرف نظر کرد، ناگهان این نوشته در ستایش زن ایرانی در فضای مجازی پخش شد. الان هم که این کاریکاتور مانا را دیدم راجع به " یک روز معمولی" دوباره این متن جلوی چشمم آمد. شاید سیمین هم برای همین اینقدر اصرار داشت که دخترش ایران بزرگ نشه و زندگی نکنه، حتی اگه به قیمت جداییش از نادر باشه.نمیدونم ، یا شاید ام نادر حق داشت با همان هزار و یک دلیلیش و شایدم باید ماند و جنگید و عوض کرد و این حرفا ... راستی آخرش دخترک پیش کی ماند؟

هیچ نظری موجود نیست: